مقدمه 
انسان موجودی مختار است و برای دسیابی به سعادت و رستگاری و کمال خود در دنیا و آخرت همواره در معرض اعمال اراده و انتخاب تصمیمگیری است و او در راه زندگی خویش و در گزینش کارها و نیازهای خود در لحظههای عمر خوبیش مواجه با وسوسههای شیاطین جن است،
 هر گاه آدمی بتواند با اراده قوی مملو از ایمان این خواستهها و امیال را که توسط شیطان به دایره ذهن او هجوم میآورند قبل از اینکه منجر به عمل شوند تزکیه و تصفیه نماید و از بین آنها، آن را که مطابق عقل و شرع است انجام دهد و از آنه موافق عقل و شرع نیست خودداری کند به صراط مستقیم که رستگاری سعاد ابدی است راه یابد انسان همواره در گزنش و انتخاب خود، دو راه بیشتر ندارد یکی راه شیطان و گمراهی است و دیگری راه کمال و صراط مستقیم، و تمام تلاش شیطان آن است که بر سر راه مستقیم بنشیند و بعنوان یک رهزن ماهر نگذارد کسی این صراط را طی کند.
راه شیطان در حقیقت نقطه مقابل صراط مستقی به خدا پرستی منتهی میشود و چون حضرت آدم نشانه انسانیت است، عداوت شیطان هم نسبت به او بدین خاطر است حضرت آدم نشانه انسانیت است نه آنکه عداوت شخص با او داننسته باشد.
 در پایان خدای بزرگ را شاکر و سپاسگزارم که به این حقیر توفیق و عنایتی ارزانی داشتند که بتوانم گام کوچکی در راه خدمت به جامعه بردارم و از همه عزیزانی که به گونهای در به انجام رساندن کار تألیف این کتاب مرا یاری نمودند تشکر و قدردانی مینمایم امید است که خوانندگان فهیم و بصیر این اثر، نگارنده این سطور را با نظرات و پیشنهادات خود در رفع ناقص و تکمیل مطالب یاری نمایند.
 امین یا رب العالمین
 
 
 سابقه خلقت جن، ابلیس، شیطان عقیده به ابلیس یا شیطان از دیرباز جزء معتقدات بشر بوده مفهوم جن شیطان و مانند مفاهیم دیگر آن جهان برای آدمی از تصورات راجع به مرگ منشأ گرفته است.1- همچنین خداوند در قرآن میفرماید:» و لقد الانسان من صلصال من ما مسنون، و الجان خلقناه من قبل من نار السوم« همانا ما انسان را از گل و لای ساخورده تغییر یافته بیافریدیم، و طایفه جن را پیشتر از آتش گذرانده خلق نمودیم.
این آیه شریفه تصریح دارد بر تقدم خلقت جن و شیطان بر انسان، اما اینکه این مدت چه مقدار است، ظاهراَ دلیل معتبری در دست نیست، جز اینکه محیالدین ابن عربی (ره) میگوید: » بین خلقت جن و خلقت آدم(ع) هزا سال فاصله بوده است.
مسعودی گفته است:» موقعی که خدا اراده کرد آدم را خلق کند، مدت هفت هزار سال بر جن و نسناس گذشته بوده ابلیس لعین هم قسمتی از زمان را گذرانده بود« .
اما اگر ابلیس اولین جن نباشد – که نیست- و از طریقی طبق فرموده امیرالمؤمنین ( ع) ابلیس ششهزار سال خدا راعبادت کرده باشد، سابقه خلقت جن و شیطان نسبت به انسان بیش از آنچه ابنعربی گفته است، خواهد بود از این رو قول مسعودی به واقع نزدیکتر میباشد، مگر اینکه ابنعربی نیز میخواسته حاداقل را بیان کند.
پیشینه بحث ابلیس و شیطان در فرهنگ بشری، بویژه تاریخ ادیان- به قدمت و سابقه عمر فرندان آدم بر کره خاک است.
چنانکهدر کتاب اومیشار که بعداَ نوشته شده ازخداوندمرگ(mertyou)سخن به میان آمده و بتدرج (مرتیو) در مذهب بودائی به صورت(mara) دشمن بود درآمده اهریمن( انگره مینو) صورت تحول یافته همین مفهوم است که به ایرانیان رسیده و شاید این مفهوم از همین راه به سامانیان هم منتقل شده باشد منتهی اصحاب مذاهب توحید سامی ثنویت را از میان برداشته و به جای اینکه شیطان را در برابر خدای قرار دهند او را مضاد و مقابل با آدمیان شناختهاند.
شبههای ابلیس و پاسخ آنها اول: خدای تعالی قبل از خلقت شیطان، میدانست که چه کارهایی از او صادر میشود پس چرا شیطان را آفرید و در آفریدن او چه حکمتی است؟
فلسفه افرینش جن و شیطان جواب شبه اول: فلسفه آفرینش جن و شیطان عبادت و پرستش خداوند سبحان است.
چنانکه میفرماید: »ما خلقت الجن و الانس الالیعبدون« و جن و انس را نیافریدیم مگر برای عبادت و پرستش نمودن.
وجود شیطانی که انسان را به شر و معصیت دعوت کند از ارکان نظام عالم بشری است و نسبت ره راه مستقیم، او به منزله کنارههای جاده است، و معلوم نیست که تا دو طرفی برای جاده نباشد متن جاده هم فرض نمیشود و مصلحت این القاعات شیطانی این است که مردم عموماًَ به وسیله آن آمزایش میشوند و در کوره امتحان، خالصیها از ناخالصیها جدا میشود شیطان هم در شیطنت خود مسخر خدا است و او را در آزمایش بندگان و امتحان اهل شک وجحود و دارندگان غرور، الت دست قرار میدهد.
در اینجا ممکن است این سؤال در ذهن ظهور کند که وقتی هوای نفس و شهوت و تمایلات نفسانی در انسان وجود دارد دیگر وجود شیطان برای گمراه نمودن آدمی چه ضرورتی دارد؟
آیا همان نیروی محرکه داخلی یعنی هوای نفس کافی نبود؟
در پاسخ باید گفت: اینطور نیست که دعونت انسان به سوی شر و فساد از ناحیه دو عامل صورت بگیرد: یکی عامل هواهای نفسانس و دیگری عامل شیطان که بگوئیم یک عامل کافی بود، دیگر این عامل دوم را میآید؟
نه، همانطوری که در کارهای خیر فرشتگان یک عامل ثانوی در مقابل این تمایلات خیر دوستانه ما نیستند بلکه انها عامل عاملند، یعنی آنها منابعی هستند که این الهامات را به وجود میآورند شیطان هم یک عامل ثانوی در مقابل الهامات شر نیست بلکه عامل عامل است، یعنی او منشأ و منبع این هواهای نفسانی است.
امام صادق (ع) در این باره میفرماید: » هر قلبی دو گوش دارد، بر سر یکی از آنها فرشته راهنما، و برسر دیگری شیطانی فتنهانگیز است، این فرمانش دهد و آن دیگری بازش داردشیطان به گناهان فرمان دهد و فرشته از آنها بازش دارد.« خداوند از ابتدا شیطان را بعنوان شیطان نیافرید بلکه موجودی از موجودات و مخلوقی از مخلوقات خداوند بود و بعد شیطان شد.
به این دلیل که او سالها همنشین فرشتگان و بلکه بزرگ ایشان بود و به مقان والایی رسیده بود و بر فطرت پاک بود اگر چه از نظر آفرینش جزء آنها نبود ولی بعد از آزادی خود سوء استفاده کرد و وقتی در مقابل امر الهی بر سجده آدم قرار گرفت بنای طغیان و سرکشی گذارد پس خلقت او مانند خلقت سایر مخلوقات پاک بوده و انحرافش بر اثر خواست خودش بود.
شیطان برای پویندگان راه حق نه تنها زیان بخش نیست بلکه رمز تکامل نیز محسوب میشود زیرا وجود یک دشمن قوی در مقابل انسان باعث پرورش و ورزیدگی او میگردد و اصولاَ همیشه تکاملها در میاتن تضادها بوجود میآید و هیچ موجودی را ه کمال را نمیپوید مگر اینکه در مقابل ضد نیرومند قرار گیرد.
از طرف دیگر مبارزه پیگیر و مستمر با شیطان خود روح ایمان را تقویت میکند و آدمی را برای زندگی جاوید و مرفه در آخرت و در بهشت پر نعمت آماده میسازد، چون شیطان است که بازدارنده بندگان از طریق هدایت و راهنمای آنان به سوی گمراهی و ظلالت است.
پس فلسفه وجود شیطان در آفرینش امری ضروری بوده است که بندگان خدا بتوانند کسب معرفت نموده و در رحمت واسعه او سبحانه و تعالی خود را جایگزین نمایند.
چرا خداوند شیطان را به معرفت و اطاعت خود تکلیف نمود؟
جواب شبهه دوم: این شبهه نیز مانند معالظه و قیاس کردن کار فاعل ناقص و فقیر به کار فاعل تام غنی بالذات است و تکلیف هم مثل اصل ایجاد به منظور احسان بر بندگان است اگر چه امری اعتباری و قراردادی است لیکن همین امر اعتباری در عین اعتباری یودنی این اثر را دارد که مکلفین را به کمالات تازهای که فاقد آنند میرساند و کسی که از عمل به تکلیف سرپیچی نماید از رسیدن به آن مرتبه از کمال محروم میماند.
پس تکلیف رابطه میان دو حقیقت نقض انسانی( قبل از انجام تکلیف) و حقیقت کامل آن ( پس از انجام تکلیف) .
تکلیف در انسان و هر موجود دیگری که قابل تکلیف است واسطه بین نقض و کمال وجودی اوست.
خداوند تعالی اجل از هدایت خلق فائدهای نمیبرد بلکه او غنی بالذات میباشد همچنانکه در اصل خلقت اشیاء فائدهای برای ذات او نیست» بل هوالذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی« چرا خداوند شیطان را تکلیف کرد که به آدم سجده کند؟
جواب شبهه سوم: اگر خدای تعالی او را امر به سجده کرد برای ای بود که با امتثال آن امر صفت عبودیتش تمام شود یا با تمرد از آن صفت استکباریش تکمیل گردد، پس در هر صورت خداوند کار خود را که تکمیل بندگان اسن انجام داده و ابلیس هم و.ظیفه عبودیت خود راکه استکمال است عملی کرده، الا اینکه ابلیس که میباید در جانب سعادت تکامل یابد، به اختیار خود در طرف شقاوت تکامل یافته است.
و علاوه براینکه تکلیف ابلیس و ملائکه به سجده بر آدم فائده دیگری داشت، و آن این بود که خداوند به همین وسیله خط مش آدم و نسل او را تعین فرمود: زیرا صراط مستقیمی که خداوند برای بنی نوع بشر مقدر کرده بود هرگز پیموده نمیشد مگر اینکه بیرون از ذات او کسانی باشند که او را بسوی صراط مستقیم هدایت کنند، و نیز دشمنانی باشند که او را بسور انحراف از صراط مستقیم دعوت نمایند و داستان تکلیف ابلیس و ملائکه به سجده بر آدم این غرض را تأمین نموده ملائکه در هدایت و شیطانها در ظلالت کمک کار آدمی میشدند.
و تکلیف به سجود برای ملائکه عام بود و ابلیس در آن وقت با ملائکه بوده است و امر به سجود شامل او هم شده زیرا عصیان ورزید و تمرد نمود و بعد از آنکه یقین پیدا کرد که مأمور ب سجده است پاین جهت مطرود و ملعون گردید.
چرا خداوند شیطان را لعنت کرد و عقابش را واجب نمود؟
جواب شبهه چهارم: عقوبات اخرویه از جانب خدای توانا و سببش غضب و انتقام نیست زیرا که خداوند( جل و علا) از این صفات منزه است بلکه عقوبت اخروی و مطرود بودن از رحمت الهی لوازم و تبات رذایل نفسانیه و متابعت هوی و هوس و شهوت است مانند آثار و ضمیمه بودن بعضی از آلام و عقابکفار برای مؤمنین لطف است و این موضوع عقوبت برای متمردین چیزی عقلی است زیرا که هر کسی ک به منعم حقیقی آفریدگار خود ناسپاس و متمرد و سرکش باشد عقل حکم میکند که باید او تنبیه شود بلکه به اشد مجازات کیفر شود.
حقیقتی که در لعنت و عقاب است از لوازم گناه است، و استکبار بر خدای تعالی ریشه و ولد جمیع گناهان است، با این حال ابلیس نباید توقع داشته باشد که بر خدای تعالی استکبار کند و دچار لعنت و عقاب هم نشود و اعتراض ابلیس شبیه اعتراض کسی است که درباره شخصی که سمی را خورده و خود را به اختیار خود هلاک کرده بگوید:چر اخداوند این سم را شفا و غذایی لذیذ و شربتی گوارا نکرد با اینکه هلاکت او برای خداوند کمترین سودی نداشته و برای شخص مسموم بزرگترین ضررها را داشت؟
و معلوم است که صاحب این اعتراض تا اندازه درباره علل و اسبابی که خداون در عالم منع و ایجاد به کار انداخته جاهل است.
بطور کلی هیچ حادثهای در عالم وجود رخ نمیدهد مگر اینکه حدوث آن مربوط به علتی از سلسله عامل است، و تخلف آن حادثه از آن علت محال است.
چرا خداوند شیطان را بر اغوی فرزندان آدم مسلط کرد؟
جواب شبهه پنجم: هدایت و عمل حق و اطاعت و امثال آن وقتی محقق میشود که ضلالت و باطل و معصیت و امثال آن نیز وجود داشته باشد و همچنین وقتی دعوت به حق تمام میگردد ک دعوت به باطل هم بوده باشد و همچنین وقتی صراط مستقیمی بوجود میاید که غیر صراط مستقیمی باشد و سالک را بغیر آنچه ک صراط مستقیم میرساند برساند پس در زمانی که در روی زمین از جنس بشر افرادی باقی هستند باید کسانی باشند که آنان را باطل و به سوی عذاب سعیر دعوت کنند و چنین داعیانی که همان ابلیس و لشگریان اویند از خدمتگذاران نوع بشری هستند که خداوند آنان را تنها به مقداردعوتشان مسلط فرموده: » ان عبادی لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین«.
بندگان من فریب تو را نمیخورند و دست تو از اغوای آنان کوتاه است تو تنها گمراهانی را میتوانی فریب دهی که به پای خود دنبال تو راه بیفتند تأثیر شیطان در وجود انسان یک نوع تأثیرخفی و ناآگاه است که در بعضی از آیات از آن تعبیر به ایحاء شده است و از خود