غزوات پیامبر اسلام
1- نبرد بدر
شکوه قدرت روزى به پیامبر خبر رسید که یکى از کاروانهاى تجارى قریش از آنحدود عبور مىکند.
پیامبر به قصد حمله به کاروان و تصرف آن از شهربیرون آمد.
از طرفى خبر حرکت پیامبر به کاروانیان رسید و آنان نیز بهطریقى این خبر را به مکّه رساندند و مکّیان را هشدار دادند که اموالشاندر معرض خطر قرار گرفته است.
مکّیان هم که از دادن جان براى حفظ اموالشان دریغ نداشتند چون این خبر را شنیدند، شتابان به سوى مدینهحرکت کردند.
ریاست این کاروان با ابوسفیان بود.
وى از راه اصلى خارج شد و بهبیراهه زد و از کنارههاى ساحل دریاى سرخ به دور از چشم پیامبر و یارانمسلحش به حرکت خود ادامه داد و بدین وسیله از حمله مسلمانان بهکاروان رهایى یافت.
کفار قریش با آنکه از نجات کاروان تجارى خود آگاه شدند، همچنانبه سوى مدینه حرکت مىکردند و به خود اجازه نمىدادند پیش از سرکوبمسلمانان وشکستن ابهّت آنان، به مکّه بازگردند.
پیامبر به قصد تصرف کاروان قریش به سوى مکّه حرکت مىکردوقریش به قصد سرکوب مسلمانان به طرف مدینه مىآمد.
درهمین حالاین دو سپاه در سر چاهى موسوم به بدر با یکدیگر روبهرو شدند.
پیامبر خود را براى جنگ به معناى واقعى، آماده نکرده بود، ولى قصدداشت بر اموال تجارى قریش دست یابد.
امّا با این وجود، وى بازگشتبه مدینه را شکست تلقى مىکرد؛ وبراى آنکه مبادا کفّار، با این کار طمعنابودى مسلمانان را درسر بپرورانند، به خود اجازه عقبنشینىوبازگشت نداد.
این نخستین میدانى بود که مسلمانان در تاریخ جدید خود، در آندست وپنجه نرم مىکردند.
این جنگ در سال دوّم هجرى روى داد.
شمار نیروى کفار از مرز 950 تن مىگذشت درحالى که تعداد مسلمانانتنها به 313 تن مىرسید.
با همه این احوال، مسلمانان با پیروزى تماماین نبرد را به پایان رساندند وخسارتهاى فراوانى به دشمن وارد آوردندوبا عنایت خداوند آنها را تار و مار کردند.
تاکتیک جنگ در جزیرهالعرب بدینگونه بود که نخست دو نفر درمیدانى که هر دو گروه متخاصم نظارهگر آن بودند، به نبرد مىپرداختند.
زمانى که پهلوانان کشته مىشدند، یک فرد یا یک جبهه به جبهه دشمنهجوم مىبرد واینکار تا آنجا دنبال مىشد کهیکىاز دو گروه تارومار شود.
با این حال پیامبر در جنگ بدر شیوه جدیدى را به اجرا گذارد.
وى مثلثهاى جنگى را ترتیب داد که در نوع خود بىنضیر بودند.
آنحضرت دستور داد صفوف مسلمانان به شکل مثلثى بزرگ آرایشیابد به شرطى که پشت هر فرد به طرف داخل مثلث، یعنى به طرف دیگرافراد مثلث، وصورت او رو به خارج مثلث یعنى به طرف کفار باشد.
زمانى که پهلوانان کشته مىشدند، یک فرد یا یک جبهه به جبهه دشمنهجوم مىبرد واینکار تا آنجا دنبال مىشد کهیکىاز دو گروه تارومار شود.
آنحضرت دستور داد صفوف مسلمانان به شکل مثلثى بزرگ آرایشیابد به شرطى که پشت هر فرد به طرف داخل مثلث، یعنى به طرف دیگرافراد مثلث، وصورت او رو به خارج مثلث یعنى به طرف کفار باشد.
خداوند نیز با سپاهیانى از ملائکه، که آنان را براى یارى پیامبرفرستاده بود، آنحضرت را یارى داد.
سپاه کفار پس از آن که پهلوانانشان به دست نیرومند حضرت على علیه السلاماز پاى درآمدند، راه گریز در پیش گرفتند و فرار را بر قرار ترجیح دادند.
سرانجام این جنگ با هفتاد کشته از سپاه کفار، که اکثر آنان از سرانودلاوران بودند، و چهارده شهید از سپاه اسلام، هشت شهید از انصاروشش شهید از مهاجران، پایان یافت(11).
توطئه نافرجام این نبرد خونین، باب جنگهاى دیگر را به روى پیامبر که خود بادلیرى ونیرومندى و استقامت آنها را رهبرى مىکرد گشود.
درحالى کهاین جنگ قریش را درپى انتقام و خونخواهى از کشتههایشبرمىانگیخت، مسلمانان را به یارى خداوند مطمئن مىکرد و به آنان نیرومىبخشید، تا در برابر هر هجومى، از هر نوع که باشد، پایدارىواستقامت ورزند.
شکست قریش در این جنگ موجب شد، که آنان در اندیشه توطئهوحیله بر ضد پیامبر باشند.
به همین منظور آنان یکىاز پهلوانان ودلیرانخود را به مدینه فرستادند تا پیامبر را بفریبد و او را بکشد.
امّا خداوند،این نقشه را نقش بر آب کرد.
وقتى وى نزد پیامبر آمد، وآنحضرت با اوبه گفتگو نشست، وى را از توطئهاى که در سر داشت مفصلاً آگاه ساخت.
این پهلوان قریش "عمیر بن وهب" نام داشت، او اسلام آورد و به مکّهبازگشت و فعالانه به تبلیغ اسلام همّت گماشت و بدینگونه توطئهمکارانه قریش خنثى شد.
غزوه سویق قریش دسیسه بىفایده دیگرى را به اجرا گذاشت.
گروهى از آنان کهشمارشان به دویست نفر مىرسید، به فرماندهى ابوسفیان، شبانه بر مردممدینه شبیخون زده دو تن از آنان را کشتند.
چون سپاه اسلام به رهبرى پیامبر، آنها را تعقیب کردند کفار تابایستادگى نیافتند واز میدان گریختند وبراى آن که بتوانند با راحتى وسبکىبیشتر بگریزند قسمتى از وسایل خود را بر جاى نهادند و خود فرار کردند.
این جنگ به "غزوه سویق" شهرت یافت.زیرا مسلمانان در این جنگمقدار فراوانى از خوراک سویق که توشه کفار بود، به غنیمت گرفتند.
2- نبرد اُحُد این بار نیز ابوسفیان فرماندهى قریش را برعهده و پرچم کفر را بهدست گرفت.
و پنج هزار مرد جنگى در زیر آن جمع کرد و به طرف مدینهدر حرکت شد.
وقتى سپاه ابوسفیان به کوه احد در چند کیلومترى مدینهرسید، پیامبر با لشکرى که شمار آن از ششصد تن بیشتر نمىشد، بهرویارویى وى شتافت.پیامبر در این نبرد، نقشه خیره کنندهاى کشید.
وى از کوه اُحُد به عنوان تکیهگاهى براى سپاهش استفاده برد و برشکافهاى کوه که در پشت سرش قرار داشت، گروهى مسلح را بهفرماندهى "عبداللَّه" گماشت و به آنان فرمود که چه مسلمانان پیروزشوند، و یا شکست بخورند، نباید موقعیت خود را رها کنند.آنگاهفرمان داد مسلمانان یکپارچه بر کفار یورش برند.
کفار، که تا آن هنگامبا هجوم یکپارچه برخورد نکرده بودند، پس از مدتى نبرد خونبار تارومار شدند، و مسلمانان بر غنایم فراوانى دست یافتند.
کسانى که پشتسر سپاه در شکاف کوه به نگهبانى مشغول بودند، دیدند که همرزمانشاندر جمع غنایم از آنان پیش افتادهاند.
از این رو آنان نیز به قصد جمعغنیمت موقعیت حساس خود را رها کردند، و به جمع غنایم پرداختند.
هر چقدر که "عبداللَّه" آنان را از این کار منع کرد، مؤثر نیفتاد.
وقتى کفار به رهبرى خالد بن ولید وضع نگهبانان تنگه را چنین دیدند ازپشت سپاه مسلمانان، بر آنان حمله بردند و ما بقى یاران "عبداللَّه" را ازپاى درآوردند وپس از آن بر مسلمانان تاختند و به کافرانى که از صحنهنبرد گریخته بودند، بانگ بازگشت سردادند.
لشکر قریش، مسلمانان رادر محاصره خود گرفتند.
شمار فراوانى از مسلمانان از عرصه نبردگریختند واین درحالى بود که مسلمانانى که از میدان فرار نکردند، مثلپیامبر وعلىعلیه السلام وعده دیگر از مسلمانان فداکار، از این موقعیتبهرهبردارى کردند.
سرانجام حضرت علىعلیه السلام ده تن از پرچمداران سپاهکفر را به هلاکت رساند، تا جایى که پرچم کفار بر زمین افتاد، و انها باخوارى، راه گریز در پیش گرفتند.
پس از این، مسلمانان غنایم زیادى به چنگ آوردند، اگرچه در اینجنگ خسارتهاى جبرانناپذیرى نیز متوجه مسلمانان شد همچونشهادت حمزه بن عبدالمطلب پهلوان و دلیرمردى که پس از پیامبروعلىعلیه السلام، سوّمین فرمانده سپاه اسلام به شمار مىرفت.
پیامبر اسلامپس از شهادت حمزه وى را "سیّدالشهداء" نامید.
تعقیب دشمن ابوسفیان باقیمانده سپاه خود را در محلى بین مکّه و مدینه جمع کرد.
پیامبر با آنکه خسارتهاى جنگى سنگینى را متحمل شده بود، و یارانشنیز دشواریهاى فراوانى را تحمل کرده بودند، بهتعقیب ابوسفیان پرداخت.پیامبر به مکانى به نام "روحاء" رسید و چون به ابوسفیان دستیافت وى از هیبت آنحضرت دچار ترس و بیم شد و به مکّه گریخت.
این حرکت پیامبر به انگیزه کسب قدرت و روحیه، آن هم پس ازشکست اُحُد، و نیز بازگرداندن موقعیت و ارج سپاه اسلام در دل کفار ازاهمیت فراوانى برخوردار بود.
فرار پس از مدتى ابوسفیان هزار مرد جنگى گرد آورده همراه با آنان بهسوى مدینه حرکت کرد.
چون پیامبر این گزارش را دریافت کرد از مدینهخارج شد تا به "بدر" رسید.
امّا کفار که از آمدن پیامبر اطلاع یافته بودند، گریختند.
بعد از ایننبرد، جنگ دیگرى میان پیامبر و قریش به وقوع نپیوست مگر جنگخندق که در آن قریش با عدهاى دیگر از غیر قریش برضد اسلام باهممتّحد شدند.
جنگ احزاب فرماندهى جنگ خندق را ابوسفیان به عنوان فرمانده نیروهاى عربدر مکّه به عهده گرفت.
وى قریش و اعراب را جمع کرد و با برخى ازیهودیان مدینه پیمان بست، و براى سرکوب مسلمانان دست به کار شد.
جنگهایى که مسلمانان در زمان حیات پیامبر در آن شرکت مىجستندبه سه دسته تقسیم مىشدند.
نوع اوّل جنگهایى بودند که میان آنانوقریش درمىگرفت و نوع دوّم جنگهایى که میان آنان و یهودیان رخمىداد و نوع سوّم جنگهایى بود که بین مسلمانان و سایر اعراب که مانع ازپیشرفت و انتشار اسلام بودند، اتفاق مىافتاد.
در جنگ خندق، هر سه نوع این جنگها به وقوع پیوست از این روبدان جنگ "احزاب" هم گفته مىشود.
زیرا قریش با "بنى سلیم"و"اسد" و "فزاره" و "اشجع" و "غطفان" و با "بنى قریظه" و برخىاز یهودیان مدینه براى جنگ با پیامبر هم پیمان شدند.
نظر مسلمانان بر این قرار گرفت که در مدینه بمانند و بین خود واحزاب )دشمنانشان( خندقى حفر کنند.
لشکر دشمنان همچون سیلى خروشنده و ویرانگرى که کوه و دشت رافرا مىگیرد به مدینه رسید.
چون چشمشان به "خندق" خورد گفتند: اینحیلهاى تازهاى است.
دو تن از دلاوران آنان به نامهاى عمرو بن عبدودّ وعکرمه بن ابوجهل از خندق گذشتند و میان خندق و مسلمانان ایستادندو فریاد مبارزخواهى سردادند.
على علیه السلام به سوى شجاعترین دلاور عربدر زمان خود، یعنى عمرو، رفت و او را بکشت.
با مرگ عمرو، ترسوبیم در سپاه کفر حکمفرما شد.
هر دو سپاه به سوى یکدیگر تیرانداختند.
سپاه کفار بیش از بیست روز در پشت خندق اردو زدند، امّاسرانجام با خوارى و سرافکندگى پس از تحمل خسارتهاى معنوى و مادىفراوان به دیار خود بازگشتند.
آوازه استقامت و پیروزى مسلمانان در برابر سپاه بىشمار کفر، درسرتاسر جزیرهالعرب پیچید.
در این جنگ تعداد سپاهیان اسلام از سههزار نفر تجاوز نمىکرد، درحالى که افراد سپاه کفار به دهها هزار تن بالغمىشد.
امّا با این همه پیروزى در این جنگ سرانجام نصیب سپاه اسلامشد.
با پایان غزوه خندق، سلسله بزرگى از جنگهاى پیامبر با قریش خاتمهیافت.
و بعد از این هیچ جنگ دیگرى میان پیامبر و قریش روى نداد،مگر فتح مکّه که آن هم در واقع پیروزى نهایى مسلمانان بر کفار بود نهجنگ و خونریزى.
در اینجا دو سلسله دیگر از جنگهاى اسلامى باقى مىماند، نخست:جنگ مسلمانان با یهود و دوّم جنگهاى آنان با قبایل دیگر عربى.
اسلام در مصاف با یهود 1 - بنىقینقاع یهودیان وصلههاى ناهمگونى بودند که از ترس شمشیر پادشاهانوسلاطین در این دیار پدید آمده بودند.
اکثریت قریب به اتفاق آنان کهدر مدینه سکونت داشتند؛ عبارت بودند از: بنىقینقاع، بنىنضیر،بنىقریظه، یهودیان خیبر، یهودیان فدک، یهودیان وادى قرن و یهودیانتیماء.
بنى قینقاع، قبیله مرفهى بودند که کار زرگرى جزیرهالعرب را دراختیار داشتند.
روزى یکى از زنان مسلمان نزد یکى از زرگران آنها رفتزرگر از وى خواست که روبندش را بردارد، امّا زن خواستِ او را اجابت نکرد.
زرگر، بدون آنکه زن بفهمد، گوشه لباس زن را به پشتش گره زد.
چون زن برخاست لباسش بالا رفت و بدنش معلوم شد و زرگر یهودى بهوى خندید.
زن مسلمان بناى فریاد گذاشت.
یکى از مردان مسلمان بر آنزرگر هجوم برد و او را کشت.
یهودیان نیز بر آن مرد مسلمان حملهکردند، و وى را از پاى درآوردند.
میان مسلمانان و یهودیان آتش نزاع شعلهور شد.
پیامبر به سوىیهودیان رفت و آنان را نصیحت کرد که به آیین اسلام بگروند و نظاممقدّس آن را بپذیرند.
امّا یهودیان وى را مسخره کردند و به آن حضرتپیشنهاد جنگ دادند.
پیامبر به طرف دژهاى آنان روانه شد و 15 روزایشان را در محاصره خود گرفت.
سرانجام یهودیان به صلح با پیامبر تندر دادند، و قرار شد با اموال وفرزندان وبستگانشان از مدینه خارجشوند و لوازم و وسایل خود را براى مسلمانان واگذارند.
یهودیان نیز چنینکردند و از مدینه به اطراف شام رهسپار شدند.
2 - بنى نضیر بنى نضیر نیز قبیلهاى ثروتمند بود و پول و ثروت خود را به عنوان وامدر اختیار مردم مىگذاشت.
پیامبر به سوى آنان رفت و از ایشان خواستاروام شد.یهودیان درصدد برآمدند؛ آنحضرت را بکشند.
از این رو به وى اصرار بسیار کردند که به خانهشان داخل شود.امّاپیامبر دعوت آنان را نپذیرفت و به دیوار تکیه داد.یهودیان تصمیمگرفتند سنگى از بالا بر سر آنحضرت بیفکنند.
امّا سنگ به پیامبر نخوردو آنحضرت بدون آنکه از آنان وامى بگیرد به مدینه بازگشت و به آنانپیغام داد: "حال که پیمان مرا شکستید از دیار من بیرون شوید و براى این کار بهشما ده روز مهلت مىدهم".
به پیامبر گزارش دادند که یهودیان قصد ترک مدینه را ندارندومىگویند: تو هرچه مىخواهى بکن.
پیامبر نیز به سوى آنان رهسپار شد و آنها را محاصره و خانههایشانرا ویران کرد.
یهودیان از دژى به دژ دیگرى نقل مکان مىکردند، تا آن کهعرصه بر آنها تنگ آمد و از پیامبر خواستند که به آنها اجازه دهد اموالولوازمشان را از مدینه خارج نمایند امّا پیامبر این خواسته را نپذیرفتوسرانجام یهودیان اموال خود را به عنوان غنیمت براى مسلمانان برجاىنهادند و خود از مدینه بیرون رفتند.
3- خیبر و دلاورى حضرت على در سال هفتم هجرى با انعقاد پیمان صلح حدیبیه، پیامبر در