مغول ها قوم بیابانگرد و چادرنشین بودند که در قسمت اسیای مرکزی و شرقی زندگی می کردند و رئیس آن ها شخصی به نام «تموچین» یا چنگیز بود که در سال617 هجری حملات خود را از سر حدات چین آغاز کرد چنگیز خان وقتی خبر کشته شدن جمعی از تجار مغول به وسیله حاکم شهر اوترار شنید برای سلطان محمد خوارزمشاه پیغام فرستاد به زودی به سراغ تو خواهم آمد.
از دلایل دیگر حمله مغول به سرزمین های اسلامی می توانیم به ارتباط سری بین مغولان و مسیحیان مغرب زمین 2 تنش حکومت قراختاییان و تعریف خلای عباسی مغولان اشاره کرد.
و باید دانست که مهم ترین علل انقراض دولت خوارزمشاهی و خلافت عباسی و افتادن اکثر ممالک اسلامی در دست مغوان بت پرست، چند چیز بوده: یکی آنکه محمد خوارزمشاه اکثر امراء و حکمفرمایانی که ممکن بود در روز درماندگی و حمله بیگانگان، کشور ایران را محافظت نمایند از میان برداشت و بلادی که بین ایرانیان و مغولان حایل بوده ضمیمه متصرفات خود کرد و از این جهت تقریبا با آن هم سر حد گردید.
از همه بدتر اینکه محمد خوارزمشاه در موقع حمله مغول خویشتن را باخته و جرات از دست داده چنان بر او مستولی شده است که به جلال الدین هم اجازه جنگ نداد و همه را دلسرد و مایوس ساخت و بالنتیجه واقع شد آنچه ازخواندن آن دل ها در طپش آید و حال منقلب گردد.
علت دیگر پیشرفت مغول دربار خلافت عباسی با خوارزمشاه بود و شاید خلیفه باطنابی میل نبود که حریف خود را بدست مغول ها ببیند و از شر او راحت گردد و از همین جهت خلیفه نه فقط با خوارزم شاه مساعدت ننمود و در دفاع از مغولان همت نگماشت بلکه سلطان جلال الدین را مساعدت نکرد و درخواست او را نپذیرفت نفاق سنی و شیعه را که اغلب بلاد حتی در بغداد حکمفرما بود علت دیگر پیشرفت مغول باید دانست چه رشته اتحاد مسلمین از یکدیگر گسیخته بود و در بغداد دارالخلافه مسلمین به کرات به شیعیان جور و احجاف واقع شد وفی الحقیقه این جماعت از استبداد عامه بجان آمده بودند و چاره ای هم نداشتند همچنین اهل سنت با یکدیگر سخت مخالفت داشتند و حتی در موقع حمله مغول بسیاری از حنفی مذهبان با مغول همدست گردیده با شافعیان از در خصومت در آمدند و مغولان در آخر هر دو طایفه را مقهور خود ساختند.
از طرف دیگر اسماعیلیان سالیان دراز در ایران بلکه در اطراف بلاد اسلام تولید خوف و وحشت می نمودند نه قدرتی بود که آنان را به قسمی سرکوبی نماید تا دیگر قد علم ننمایند و نه عقلا حکمفرمایان و امراء به آن ها آزادی مذهب می دادند تا دست از اقدامات خود بردارند.
این اوضاع و احوال خصوصا مخالفت امراء جلال الدین خوارزم شاه که مجبور بود گاه کرمان زمانی در آذربایجان و هنگامی در گرجستان با مخالفین بجنگد موجب شد که کشور پهناور ایران در اندک زمان در دست مغول بیافتد.
هدف از تحقیق و پژوهش
زندگی گذشتگان همیشه چراغ راه آیندگان بوده است و استفاده از تجربیات و آنچه بر آنها گذشتهو همچنیندرس آموختن از شکستها و علت شکستها و پیروزیها باعث می شود که انسان برای زندگی آینده خود هزینه کمتری نسبت به گذشتگان بپردازد.
هدف از تحقیق و پژوهش در رابطه با این موضوع این بوده است که بدانیم چگونه مسلمانان ضعیف شدند که تقریا می شود گفت اقوام وحشی که تا آن روزگار تمدنی نداشتند، توانستند بر مسلمانان غلبهنمایند و مسلمانان را با آن همه عظمت و تمدنبزرگی را که داشتند اسیر خود سازند.امید است که این تحقیق و پژوهش در این رابطه توانسته باشد آنچنان باشد که حق مطلب را ادا نموده باشد.
هدف از تحقیق و پژوهش در رابطه با این موضوع این بوده است که بدانیم چگونه مسلمانان ضعیف شدند که تقریا می شود گفت اقوام وحشی که تا آن روزگار تمدنی نداشتند، توانستند بر مسلمانان غلبهنمایند و مسلمانان را با آن همه عظمت و تمدنبزرگی را که داشتند اسیر خود سازند.امید است که این تحقیق و پژوهش در این رابطه توانسته باشد آنچنان باشد که حق مطلب را ادا نموده باشد.
تاریخ سیاسی چنگیز خان در آغاز قرن هفتم هجری بر اساس صفحات شرقی مناطقی که اسلام در آن رسوخ یافته بود، آشفتگی کامل حکمفرما گردید.
پساز مرگ صلاح الدین ایوبی(26صفر589 هـ).
دیری نپایید که امپراطوری های وی درهم شکست.
جانشینان صلاح الدین از یک سو، سرگرم نبردی سخت با یکدیگر بودند و از سوی دیگر با سلاطین سلجوقی آسیای صغیر، که قلمرو نیز دستخوش نفاق بود دست و پنجه نرم می کردند.
اگرچه جنگجویان صلیبی نتوانستند در مشرق زمین بر مناطق وسیعی دست یابنداما به سبب حملات پی در پی این جنگجویان دودستگی عمیق تر شد، اتحاد زود گذر میان امیران محلی برای دفع نیرو های مهاجم به وجود آمد.
علاوه بر این جنگجویان صلیبی در سال 1204 م قسطنتنیهرا تسخیر کردند و امپراطوریروم شرقیتوانستبخشیاز قلمرو خود را نگاهدارد.
در این موقع یعنی در سال 641هـ..ق به دربار خلیفه گزارش رسید که در آسیای مرکزی تموچین نامی که مغولان وی را به ریاست برگزیده و به او لقب چنگیزخان دادهبودند توانسته است سرزمین های قبایل گوناگون را تحت فرماندهی خود با یکدیگر متحد کند و به این ترتیب نیروی عظیمی به وجود آورد.
خلیفه از روی ناچاری (ناصرالدین الله خلیفه عباسی) به این فرمانروا روی آورد تا خطری را که از جانب همسایگان متوجه قلمرو خلافت بود دفع نماید؛ اما خان مغول درخواست وی را اجابتنکرد.
چنگیز خان برالتون خان پادشاه ختای و ایدی قوت پادشاه بلاد ایغور و نیز گورخان فرمانروای قراختای و شاهان دیگر فائق آمده بود.
دراین موقع به جا می نمود که وغلبه نهایی بر کوچلک فرمانروای مسیحی قبیله نایان، نیروهای خود را جمع آمری نماید و به آنان فرصتی برای استراحت دهد.
در این شرایط چنگیز خان صادقانه به خوارزمشاه اطلاع داد که خواهان حفظ صلح است.
در این هنگام پیش آمدی علاوه بر تمام تصادفاتی که میان دو نیرو رخ داده و بی نتیجه مانده بود به وقوع پیوست که فرمانروای مغول را بر علیه خوارزمشاه به حرکت در آورد.حاکم قلعه اترار دستور داد بازرگانانی که چنگیزخان به قلمرو خوارزمشاه گسیل داشته بود دستگیر سازندو در میان حتی چند تن از اهالی خوارزم نیز بودند.
او پس از بازجویی از دستگیر شدنگان خوارزمشاه اجازت طلبید که بازرگانان را نابود سازد و اموال آنان را ضبط کند.
محمد خوارزمشاه بی تامل با این نیت سوء فرمانده خود موافقت نمود؛ تنها یکی از بازگانان توانست جان جان سالم بدر برد و سرگذشت همکارانش را در دربار مغول بازگو کند.
و اینچنین چنگیز جنگ را آغار کرد.
سپاهی را به فرماندهی توشی به سوی جنوب و سپاهی دیگر را به سرکردگی اکتای و جغتای پسران دیگرش به جانب اترار گسیل داشت.
و خود در پاییز 616 هـ..ق از راه کاشغر و بلا ساغون که قبلا به تصرف مغولان در آمده بود رهسپار بخارا شد.
سپاه وی صد و پنجاه تا دویست هزار تن بود.
شهر بخارا مدت کوتاهی مقاومت کرد و سه شنبه چهارم ذی الحجه 616 هجری تسلیم گردید.
اما قلعه آن 12 روز بیشتر مقاومت کرد.
مغولان آن دسته از ساکنان شهر را که قادر به جنگ بودند به اسارت بردند و بقیه را قتل عام کردند.
سمرقند را نیز که در شرق بخارا واقع و بیشتر بناهایش از چوب بود و خوارزمشاه فرصت نیافت دور ان را برج و باروئی بر پا کند در 10محرم 617 هـ .ق به چنگ دشمن افتاد.
بنابراین استحکامات خوارزمشاه یکی پس از دیگری سقوط کرد اما وی پس از ناچیزی بر مغولان در جنوب جیحون امیدوار گردید که بتواند قلاع از دست رفته را از چنگ دشمن بگیرد مغولان این پیروزی سریع را مرهون عواملی بودند 1-در قلمروپهناور خوارزمشاه هنوز وفاداری به دولت رسوخ نکرده بود و خوارزمشاه با مالیات های وسیع پشت مردم را خم کرده بود.
2-لشکریاغن ضعیف تر از آن بودند که در مقابل مغولان ایستادگی کنند و سپاهیان ترک بیشتر به هم نژادانشان (مغولان) می پیوستند به این ترتیب خوارزمشاه شتاب زده پا به فرار گذاشته و از مقابله با مغولان هراسید و در حالی که پسرش جلال الدین در برابر آنان ایستاد و پیروزی هایی هم کسب کرد.
به هر حال چنگیز خان توانسته بود میان خوارزمشاه و امیران لشکرش تخم بدبینی بپا شد و این خود همکاری بین شاه و سپاهیان را دشوار می نمود.
در این حال توشی بر سقناق و شهرهای دیگر تسلط پیدا کرد و در همه جا امور را به مغولان سپرد.
دست های دیگر به فرماندهی مغولان الغ نوین و سکتوفناکت را تصرف کرد و با جور و مقاومت قهرمانه تیمور ملک فرماندهخجند بر این شهر نیز دست یافتهاند.
مهاجمین رفته رفته مرو، طوس و شهرهای دیگر خراسان را گرفتند و برج و باروی خوارزم با وجود مقاومت به چنگ چنگیز خام افتاد.
چنگیز خان بیش از هر چیز تصمیم داشت خوارزمشاه را کاملا نابود کند.
اگرچه جدا از مادر بدخواهش ترکان خاتون و همسرانش از شهری به شهر دیگر می گریخت با این همه وجود او برای سپاهیانش موجب دلگرمی می شد.
به همین جهت خان مغول امیران مورد اعتماد خود ستبای و جبه را به تعقیب خورازمشاه فرستاد.
امیران مغول از راه بلخ و طوس کمی پس از آنکه خوارزمشاه نیشابور را ترک کند به آنجا رسیدند.
مدافعان شهر مدتی مقاومت کردند.
نبرد نهائی روز 12 صفر 617 هـ .
ق اغاز شد.
مغولان در این جنگ گروه کثیری از سپاهیان خود را گرد آورده بودند و پس از سه روز بر نیشابور غلبه کردند.
همدان که خوارزمشاه به ان پناه برده بود، بعد از خروج شاه تسلیم جبه شد.
ستبای در این زمان قزوین را فتح کرد.خوارزمشاه نیز به یکی از جزایر بحر خزر گریخت و مغولان از جای او بی اطلاع ماندند و سرانجام شاه در آن جزیره چشم از دنیا بست.
مغولان در این زمان به سوی مغرب تاختند.
جبه به مازندران حمله برد و سپس ری را تصرف کردند.
در زمستان همان سال مغولان به آذربایجان و قفقاز لشکر کشیدند و پس از آن که گنجه را تصرف کردند و سپس به گرجستان حمله برده و سپاهیان تابک ایران و ژرژ چهارم شاه گرجستان را شکست فاحشی دادند.
پس از این شکست مرد، مغولان از راه تفلیس به ارمنستان حمله بردند و مراغه در4 صفر 618 هـ .
ق به چنگ مهاجمین افتاد.
مهاجمین پس از تصرف اردبیل به تبریز روی آوردند و چون فرمانروای آن ازبک بن پهلوان تسلیم آنان گردید شهر از آسیب مصون ماند، اما مغولان بیقان که سفیرشان قبلا در آغاز به قتل رسیده بود با خاک یکسان کردند.
خان مغول در پاییز سال617 هـ.
.ق ترمذ و در سال 618 هـ .
ق بلخ، طالقان و چند شهر دیگر را تسخیر نمود و به ساحل رود سند رسید.
در این مدت ایران به صورت سرزمینی ویرانه در آمد.
لشکرکشی های پی در پی در سال 621 هـ .
ق به ری، قم، ساوه، کاشان تنها به منظور تاراج صورت گرفت.
جلال الدین یکی از پسران خوارزمشاه و جانشین وی به نبرد با مهاجمان پرداخت.
پس از مرگ پدر باقیمانده سپاهیان خوارزم به وی پیوستند.
میان جلال الدین و برادرش قطب الدین در کرمان اختلاف در گرفت و جلال الدین از راه نیشابور به غزنین رفت.
در حالی که برادرش غیاث الدین یکی در صفحات اصفهان و فارس و دیگری در عراق سرگرم جنگ بودند.
جلال الدین پس از فتح هرات بدست مغولان از غزنین متواری شده بود و به از آنکه در چند جنگ کوچک بر سپاهیانش فرعی مغول فائق آمد با چنگیز خان در کنار رود سند روبرو شد و از وی شکست خورد.
ولی جان سالم به در برد و توانست شناکنان از رود سند بگذرد این تهور سبب شگفتی خان شد.
پس فرزند خوارزمشاه از طریق کرمان به عراق رفت و آنجا را تصرف کرد.
بعد از راه خوزستان و اذربایجان به گرجستان حمله برد و پیروز شد و آنگاه به تبریز رو آورد و پس از فتح اران بار دیگر به گرجستان حمله کرد و تفلیس را تسخیر نمود.
جلال الدین چندی در آنجا ماند و یارانی پیدا کرد در سال624 هـ .
ق به عراق بازگشت و در اطراف اصفهان با یکی از از لشکرهای مغول برخورد کرد و در همانجا بود که با برادرش غیاث الدین که از راه مازندران و کرمان به عراق عجم رسیده بود ملاقات کرد.
غیاث الدین نیز در آنجا طرفدارانی یافته و به کمک آنان توانسته بود شهرهای ری، همدان، اصفهان را تصرف کند.
در این هنگان دو برادر به فارس لشکر کشیدند و بار دیگر نزاع میان آنان در گرفت غیاث الدین پس از درگیری مقداری از تصرفات خود را رها کرد.
چون جلال الدین شنید که قصد جانش را کرده اند دستور داد تا بادرش را نابود کنند برادر دیگر رکنالدین نیز در این میانبه قتلرسیدجلال الدینزمستان