فصل اول – مقدمه تاریخ هر قوم و ملتی شناسنامه آن قوم و ملت است و هر موجود بیشناسنامه ، گمنام و بی اعتبار است .
گذشت قرون و اعصار نمایانگر آن است که آدمی به همان اندازه که نگران آینده خویش است ، به گذشته خود نیز دلبستگی دارد .
گویی گذشته او پشتوانه زندگی حال و آینده اوست .
بنابراین ، تاریخ و شناخت آن جزء جداناپذیر زندگی انسان است .
تاریخ با تمام لعزندگی و ابهامش جالب است .
هیچ گوشهای از تاریخ آسوده از دستبرد و تحریف و دگرگونی نمایده است و در بسیاری از موارد از تاریخ جز نقل جنگها و کشمکشهای پادشاهان و موجه جلوه دادن اعمال زورمندان و صاحبان قدرت و تحقیر مردم چیز دیگری بر جا نمانده است .
این تحریفها ، دستبردها و اعمال نظرها باعث شده است که برخی تاریخ را تاریکترین علم بدانند .
اما تمام دستبردها و تحریفها و دگرگونیها و تاریکیها و ابهامها ، نمیتوانند مانع از علاقه ، توجه و دقت نظر انسان به انسان باشند و همین امر باعث میشود که انسان دیر یا زود به حقایق تاریخ پی ببرد و از آن درس عبرتی برای حال و آینده خود بگیرد .
اگر بقول اسپنسر[1] تاریخ عبارت از تحقیق حال جامعه فعال باشد نه جنگ پادشاهان ، دیگر شرح حال ،اشخاص قوی صفات تاریخ را تشکیل نمیدهد ، بلکه شرح اختراعات بزرگ و افکار نو ،اساس تاریخ میگردند بنابراین میتوان تاریخ را در یک معنی خاص عبارت از مجموعهای از ترکیبها و تحلیلهای بیشمار و رشد زوال مظاهر حیات دانست که گذشته ملتها در آن به تصویر کشیده شده و بر جزئی از وقایع میبایست در س عبرتی برای آیندگان باشد .
اهمیت تاریخ آموزش و پرورش تاریخ به معنی عام خود در برگیرنده رشتههای گوناگون و متعددی است و اعتبار هر یک از رشتههای آن متناسب با اوضاع واحوال خاص زندگی اجتماعی اقوام و ملتهاست .
بنابراین هر رشته از تاریخ یک مقام و ارزش اعتباری خاص در یک اوضاع و احوال اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی خاص خواهد داشت .
اما آنچه امروزه مورد قبول همگان است این است که در تاریخ هر ملتی «تاریخ آموزش و پرورش » آن ملت ممتازترین درجه اهمیت تاریخی را در بر دارد .
زیرا تاریخ بمعنای خاص خود به اعتبار شناخت فرهنگ آن جامعه معتبر و با ارزش است .
شاید به همین جهت است که علم تاریخ و توجه به فرهنگ و تمدنهای کهن که آموزش و پرورش آنها بیشترین سهم را در تاریخ فرهنگ و تمدن آنها داراست در پیشرفتهترین کشورهای جهان مقام والایی یافته است و بر خلاف آن که گمان میکنند توجه به تاریخ و فرهنگ ملتها و سنتهای کهن آنان ، ویژه ملتهای عقب افتاده و کم رشد است در کشورهای پیشرفته «متروپل»هزینه بر رسیدای تاریخی ، رقم قابل ملاحظهای را در برمیگیرد .
تا جایی که امروزه تاریخ آموزش و پرورش هر ملتی را مترادف با تاریخ تمدن و فرهنگ معنوی آن جامعه میدانند .
زیرا اولاً : تاریخ آموزش و پرورش هر ملتی بطور مستقیم و کامل با تاریخ عمومی فکر بشر مربوط بوده و علل اعمال و اقدامات آدمی را در زمانهای مختلف روشن میسازد .
ثانیاً : عقاید و نظریات علمای تعلیم و تربیت هر عصری از افکار معاصران خود مجزا نبوده و بر حسب اتفاق پیدا نمیشود .
بلکه معتقدات اخلاقی و مذهبی و سیاسی آن عصر در چگونگی اندیشههای آنان کاملا مؤثر است .
ثالثاً : عقاید متفکران هر دورهای در باب مسائل آموزش و پرورش و بطور کلی پیرامون مسائل فرهنگی هر جامعه در افکار و اخلاق مردم آن دوره و نسلهای بعد نیز تاثیر زیادی باقی میگذارد .
و بررسی وشناخت اینگونه مسائل است که به تاریخ آموزش و پرورش اهمیت خاصی داده است .
رابطه تاریخ آموزش و پرورش و علوم تربیتی از آنجا که پایه و اساس فرهنگ و اصول تربیتی امروزی در هر کشوری در گذشته پیریزی شده است و با توجه به اینکه جوامع امروزی میکوشند که مسائل و معضلات جامعه خود را از طریق توجه بیشتر به آموزش و پرورش حل کنند و بعبارت دیگر کوششی دائمی و فزاینده در جهت بالا بردن سطح فرهنگی عمومی جامعه دارند که این فرهنگ عمومی خودر یشه در گذشته و تاریخ آن جامعه دارد ، لذا اولاً : بدون تردید تاریخ و آموزش و پرورش را میبایست یکی از مهمترین موارد علوم تربیتی در هر فرهنگی محسوب داشت و آنرا در برگیرنده جامع عدهای از شعبههای تعلیم و تربیت دانست .
ثانیاً : رابطه تاریخ آموزش و پرورش با علوم تربیتی از طریق مطالعه احوال ، افکار و نظریات تربیتی ، اخلاقی ، فلسفی و ...
بزرگان تعلیم و تربیت در هر دوره کاملاً مشخص و روشن است تا جایی که تاریخ آموزش را میتوان بزرگترین محرک اخلاقی و تربیتی درهر دورهای بحساب آورد .
ثالثاً : مطالعه شرح حال نام آوران بزرگ در هر دوره بویژه آنانکه از پیشروان تعلیم و تربیت عصر خویش بودهاند ما را در مبارزه با مسائل ومعضلات تربیتی عصر خود نیرومندتر و استوارتر میسازد.
زیرا مطالعه شرح احوال هر یک از این متفکران تربیتی میتواند سرمشق و الگویی باشد برای ابراز جدیت ما در راه توسعه آموزش و پرورش.
بنابراین شاید بتوان به جرأت اظهار داشت که تاریخ آموزش و پرورش و علوم تربیتی با هم رابطهای عمیق و ناگسستنی داشته و پیدا کردن مرزی بین آنها محال و غیر ممکن میباشد .
تدوین دقیق آموزش و پرورش ایران بویژه قبل از اسلام بدلیل کمبود منابع چندان آسان نیست .
هر چند نویسندگانی و علاقمندانی تا کنون تلاشهای فراوان و گامی ارزندهای در این باب انجام دادهاند ولی اکثر منابع مورد استفاده آنان یا نوشتهها و آثار یونانیان درباره ایران بوده است ، یا سنگ نوشتهها و کتیبههائیکه در نقاط مختلف فلات ایران مشاهده میشود و یا آثار مستشرقین و اروپائیانی که در گذشته به این مسائل نظر انداخته و اظهار نظراتی کردهاند که در هر صورت مأخذ ومنابع پراکنده و گاهی غیر قابل اعتماد ، نتوانسته است دقیقا اوضاع آموزش و پرورش ایران باستان را ترسیم کند .
لذا با استفاده از کوششهایی که در این زمینه انجام گرفته و با استفاده از همان نوشتهها مختصرا به تاریخ آموزش و پرورش ایران میپردازیم .
مشخصات تاریخ آموزش و پرورش ایران از مطالعه کتیبهها و سنگ نبشتهها والواح و کتب تاریخ و اخلاق و تذکرهها و دیوانهای شعرا که از زمان پیدایش خط در ایران در دست است این حقیقت جلوهگر میشود که با وجود شورشها و خورنریزیهایی فراوان و تاخت و تاز دشمنان و قبایل وحشی و استیلای بیگانگان بر ایران ، تمدن معنوی و فرهنگ ملی ما با هم پیوستگی خاص دارد و این پیوستگی منحصر و مربوط به دوره و عصر معین نیست بلکه تمام ادوار قبل از اسلام و بعد از اسلام با یکدیگر ارتباط کامل دارند چنانکه گویی هر قرن دنباله قرن پیشین است .
زبان فارسی که مهمترین عامل و وسیله پرورش است از زمانی که به حالت کنونی تکوین یافته تا امروز تقریبا تغییر نکرده و ایرانی امروز کتاب هزار سال پیش را به آسانی میفهمد در صورتی که مثلاً زبان انگلیسی چهار قرن پیش با امروز تفاوت کلی دارد و فهمیدن آن خالی از اشکال نیست .
همین طور اداب و رسوم و طرز زندگانی و معماری و صنایع در تمام این مدت بهم پیوسته است و بستگی کامل با ایران پیش از اسلام دارد .
در این مورد شاهنامه فردوسی بهترین شاهدی است که به نحو اکمل این پیوستگی را نشان میدهد و دوام تجلیات روح و اختصاصات ملّی را در تمام عمر چندهزار ساله ایران بطرز بینی به ثبوت میرساند .
دومین مشخصّه این است که ایران با داشتن دانشمندان و هنرمندان نامی و نویسندگانی که آن را شهره آفاق ساختهاند .
و همچنین از کسب فرهنگ همسایگان و ملل متمدن دیگر فروگذاری نکرده و از هر جا توانسته بر دانش و هنر خویش خزائنی افزوده است .
نه تنها در اعصار پیش از اسلام حکمت و نجوم و ریاضیات و پزشکی را از کلده و آشور و هندوستان – فلسفه و طب یونانی را از یونانیان آسیایی صغیر گرفته بلکه در صدر اسلام کتب علمی و فلسفی یونان را از زبان سریانی و یونانی به عربی ترجمه نموده و ازمنابع مذکور بهره بی پایان برده است و بعدها نیز که با چین و هندوستان مربوط شده از هنرهای زیبای چین و افکار و سبک ادبی هند استفاده شایانی کرده و با علوم و فرهنگ خود ترکیب نموده و نمونه بهتر و کاملتر بوجود آورده است .
در صد سال اخیر نیز از هنر و دانش غرب بهرهمند شده و زندگانی نوینی پدید آورده است .
سومین مشخص عمده ، ایمان کاملی است که افراد کشور به تأدیب از راه زجر و سیاست داشته و در نتیجه مردم این سرزمین و دیار مؤدّب و در عین حال مردمی آرام و قانع ساخته شدهاند و از دیگر عوامل مهم اینکه در گذشته هیچگونه ثباتی در اوضاع سیاسی این مملکت وجود نداشته و هر روز طایفهای بر این سرزمین مستولی بوده و قرنها این مرز و بوم در تحت رقیّت بیگانگان بسر برده همین گونه تربیت بوده که محو کننده شخصیت و بوجود آورنده ادب صوری و تملق است .
با توجه به این هر وقت مرد توانایی بر این کشور فرمانروایی داشته همه فرمانبردار او بودهاند .
و قهراً رفاه و آسایش بوجود آمده ولی همین که از میان رفته نا امنی همه جار را فرا گرفته و ایران در حال ناتوانی و زبونی زیسته است .
چهارمین مشخصه فرهنگ ، در سیزده قرن اخیر نفوذ دین مبین اسلام بر کلیه شئون زندگانی بود .
پیش از اسلام حمله مقدونیها و تصرف ایران بدست اسکندر و سردارانش با اینکه هشتاد سال بطول انجامید در روح مردم تاثیری نکرد در صورتی که دین اسلام در دل ایرانیان ریشه دواند و اثراتش همه جا هویدا شد .
روزی که نوزاد بجهان آمد در گوش او اذان گفتند و نام یکی از امامان را به وی دادند همین که زبان به سخن گشودن باز کرد بدستور غزالی « اصل اول از رکن سوم کتاب کیمیایی سعادت، کلمه الله اکبر را بر زبان جاری ساختند و زمانی که به مکتب خانه پا نهاد ابتدا قرآنش آموختند و روزی پنج بار بعربی نماز خواندن را یاد او دادند « نمازهای یومیه » مقصود از زندگی را عبادت و بندگی خداوند غفار بدو گفتند .
طفل را به روضه خوانی و تعزیه و سوگواری راهنمایی کردند .
و زیارت قبور ائمه و عتبات عالیه را به همه توصیه و تاکید نمودند و بهترین رشته تحصیل را علوم دینی دانستند .
«قابوسنامه – باب سیو یکم » مشخصه پنجم این است که در اثر هجوم اقوام و قبایل مختلف از تورانی و هیاطله وهیون وعرب و مغول و تاتار و غُز و کشتارها و غارتها و خرابیها که از جنگها باقی میماند در اثر ناامنی و ظلم و جور حکومتهای مطلقالعنان که بود و نبود افراد به هوی و هوس آنی امیران و فرمانروایان بستگی داشت در اثر تلقینات بعضی از افراد ، مربیانی ایرانی پیوسته انسان را به ناپایداری روزگار و فناپذیر بودن عالم و عدم اطمینان و اتکاء به آینده و بی علاقگی به دینا متوجه نموده و این گونه افکار را چه در مکتب و در مدرسه و چه در مکانهای دیگر در دماغ مردم پروراندهاند .
دیوان شعرا و نویسندگان نیز از همین آراء و عقایدی است که در زمان آنها جریان داشته که چنین بیان داشتهاندمثلا فردوسی بیان داشته : فلک را ندانم چه دارد گمان که ندهد کسی را بجان خود امان یکی پند گویم ترا من درست دل از بحر گیتی ببایدت شست و باز بیان داشته : امروز ترا دسترس فردا نبست و اندیشه فردات بجز سودا نیست ضایع مکن این دم ار دلت سودا نیست کاین باقی عمر را بقا پیدا نیست به هر حال شعرا و حکمایکی پس از دیگری نگرش درون را بیان داشتهاند همچنین سعدی که از جمله حکمای خوشبین است فرمود : مکن تکیه بر ملک دینا و پشت که بسیار کس چون تو پرورد و کشت و حافظ فرماید : جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ است هزار بار من این نکته کردهام تحقیق به مأمنی رو و فرصت ثمر غنیمت وقت که در کمینگه عمرند قاطعان طریق و باز جمشید از حکایت جام از جهان نبرد زنهار دل مبند بر اسباب دنیوی در نتیجه شیوع این تفکر کوشش و فعالیت مردم در تولید ثروت و دلبستگی بزندگانی و توجه به امور دنیا و اقدام به کارهای دامنهدار محدود بوده و مخصوصا بعد از حمله مغول همه چیز را موقت و گذران دانستهاند