قبل از هر گونه بحث و صحبت پیرامون فرهنگ لازم است اقدام به تعریف فرهنگ نماییم و مفاهیمی که به نوعی به فرهنگ مربوط میشوند مانند تمدن و جامعه نیز لازم است تعریف شود.
لازم به یادآوری این نکته است که مباحث مطرح شده در این وبلاگ خطاب به عموم مردم بوده و حتی المقدور سعی میشود مطالب به صورت ساده و قابل استفاده برای عموم مردم باشد و پرداختن به مباحث سطح بالا و مطرح کردن بحثها به صورت دانشگاهی نه در وسع دانش و معلومات من است و فکر میکنم چندان هم به اصل موضوع کمک نخواهد کرد، احساسم این است که مطالبی ساده و مشخص از زوایای پنهان زندگی اجتماعی و پرداختن به رفتارهایی که از روی عادت یا جبر اجتماع از مردم صادر میشود در صورت تحلیل و جمع بندی روشن میتواند تا حدودی راه گشا باشد.
و اما تعاریف:
تمدن: از مدینه گرفته شده است که به معنی شهر است و منظور شهر نشینی و آداب و رسوم مخصوص زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، دینی و ...
مربوط به شهرنشینی است که واژه انگلیسی معادل آن کلمه Civilisation است.
جامعه: به گروهی از مردم یک شهر، کشور و یا مردم جهان و یا صنفی از مردم اطلاق میشود در واقع میتوان گفت: جامعه گروه وسیع و پایداری از مردم مرکب از زن و مرد است که اشتراکات فراوانی دارند و برای بقا و ادامه حیات خود همکاری میکنند و سازمانهای مختلفی را برای رفع نیازمندیهای خود ایجاد نموده اند، جامعه در عین حالی که از افراد خود تشکیل شده است دارای هویت مستقل بوده و چیزی جدای از افراد خود است در واقع جامعه نتیجه روابطی است که میان افراد برقرار میشود.
و اما فرهنگ، فرهنگ به معنی ادب، تربیت، دانش، علم و معرفت، اداب و رسوم و هنرها و سنتهای مخصوص یک جامعه است که در طولهای سالیان دراز در وجود آنها شکل گرفته است و واژه انگلیسی معادل آن Culture است.
البته در تعاریف تمدن و فرهنگ مطابق معمول همه مفاهیم، بین دانشمدان یک علوم یا علوم مختلف اختلافات زیادی وجود دارد و بعضی حتی قایل به تفکیک تعاریف فرهنگ و تمدن نیستند ولی فکر میکنم جهت سهولت فهم موضوع و رسیدن به یک تعریف مشخص به تعاریف بالا استناد کنیم و توضیحی که لازم است این است که فرهنگ بیشتر مربوط به ویژگیهایی از رفتارهای مردم است که به صورت نهادینه و در طول سالهای طولانی در آنها به وجود آمده و شکل گرفته است مانند آداب میهمانی، مراسمهای مختلف و غیره در صورتی که در تمدن بیشتر اشاره به رفتارهایی است که جنبه تکنیکی و ضرورتی داشته مانند بروکراسی حاکم بر دستگاه اداری، قوانین راهنمایی و رانندگی و غیره.
البته امکان تفکیک همه این رفتارها به صورت مشخص و خط کشی شده وجود ندارد و حتی رفتارهای مردم در جوامع مختلف میتوانند با هم تفاوت داشته و در جایی جز فرهنگ آنها محسوب شده در صورتی که در جامعه دیگر ممکن است اختصاص به تمدن داشته باشد نمونه بازر آن میتوان استفاده از خودرو را نام برد که در جوامع صنعتی جز فرهنگ آنها بوده ولی در جامعه ما هنوز به صورت فرهنگ تبدیل نشده و همچنان جلوه ای از تمدن به حساب می آید.
تعاریف دیگر فرهنگ
فرهنگ مجموعه پیچیده ای است که در برگیرنده دانستنیها , اعتقادات ,هنرها , اخلاقیات ,قوانین ,عادات وهرگونه توانایی دیگری است که بوسیله انسان بعنوان عضو جامعه کسب شده است.
در جامعه شناسی و انسان شناسی از فرهنگ تعاریف متعددی عنوان گردیده است .
معروفترین و شاید جامع ترین تعریفی که از فرهنگ ارائه گردیده است , متعلق به ادوارد تایلر TYLOR است
• رالف لینتون فرهنگ را ترکیبی از رفتار مکتب میداند که بوسیله اعضاء جامعه معینی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و میان افراد مشترک است .
• به نظر ادوارد ساپیر فرهنگ بعبارت از نظامی از رفتارها که جامعه بر افراد تحمیل میکند و در عین حال نظامی ارتباطی است که جامعه بین افراد بر قرار میکند.
با توجه به تعاریف فوق بطور کلی میتوان فرهنگ را میراث اجتماعی انسان دانست که او را از سایر حیوانات متمایز میسازد.
این وجوه تمایز را که منحصر به انسان است میتوان مبتنی بر چهار ویژگی بشرح زیر دانست : 
• تفکر و قدرت یادگیری 
• تکلم 
• تکنولوژی 
• اجتماعی بودن)زندگی گروهی( 
بعضی از صفات فوق را میتوان در حد بسیار ضعیفی در حیوانات نیز مشاهده نمود که آنها را در حقیقت اعمال و حرکات غریزی باید تلقی نمود و نه ویژگیهای فرهنگی مثل غریزه مادری , لانه سازی و...
فرهنگ انسانی بر عکس در بسیاری از موارد بر غرایز بشری لگام میزند و بهمین دلیل چنانچه فرهنگ انسانی را از انسان بگیرند تمایزی بین انسان و حیوان بجای نمیماند.
فرهنگی شدن 
فرهنگی شدن در حقیقت هماهنگی و انطباق فرد با کلیه شرایط و خصوصیات فرهنگی است و معمولاً به دو صورت ممکن است واقع شود.
اول بصورت طبیعی و تدریجی که همان رشد افراد در داخل شرایط فرهنگی خاص است .
دوم بصورت تلاقی دو فرهنگ که بطرق مختلف ممکن است صورت گیرد .
فرهنگ در برگیرنده تمام چیزهایی است که ما از مردم دیگر میآموزیم و تقریباً اعمال انسان مستقیم و یا غیر مستقیم از فرهنگ ناشی میشود و تحت نفوذ آن است .
برای روشن شدن مطلب یکی از اعمال انسان را مثال می زنیم : غذا خوردن نیازی بدنی و بیولوژیک است , برای زنده ماندن باید تغذیه کرد ولی وقتی سئوال میشود چه باید خورد ؟
چگونه باید خورد؟
چه وقت باید خورد , نفوذ فرهنگ در اعمال انسانی نمودار میگردد.
برآوردن نیازهای غریزی در انسان با مجموعهای از رفتارهای پیچیده همراه است و این رفتارها را فرهنگ هر جامعه ای شکل میدهد .
در مورد برآوردن نیاز تغذیه در جوامع مختلف اشکال گوناگونی دیده میشود و محدودیت ها , مقررات , قواعد و رسومی هست که افراد هر جامعه را تحت نفوذ میگیرند که مثلاً چه باید خورد و از خوردن چه چیز باید پرهیز کرد.
فرهنگ بین افراد مشترک است .
هر فردی خصوصیاتی منحصر به فرد دارد که ویژه است و دیگران را از آن بهرهای نیست .
این گونه خصوصیات جزو فرهنگ بشمار نمیرود مگر آنکه بوسیله افراد دیگر یاد گرفته شود و بصورت رسوم و عادات گروهی در آید و دیگران در انجام آن شرکت کنند.
از طرف دیگر فرهنگ گرد آورده جمع است ,ذخیره دانش انسانی از طریق نسلهای متمادی فراهم شده است که از نسلی به نسل دیگر منتقل میگردد.
و بهمین دلیل غالباً هر اختراعی بر اساس زمینه عینی گذشته که حاصل کوششهای جمعی انسان است متکی میباشد.
 فرهنگی شدن در حقیقت هماهنگی و انطباق فرد با کلیه شرایط و خصوصیات فرهنگی است و معمولاً به دو صورت ممکن است واقع شود.
و بهمین دلیل غالباً هر اختراعی بر اساس زمینه عینی گذشته که حاصل کوششهای جمعی انسان است متکی میباشد.
فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی اگر فرهنگ را به معنی کوششهای انسان برای ارضاء نیازهای خود و غلبه بر طبیعت بدانیم آنگاه میتوانیم آن را به دو قسمت فرهنگ مادی و فرهنگ غیر مادی یا معنوی تقسیم کنیم.
فرهنگ مادی , شامل اشیاء قابل لمس است مثل مسکن ,وسایل زندگی , وسایل و ابزار و دوات هواپیما , اتومبیل , ماشین آلات , در عناصر فرهنگ آنچه را که مادی نیست فرهنگ معنوی گویند هنر ,زبان , ادبیات , فلسفه ، سیاست, افکار و عقاید , نحوه فکر و استدلال قوانین و علوم در این زمینه جای میگیرند.
فرهنگ مادی و غیر مادی بیک نسبت و آهنگ پیشرفت نمیکنند بلکه معمولاً فرهنگ مادی سریعتر دگرگون میگردد از این رو شکافی بین این دو پدیده میآید که آن را پس افتادگی یا تاخر فرهنگی مینامند .
به بیان دقیقتر تأخر فرهنگی ,پس افتادن یک عنصر فرهنگی از سایر عناصر است .
فرهنگ معنوی بدنه اصلی یک فرهنگ ملی است .
همین بدنه است که قدرت روحی و نیروی حیاتی یک ملت را مشخص میکند, همین بدنه است که باید به دل و جان در نگهداشت آن کوشید ,زیرا فرهنگ معنوی نقطه تعالی و فرازگاه حیات ملی است .
هر فرهنگ حاوی تعاریفی از حقایق موجود است که بر پایه آن، معارف مردمش را شکل میدهد, این مفاهیم شامل اعتقادات مذهبی , باورهای ساسی, اساطیر , تئوریهای علمی و امثال آن میگردد مثلاً در فرهنگ اسلامی اعتقاداتی در مورد خلقت انسان , آینده بشریت و ماهیت وجود و رابطه خالق با مخلوق و غیره وجود دارد .
از آنجا که مفاهیم از طریق زبان بعنوان یک واسطه در رابطهای مستقیم با تفکرات و تجسمات انسانها از حقایق موجود است بدین جهت بسیاری از جامعه شناسان زبان را کلید درک مفاهیم ذهنی میدانند , به بیان دیگر افکار هر مردمی در قالب سمبل های صوتی و بعضی اوقات اشارات , تصویر , حرکات بدنی و امثال آن خلاصه میشود, این سمبل هاست که زبان هر قومی را تشکیل میدهد , بنابراین لغات صرفاً اصولی نبوده بلکه در آن افکار و تجربیات انباشته میباشند.
فرهنگ مادی هر جامعه همچنانکه گفته شد شامل مجموعه دست آوردهای مادی یا تکنولوژی آن جامعه است .
یکی از جامعه شناسان بنام لوئیس منفرد در بحث از تکنولوژی و فرهنگ مینویسد :تکنولوژی در خارج از فرهنگ قرار نمیگیرد و بر عکس جزئی از آنست .
بعبارت دیگر تکنولوژی عنصری است از فرهنگ زیرا پیشرفت تکنولوژی کاملاً وابسته به پیشرفت علم است و در این زمینه جامعه شناسی کاملاً نشان داده است که پیشرفتهای علمی وابسته به ارزش ها و جهان بینی های خاص و یا در رابطه با جهت یابیهای مذهبی یک جامعه است .در این زمینه "ماکس وبر" در مطالعه علمی خود نشان داده است که پروتستانتیسم کالون در مقابل علم گرایش کاملاً مساعد و مناسب و فعالی داشته است تا کاتولیسیم .
به عقیده ماکس و بر در نظر پروتستانها , علم خداوند و مشیت های وی را نمیتوان درک کرد مگر یا آگاهی بر کارهای خداوند .
علمی که مورد توجه آنها قرار گرفت در ابتداء فیزیک و سپس سایر علوم طبیعی و خصوصاً ریاضیات بود.
در آنها این امیدواری بود که از آگاهی تجربی قوانین الهی طبیعت پی به آگاهی در باره اساس و مبداء عامل برسند.
بنابراین تفکر پروتستانی و فرهنگ طبقه بوروژو با در آمیختن, نهایتاً تاثیر عمیقی بر روی طرز فکر جامعه تکنولوژیک جدید نمودند و میتوان تصدیق نمود که بدون چنین پیوندی بین مذهب و فرهنگ طبقه مسلط که در قرون هفده و هیجده اتفاق افتاد جامعه غربی با آنچه که امروز هست تفاوت بسیار زیادی داشت .
عامل تکنیکی متغیری است قوی ولی اهمیت و تاثیر حقیقی تکنولوژی را بدون در نظر گرفتن کادر فرهنگی (فرهنگ معنوی )آن نمیتوان درک نمود.
فرهنگ عام فرهنگ عام را میتوان به نشانه میراث اجتماعی بشر تلقی نمود و بهمین دلیل مجموعه ویژگیهای اساسی فرهنگ انسانی که جامعه انسانی را با اجتماعات حیوانی از هم متمایز مینماید بعنوان عناصر فرهنگ عام محاسبه کنیم : تکلم و تفکر یا اندیشه ورزی , ابزار سازی و خصوصاً اجتماعی زیستن که با نهادهای اجتماعی ,سازمانها و تشکیلات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی مشخص میگردد, از جمله عناصر اصلی سازنده فرهنگ بشری اند که در تمام جوامع اعم از جوامع تطور یافته و جوامع تطور نیافته وجود دارند.
در تمام جوامع بشری ازدواج , خانواده , دولت شیوه خاصی از تولید , اعتقادات دینی و دیگر اجزاء تشکیل دهنده فرهنگ انسانی را میتوان مشاهده نمود.
اجتماعات حیوانی فاقد فرهنگ اند و اعمال و رفتارشان غریزی است , درحالیکه اعمال و رفتار انسان بیشتر فرهنگی اند تا غریزی گواینکه غرایز هم "در عکسالعملهای رفتار انسان سهمی دارند .
از دیدگاه اسلامی رفتار و اعمال انسانی علاوه بر فرهنگ و غریزه از "فطرت " نیز نشأت میگیرد.
در عالم حیوانات چنانچه شواهدی نیز از ویژگیهای فرهنگی گونه وجود داشته باشد, غریزی است و نه فرهنگی مثلاً لانه سازی پرندگان عملی غریزی است و در طول اعصار و قرون نیز هیچگونه تحولی بخود ندیده است در حالیکه فرهنگ بشری پیوسته در تغییر است و از طرف دیگر حرکت دسته جمعی پرندگان یا برخی از حیوانات را نمیتوان به حساب زندگی اجتماعی آنان یا باصطلاح تمایل و گرایش به گروه جویی تلقی نمود زیرا زندگی اجتماعی آنچنانکه انسان دارد دارای ویژگیهایی است که نشانههای آنرا در میان حیوانات نمیبینیم.
حیوانات ممکنست بصورت دسته جمعی از نقطهای به نقطه دیگر جابجا شوند و در درهها , کنار رودخانهها و دریاها در کنار یکدیگر حضور فیزیکی داشته باشند ولی نتیجهای اجتماعی از این گردهم آئی حاصل نمیگردد .
بعبارت دیگر زندگی اجتماعی به مفهوم واقعی که تنها در بین انسانها مشاهده میشود ,بصورت انواع سازمانها و نهادها و تشکیلات اجتماعی , اقتصادی ,سیاسی , فرهنگی متجلی میگردد که در میان حیوانات بچشم نمیخورد البته رفتار اجتماعی گونه