زندگانی استاد مطهری
تولد و دوران کودکی
 در 13 بهمن ماه سال 1298 هجری شمسی در قریه فریمان – که اکنون شهرستان شده است و در 75 کیلومتری مشهد قرار دارد – در خانواده ای از اهل علم و تقوا کودکی دیده به جهان گشود.
خانواده ای که انوار علم و ایمان، تقوا و پاکی، راستی و درستی در آن پرتو افکنده بود و نام شایسته (مطهری) بهترین معرف این بیت پاک و مطهر بود.
 در سنین کودکی به مکتبخانه رفته و به فراگیری قرآن و دیگر تعلیمات ابتدایی می پردازد.
نقل می کنند که در سن حدود 5 سالگی علاقه زیادی به رفتن به مکتبخانه از خود نشان می دهد.
در یک شب مهتابی، نزدیک صبح، به خیال اینکه صبح شده است، دفتر و کتاب خود را برمی دارد و به سوی مکتبخانه روان می شود و چون مکتبخانه بسته بوده است پشت درب آن به خواب می رود.
صبح زود پدر و مادر می بینند مرتضی نیست و سرانجام او را در پشت درب مکتبخانه در حال خواب می یابند.
در سنین حدود دوازده سالگی شور و عشق و علاقه او به اسلام و علوم دینی که در سراسر زندگی درخشان او متجلی بود در وجودش پیدا می شود و هر دم این شعله از اعماق وجود او زبانه می کشد.
این درست در هنگامی است که ظلم و فشار حکومت استبدادی رضاخانی روزگار را بر علما و روحانیون تنگ کرده و چهره ضد اسلامی او را آشکار نموده است.
تصمیم مرتضی همگان را به حیرت فرو برده بود که شگفتا!
در چنین هنگامی که وی اوضاع سخت و ناگواری را که بر علما و روحانیون می رود به رأی العین مشاهده می نماید چگونه روزها و شبها را در این اندیشه به سر می برد.
عزیمت به حوزه علمیه مشهد
به سن سیزده سالگی – یعنی در سال 1311 شمسی – به حوزه علمیه مشهد عزیمت نموده و تحصیل مقدمات علوم دینی را آغاز می کند.
در این دوران یکی دیگر از فرازهای حساس زندگی استاد مطهری که نقش بسیار تعیین کننده در حیات علمی و معنوی او و نیز نقش مؤثر در حیات ایدئولوژی اسلامی داشته است نمایان می گردد.
اندیشه های مربوط به خداشناسی سخت او را به خود مشغول می دارد.
به طوری که خواب و استراحت را از او باز می گیرد، روز را در این اندیشه به شام و شام را به صبح می رساند.
روزها و شبها سپری می شود، هفته ها و ماهها و سالها می گذرد و استاد مطهری در این دغدغه های روحی به سر می برد.
شک و حیرت وجود او را فرا می گیرد.
به اصالت و اهمیت این افکار و دغدغه های روحی پی می برد که اگر این مسائل برای او حل نشود و از این وادی حیرت به سرزمین یقین و ایمان پای ننهد در هر موضوع دیگر اندیشه کردن جز اتلاف وقت نخواهد بود.
مقدمات عربی، فقهی، اصولی و منطقی را تنها از آن جهت می آموخت که اینها بتوانند او را آماده بررسی سخن فیلسوفان بزرگ بنمایند.
از همان دوران به فیلسوفان و عارفان، و متکلمان تنها به این دلیل که آنها را قهرمانان صحنه این اندیشه ها می دانست در نظرش بزرگ می نمودند و لذا مرحوم آقا میرزا مهدی شهیدی رضوی، مدرس فلسفه الهی حوزه مشهد، در میان آنهمه علما و مدرسین حوزه، تنها کسی است که استاد مطهری را شیفته خود کرده و دل از دست او ربوده بود؛ و شاید جاذبه معنوی او و آرزوی حاضر شدن در درس وی بزرگترین شوق و محرک او در طی هرچه سریعتر علوم مقدماتی بوده است.
عزیمت به حوزه علمیه قم
بالاخره استاد مطهری پس از حدود چهار سال تحصیل در حوزه علمیه مشهد در سال 1315 شمسی عازم حوزه علمیه قم می گردد و این، فرازی دیگر از زندگی پرفراز و نشیب اوست که در تدوین شخصیت علمی و روحی وی نقش بسیار موثر ایفا نموده است و در طی پانزده سال اقامت در حوزه علمیه قم و کسب فیض از محضر اساتید بزرگ، بر اندوخته علمی و معنوی خود افزوده و تحصیلات خود را در علوم و فنون مختلف اسلامی ارتقاء می بخشد.
از عوامل تکوین شخصیت استاد مطهری، باید برخورداری او از اساتید مجرب و عالی را برشمرد.
وی شاگرد برجسته آیت الله بروجردی در فقه و اصول محسوب می شد و حتی قبل از مهاجرت آیت الله بروجردی از بروجرد به قم، چون ایشان را شخصیتی فرزانه یافته بود، تابستانها به بروجرد می رفت و از محضر آیت الله بروجردی بهره می برد و مهاجرت آیت الله بروجردی از بروجرد به قم تا حدی مرهون تلاشهای استاد مطهری است.
استاد شهید در مقاله ای تحت عنوان «مزایا و خدمات مرحوم آیت الله بروجردی» می گویند:
«این بنده در مدت هشت سال آخر اقامتم در قم، که مصادف بود با سالهای اول ورود معظم له به آن شهر، از درسهای ایشان بهره مند می شدم و چون به روش فقاهت ایشان ایمان دارم، معتقدم که باید تعقیب و تکمیل شود.»
 یکی از فرازهای حساس این دوران که در تکوین شخصیت روحی استاد مطهری تأثیر بسزایی داشته است آشنایی با عالم ربانی مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی قدس سره بوده است که در سال 1320 در اصفهان رخ می دهد.
استاد مطهری اساتید دیگری نیز داشته اند، از آن جمله مرحوم آیت الله سید محمد محقق داماد و مرحوم آیت الله بهجت تبریزی.
مهاجرت به تهران
 در سال 1331 استاد مطهری به تهران مهاجرت نمود فصل پر فراز و نشیب دیگری از زندگی خود آغاز می نماید برخی علت این مهاجرت را وضع سخت معیشتی ایشان پس از ازدواج می دانند و برخی بی مهری اطرافیان آیت الله بروجردی به ایشان پس از ناکام ماندن تلاشهای امام خمینی و به تبع ایشان استاد مطهری و دیگران در اصلاح حوزه، و شاید علت دیگری در کار بوده است، مثلاً ورود به دانشگاه و ارتباط با قشر تحصیل کرده و بردن اسلام به میان آنها و آگاهی از سئوالات و مشکلات فکری آنها.
 فعالیت علمی استاد مطهری از همین سال آغاز می گردد.
ابتدا به تدریس در مدرسه سپهسالار – که امروز به نام خود ایشان است و مدرسه مروی می پردازند و تدریس استاد در مدرسه مروی تا سه سال قبل از شهادت ادامه داشته است.
مقدمه و پاورقی بر جلد اول اصول فلسفه را در سال 1332 به پایان رسانده و شرح جلد دوم آن نیز در سال بعد به انجام می رسانند.
با اینکه بیش از سی و هفت سال از تألیف این کتاب می گذرد، گردش ایام از طراوت بیان و استحکام منطفی آن، چیزی نکاسته است.
جلد سوم این کتاب نیز در سالهای بعد، از چاپ خارج می شود.
تأثیر این کتاب در خنثی کردت تبلیغات مارکسیستی حزب توده در آن زمان – که در اوج اقتدار خود بود – و به طور کلی تأثیر آن در نجات مبارزان از افکار مادی تا پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آن بر کسی پوشیده نیست.
احسان طبری، ایدئولوگ حزب توده، که در اواخر عمر خود مارکسیسم را مردود اعلام کرد و به اسلام گرایش پیدا نمود، در مصاحبه ای این تغییر ایدئولوژی خود را نتیجه مطالعه آثار استاد مطهری خصوصاً «اصول فلسفه و روش رئالیسم» دانست.
استاد شهید از سال 1334 فعالیت علمی خود را در دانشکده الهیات و معارف اسلامی شروع نموده و کار تعلیم و تدریس را در آنجا علیرغم مشکلاتی که از ناحیه رژیم شاه و برخی استادان وابسته برای ایشان به وجود آمد، به مدت 22 سال ادامه می دهد.
حضور فعال در قیام پانزده خرداد به موجب ارتباط نزدیک استاد شهید مطهری با اقشار و طبقات مختلف جامعه در جریان قیام پانزده خرداد سال 42، ایشان در هدایت قیام مردم تهران و مرتبط کردن آن با رهبری حضرت امام خمینی (ره) نقش اساسی داشتهاند و خود در شب پانزده خرداد سخنرانی مهمی علیه شخص شاه ایراد می کند که در همان شب دستگیر و به زندان موقت شهربانی انتقال می یابند و به همراه عده ای از روحانیون مبارز تهران و شهرستانها زندانی می شوند و پس از 43 روز به دنبال فشاری که از ناحیه علما و مردم بر رژیم شاه وارد می شود به همراه سایر روحانیون آزاد می گردند.
همکاری با هیئتهای مؤتلفه اسلامی بعد از قضایای 15 خرداد و آزادی امام خمینی و استاد مطهری و سایر علما، هیئتهای مؤتلفه اسلامی که هسته آن همین هیئتهای مذهبی بودند و از نیروهای مخلص و فداکار و تابع ولی فقیه تشکیل شده بود، برای یاری نهضت امام خمینی ظهور کرد.
این گروهها از امام درخواست چند نماینده کردند که تحت هدایت آنها در فکر و عمل باشند.
استاد مطهری که از قبل با این هیئتها مرتبط بودند، به عنوان یکی از نمایندگان از سوی حضرت امام خمینی شدند تأکید استاد بر این بود که این هیئتها از نظر فکری و آشنایی با معارف اسلامی ساخته شوند و به همین جهت درسهایی را برای آنها دایر نمودند که از آن جمله است بحث در باره «سرنوشت» و «قضا و قدر» که بعداً به صورت کتاب «انسان و سرنوشت» منتشر شد.
در سال 1343 حسنعلی منصور، نخست وزیر وقت که بسیار به روحانیت هتاکی می کرد، توسط محمد بخارایی از اعضای این هیئتها کشته می شود.
به دنبال دستگیری وی گروه اقدام کننده لو می رود و ساواک پی به تشکلات و گروه رهبری کننده این هیئتها می برد و این جمعیت رو به انقراض می گذارد.
محمد بخارایی از جوانان پرشور بود که در درسهای استاد مطهری شرکت داشت و حتی در دادگاه نامی از ایشان می برد.
در باره نقش استاد مطهری در این اقدام به دو گونه سخن گفته اند.
برخی (مانند همسر ایشان) استاد شهید برای ایشان نقش اساسی قائل اند و نجات ایشان را از زندان و حتی اعدام یک امر خارق العاده و مرهون اندک ارادت قاضی دادگاه به ایشان دانسته اند.
که مانع از ادامه اظهارات محمد بخارایی شد، و معتقدند که صادق امانی که او نیز دستگیر شده بود معتقد بود که باید استاد مطهری دستگیر شوند تا موجب قیام مردم گردد.
و برخی مانند آیت الله انواری ایشان را مخالف اینگونه حرکات دانسته اند.
پس از قتل حسنعلی منصور در سال 1343 بدست محمد بخارایی (عضو مؤتلفه اسلامی و شاگرد استاد مطهری) استاد مطهری دستگیر و به زندان محکوم می شود.
در سال 1356 از زندان آزاد می شود.
فصل جدید پس از این دوران،فصل جدیدی در زندگانی و مبارزات استاد مطهری آغاز می شود.
از طرفی قیام 15 خرداد، سرکوب شده و امام خمینی به خارج از کشور تبعید و جمعیت مؤتلفه اسلامی نیز منقرض شده است و از طرف دیگر رعبی از سرکوب آن قیام در دل مردم افتاده است.
باید به فکر زمینه چینی برای حرکات بعدی بود.
فرضاً قیام 15 خرداد پیروز می شد، ایدئولوژی مدونی برای اداره حکومت مهیا نبود و تعداد کافی افراد متدین و متخصص برای اداره کشور وجود نداشت، و بعلاوه آگاهی مردم از اسلام راستین در حد مطلوبی نبود.
پس باید به تدوین ایدئولوژی اسلامی به زبان روز و به کادرسازی برای نهضت اسلامی پرداخت و این چیزی بود که استاد مطهری بیشتر و بهتر از دیگران از عهده این کار برمی آمد.
با ید چهره اسلام آن طور که هست برای مردم نمایان شود؛ آنگاه خود مردم به سائقه حس زیبایی دوستی فطری خود به سوی آن جذب خواهند شد و نهضت با بنیه فکری به انجام خواهد رسید.
اینجاست که استاد مطهری مردانه وارد این میدان می شود.
سخنرانیهای خود را در مجامع اسلامی اعم از مساجد و انجمنهای اسلامی مهندسین و پزشکان و دانشجویان افزایش می دهد و موضوعات این سخنرانیها به گونه ای انتخاب شده است که هر یک مشکلی از مشکلات فکری جامعه را حل می کند و گوشه ای از چهره زیبای اسلام را نمایان می سازد.
این سخنرانیها بعداً از نوار استخراج می شد و اصلاحات و اضافاتی توسط استاد انجام و به صورت کتاب منتشر می گردید.
در سال 1345 مقالاتی در مجله (زن روز) آن زمان بر ضد حقوق زن در اسلام منتشر می شد که عواطف مردم متدین را جریحه دار و بسیاری از خوانندگان خود را به اسلام بدبین ساخته بود.
در سال 1346 موسسه حسینیه ارشاد توسط استاد مطهری و با همکاری مرحوم محمد همایون و مرحوم حجت الاسلام شاهچراغی و ناصر میناچی بنیاد گذاشته شد.
این مؤسسه پایگاه خوبی بود برای کار فرهنگی مورد نظر استاد و آشنا کردن مردم بخصوص نسل جوان با اسلام راستین، و این پایگاه به پایگاههای دیگر استاد اضافه شد.
شاید بتوان ادعا کرد که دوران اداره حسینیه ارشاد سخت ترین دوران زندگی استاد مطهری بوده است.
آقای دکتر علی مطهری می گوید: روزهای اول پیروزی انقلاب، در حضور استاد، صحبت از اعضای شورای انقلاب