** آکله مرضی است که عضو از آن خورده می شود ، مانند سایر زخم هاست جز اینکه کمی ریشه دوانیده و به اندامهای دیگر نیز سرایت می کند و بوئی هم دارد .
آکله یک نوع بیمای است مربوط به گلو و نفرین مادرها به بچه هاست .
الهی آکله بگیری .(البته درحال حاضر از بین رفته است ) الف ) از لغت نامه دهخدا ، جلد دوم ، ص 3154
آیند و روند منظور از جاهایی است که فضایی زیاد است و آمد و رفتن مردم چشم گیر است .
(مثلاً فلان کس را ببین چه آیند و روندی دارد .
الو گر ،شعله آتش گرفتن آتش ، شعله بلند خوروشه شکست .(ماضی)
اود آورد (ماضی ) سیاره مضارع بسیار امر
اودن آوردن (مصدر)
اساندن خریدن – گرفتن چیزی برونن بسان – داری بر ؟
بر وزن بسان – برو برو پولت ازش بسان (مصدر) خرید کردن
آب اماله کسانیکه می روند و زود بر می گردند و باز می روند .
اکه اکه حرف تعجب برای اتفاقی که پیش بینی نمی شده .
اسپرون چوبک که برای ظرفشویی - استفاده می شد .
اسپروتی ، چوبک فروش .
آی اسپرون ، آی اسپرون
اشکنه یکی از وسایل نجاری برای سوراخ کردن = دریل دستی
اشکنه نوعی غذات که با پیاز سرخ کرده و تخم مرغ و سیب زمینی و شنبلیله (نوعی سبزی است ) درست می کنند و خیلی خوشمزه است .
آب لمبه تاول آبی که زیر پوست جمع می شود بر اثر ضربه یا بر اثر سوختگی و یا کار با دست و پا
آتیش آتش ، ضمنا ً جرقه های آتش را پلشکه گویند .
آتیش پاره بچه های زرنگ و فعال را گویند .
آتیشک نوعی بیماری است (کوفت) ونوعی نفرین مادرها .
آجین فروکردن بزور سوزن یا شمع به بدن
آجیده بخیه کرده ، بافته شده برای تخت کفش – گیوه و چینه هم گفته می شود .
کار گیوه کشان سابق بود .
گیوه آجیده معروف است .
معروف است که وقتی حکومتی کفشدوزها را خواسته بود ، گیوه کش ها هم رفته بودند .
وقتیکه سؤال شد شما کی بودید ، گفتند :قربان ما هم اهل بخیه هستیم .
ای هو زمان گذشته ، بیشتر با تأسف گفته می شود .
مثلاً داستانی را نقل می کنند ، طرف دیگر می گوید ای هو ، این مال خیلی وقت است .
ای برای نشان دادن بیشر خبرها کاربرد دارد .
مثلاً این این شخص ، این طرف ، اینجور ، ای آقای ، ای فلانی ، ایشان
ایسوا در نظر گرفتن – کنترل کردن به قد و بالای کسی نگاه کردن ، مواظب بودن .
افیتیله فتیله چراغ درزمان قدیم که چراغهای نفتی استفاده می شد .
این جیله تکه ای از چیزی – بیشتر برای گوشت مصرف می شود .
تکه های گوشت را در سیخ می کنند و کباب می کنند .
اوسار افسار ، دهنه ، یک نوع توهین هم هست برای کسانیکه بر کار می خواهند بکنند می گویند اوسارش را نگهدار .
اماکه تنقیه کردن که در قدیم خیلی رسم بود برای شکم درد ،برای یبوست و غیره .
ان دماغ کثافت داخل بینی سفت شده .
انگار خیال ، فکر ، کسانیکه فکر و خیال یا مسئولیت ندارند به آنها می گویند انگار نه انگار .
اصلاً فکر نیستی .
اُرُسی کفش مردانه .
اُرُسی یک نوع پنجره دو طرفه بود در قیدم در خانه ها که در موقع سرما و گرما استفاده می شد .
و زمستانها هر دو پنجره بسته بود برای حفظ گرمای داخل اتاق .
آقور بخیر کجا می روی ، خیر پیش ، در برخورد دو دوست بین راه .
آزاله پهن – فضولات تازه افتاده بز و گوسفند و غیره.
آرد وار آردها – خمیرها ، آردی که نان خوب از آن پخته می شود می گویند آردش خوب است ، یا برعکس آردش خراب است .
آستر آستر لباس ، رنگ اولی برای نقاشی .
آگینه آینه ، آئینه .
آلنج خاکستر ، بخصوص خاکستر زیر کرسی را گویند .
و سابقاً خاکستر را می ریختند و زائو را روی آن می نشاندند که بچه اش می افتد نبیند .
در همدان معمول بود .
آخسته رام –سر براه عادت کرده – تربیت شده در واقع آموخته .
آولا تعصب داش مشهدی ها – برادر بزرگ –بزرگ خانواده و امثالهم به این معنی است .
آمد داره باخیر و برکت است – یمن دارد – برای خانه تازه – برای عروس تازه بیشتر گفته می شود .
آب یخنی غذائی که از از استخوان و پیاز وسیب زمینی تهیه می شود .
سابق که زمستان در همدان طولانی بود ،مردم چند گوسفند می خریدند و بزرگ می کردند فربه که می شدند ، آنها را پائیز می کشتند ، گوشت آنها را می پختند و خرد می کردند و در کوزه های بزرگ می ریختند و چربیها و دنبه های را نیز آب می کردند و داخل کوزه می کردند که هوای کوزه را بگیرد و گوشت سالم بماند .
از این گوشت در زمستان استفاده می کردند و غذا درست می کردند و به آن قورمه می گفتند و استخوانها را هم با پیاز و سیب زمینی آبگوشت درست می کردند و به آن یخنی می گفتند و همسایه ها را دعوت کرده از آنها پذیرائی می کردند .
سابق که زمستان در همدان طولانی بود ،مردم چند گوسفند می خریدند و بزرگ می کردند فربه که می شدند ، آنها را پائیز می کشتند ، گوشت آنها را می پختند و خرد می کردند و در کوزه های بزرگ می ریختند و چربیها و دنبه های را نیز آب می کردند و داخل کوزه می کردند که هوای کوزه را بگیرد و گوشت سالم بماند .
از این گوشت در زمستان استفاده می کردند و غذا درست می کردند و به آن قورمه می گفتند و استخوانها را هم با پیاز و سیب زمینی آبگوشت درست می کردند و به آن یخنی می گفتند و همسایه ها را دعوت کرده از آنها پذیرائی می کردند .
آخیش نفسی براحتی کشیدن – رفع خستگی کردن – از چیزی لذت بردن – ناز کردن – نوع استفاده برای مرد و زن فرق می کند .
آخر سر سرانجام آخر کار – تمام شدن کار و مزد دادن .
آتا آشغال وسایل و چیزهای کم ارزشی که در یک جا جمع شده باشد .
آلاجه بولوجه رنگهای قاطی در هم سیاه سفید – قاطی کردن رنگها .
در مورد چشمها ، هنگامیکه رنگها را کدر یا قاطی می بیند نیز گفته می شود .
آوشته جا افتاده – عادت کرده – رام شده – بعد از چند بار غذا کمی گرفتید ، دیگه آوشته شده ، آبدیده ، با تجربه ش ده .
ابل نوکی آلت مرد آتر آن جور – مثل آن – دیدی چه تر کرد تونم اتر و بکن دبه .
اجور دیدی چه جور کرد ، تو هم آنجور کن .
مثل اتر تقریباً بهمان معنی است .
اخ تف خلط سینه که در حال چرخه یا همانطوری از گلو بیرون می آید و این در ماه رمضان تشدید می شود .
و متأسفانه طبق عادت اهالی روی زمین ریخته می شود و واقعاً جای تأسف است .
اخ لفظ کودکانه است بمعنی بد .
وقتی می خواهد طفل را از کاری باز دارند می گویند اخ است .
اَ از – البته اسم یا فصل بعد می آید .
اَ مدرسه آمد .
اَ پله افتاد .
اَ جواد کتک خورد .
اٌسَر آنطرف – بعداً – مثلاً اَ ای به اسر از این به بعد برد .
اسر برد آنطرف.
اسر مجدداً مثلاً این را قبول ندارم .
دوباره شروع کن از از سر .
اُ ان – او – البته اُ بمعنی اوست .
حرف است و بازهم برای روشن شدن فوری و اسم و صفت غیره بعد آن می آید .
مثلاً اُ می سوزد .
اُ اسمش شیه .
ان ، خام اشاره به نزدیک .
اِپا من را نگاه کن ، فعل امر است .
بپا هم گفته می شود .
اخت دوست شدن – جا افتادن – مأنوس شدن .
اخم پیله کردن – ابرو در هم کشیدن – ترش روئی کردن – مثلاً یارو اخموی نیمیشه باشش حرف زد .
اخم و تخم هم گفته می شود .
اِدا تقلید کردن از کسی – اطوارهای بیجا درآوردن – بیمزگی کردن – مثلاً با ادب باش ادا نیار ، با اطوارهم هم گفته می شود .
ادا و اطوار هم در نیار .
بچا ادا در می آری خب بگو نمیرم .
در بعضی موارد هم همراه اصول می آید .
برای کسانیکه تشر لغاتی برای کاری انجام می دهد می گویند اینهمه ادا و اصول نداره .
اینجانه همین جا – اینجا – نشان دادن جائی .
اشبیج شپش – سابقاً که رعایت بهداشت نمی شد و حمام ها خزانه بود در همدان خیلی زیاد بود .
بقدری که پیراهن را در می آوردند و روی منقل آتش تکان می دادند و چون شپش بچه هایش را در داخل درز پیراهن جای می داد آن درزها به کوله سمپا( چراغ نفتی) می چسباندند آنها را می کشتند .
به بچه شپش (رشک) می گفتند .
ایاغ دوست – رفیق ، مثلاً طرف با من ایاغ است ترتیب کار را می دهم .
ایز روپا – جای پا – نشانه – علامت – ایز گم کردن ، منحرف کردن ، ایزش قر داره ، یعنی دنبالش برو – مواظب بودن .
ایشالام انشاء اله – بیاری خدا – بخواست خدا اوگی نامی مثل برار اوگی ، پدر اوگی ، مادر اوگی .
اهل قبول ساکنان گورستان همان اهل قبور هستند .
او گج به یک نوع گوسفند نر گفته می شود .
ارو دستور – مثلاً خودش هیچ کاری بلد نیست فقط ارد دادن بلد است .
اسیل سد کوچکی است که بر رودخانه می بندند و آب را جمع آوری کرده برای باغها استفاده می کنند .
آبگیر و برکه هم گفته می شود .
اشتا اشتها – گرسنگی – طلب غذا کردن .
اشکافد شکافت (ماضی) - بشکاف امر – می شکافد ( مضارع ) اشکستن شکستن (مصدر) ، بشکن (امر ) می شکند ( مضارع ) ، اشکست(ماضی) الخی گروهی زیاد ایلخی هم گفته می شود .مثلاً همسایه مان دیشب یلخی مهمان داشت .
انم آن هم – ایشان هم – او هم – مثلاً ننه انم با ما میا .
مادر آن شخص هم با ما می آید .
انگوشت انگشت انگشتانه فلزی است سر انگشت کرده و دوخت و دوز می کنند .
امشو امشب – بهمین ترتیب فردا شو – پس فردا شو .
آب شینه روستائی – در جاده ملایر آروق باد گلو – با صدائی بلند ، کار زشتی است .
اندو اندود – کاهگل کردن پشت بام ( اندود کردن پشت بام ) .
انگاره پیمانه – مقدار – معیار – اندازه املک بره تودلی گوسفند برای لابلای پلو .
اشکمبه شکمبه گوسفند – سیراب شیردان اشی از چه چیزی افاقه تأثیر واقعی دوا یا غذا برای مریض .
افتو آفتاب – خورشید – جای آفتابی.
آفتابه وسیله آبگیری است بیشتر برای طهارت در توالت ها بکار می رود .
آفتابه ای از گل ساخته می شود .
ابریق گویند .
آفتابه مسی با ارزشترین است.
گفتند فرق آفتابه مسی با آفتابه گلی چیست ؟
گفت : فقط موقع گرو گذاشتن فرق می کند .
ضمناً باباطاهر هم انگشتری که از سرلوله ابریق خود داشت بدست سلطان سلجوقی کرد واز او خواست تا کاری بر خلاف عدالت در کشور انجام ندهد .
اقل کن حد اقل تا آنجا که ممکن است .
اکور گریه کردن با صدا – اکور اکور گریه کرد ، کسی نفهیمد .
اک قی حرف تعجب - ای وای – چطورشد اینطور شد – کی – کجا – وا الا آنطرف – آنسو اسبار بیل زدن باغ مو ارقه مرد منقلب – روزنک – کلاه پردار موذی ادمه خارش در ما تحت – کسانی که کارهای بد می کنند می گویند پسر مگر فلانت میخارد .
استکام استکان – لیوان کوچک اگرد نوعی جوش در پوست بدن که درد شدیدی دارد .
بیشتر بچه ها گرفتار می شوند و می گو یند (اگرد اشانده) ، اگرد پاشیده .
الدنگ مرد ویلان – بیکار و گردن کلفت .
ان زاده بچه مرد و زنی که زن دوم گرفته و یا زن شوهر دوم کرده است .
ناتنی .
اوجار روبراه شدن – سامان گرفتن .
اوجار نوعی بازی بچه ها هم هست .
او باریکه آب باریکه – منظور از درآمد کم ولی مطمئن مثل حقوق بازنشستگی .
روزی کم هم گفته می شود .
با این آب باریکه با ید ساخت .
اور قر- غمزه که بعضی مواقع اطوار هم گفته می شود .
پ چرا اور و اطوار میای کارت بکن .
اودن آوردن(مصدر) اوردم (ماضی) میارم (مضارع) بیار (امر) اوخ آنوقت – برای مدت دور هم مصرف می شود با یک (تا) اوختا – مدتهای پیش اوس به تنگ آمدن از فشار زندگی –