نقد چیست و منتقد کیست؟
محور کار نقاد بر رعایت اخلاق و در واقع بر رعایت عدالت قرار دارد.
چرا که از نظر فلسفی خلق ملکه راسخ نفسانی است که بدون تکلف منشاء صدور افعال نیکو باشد و اصول «خلق شجاعت، عفت و حکمت است و مجموع هر سه عدالت».
نقد تاریخی از جمله دیگر شاخه های این هنر است.
اینگونه نقد خصوصا مفسر پدیده هنری است و آثار و شخصیت صاحب هنر را مورد توجه قرار می دهد.
نقاد به شناختن و شناساندن بیش از مقایسه و تفضیل یکی بر دیگری توجه میکند.
در نقد جامعه شناسانه، رابطه هنر و اجتماع مورد توجه نقاد قرار دارد.
و نقاد می کوشد که محیط زندگی هنرمند را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد و واکنش هنرمند را نسبت به آن بشناساند.
در نقد روانشناسانه ربط میان هنرمند و اثر هنری آنچنان مورد تحلیل قرار می گیرد که رابطه میان بیمار و رویا در چنین روشی منتقد با تفسیر علائم روانی در صدد کشف انگیزه های هنرمند بر می آید و روانکاوانه در پس اثر هنری دست به جستجوی (ضمیر) ناخودآگاه شخصیت هنرمند می زند.
گاهی نقاد فرهنگی اساطیری را مبنای کار خویش قرار می دهد و به تشریح عناصر فرهنگی یک اثر هنری با رجوع به مبانی میتولوژیک آن می پردازد.
دسته ای دیگر از نقادان آثار هنری میانی زیارزیبایی شناسی را ملاک کار خود قرار می دهند.
و معمولا فرم گرایی می شوند.
شاید این مکتب واکنشی باشد در برابر تاکید بر ارزشهای روانشناسانه، تاریخی و حتی اخلاقی.
چرا که صرفا کیفیت و ارزش های زیبایی شناختی برای نقاد ملاک اعتبار قرار می گیرد.
به هر حال در اینجا سر آن نداریم که به تشریح و تفسیر هر یک از مکاتب فوق و یا رویه های دیگر نقد و نقادی بپردازیم چرا که این خود موضوع بحث دیگری است.
اما آنچه مد نظر ماست معرفی یک جریان نقد سالم و سازنده است که صرف نظر از تمامی گرایشات و مکاتبی مورد اشاره همواره در آثار قدما و در میان کتب و ماثورات ما موجود بوده و باید نقاد امروز ما راهش را در میان این همه راه با عطف توجه به ارزش های متعالی در دیدگاه های نقد قدما بیابد.
نقاد باید بین صاحب اثر هنری و خود اثر با مخاطبین آن واسطه شود و لطایف و دقایق آن را معلوم کند.
اگر معایب و نقایصی در آن آثار هست که عامه ملتفت آنها نیستند و به همین جهت راجع به آن آثار بیهوده در خوش بینی مبالغه می کنند آن معایب و نقاصی را نیز آشکار بنماید و از پرده بیرون اندازد تا قیمت حقیقی و بهای واقعی هر یک از آثار… معلوم و معین باشد.» واضح است که نقادی قادر به این کار و برقراری چنین ارتباطی است که هدفش صرفاً ارشاد و تربیت باشد.
منتقد دلایل احساسی را که به وی در مقابل کشف زیبایی های آثار هنری دست می دهد به تجزیه و تحلیل می کشد و می کوشد تا دیگران را با مشارکت در این احساس به پذیرش داوری اش درباره آن اثر دارد.
نقاد باید از نادانی بی خبری، حسد تعصب و تلون رأی بدور باشد و به صفات بصیرت حسن ذوق، عدل و انصاف، حس تشخیص و سواد آراسته باشد.
او باید بداند که همانقدر که ایجاد یک اثر هنری بد خطاست به داوری کردن در باب آثار دیگران هم خطا است.
منتقد خوب می تواند بدون آنکه هنرمندی پرآوازه و بزرگ باشد نقادی بصیر با حسن نیت و شهامت باشد تا هم مخاطبین آثار هنری را هدایت گر باشد هم هنرمندان را.
نقاد باید از نادانی بی خبری، حسد تعصب و تلون رأی بدور باشد و به صفات بصیرت حسن ذوق، عدل و انصاف، حس تشخیص و سواد آراسته باشد.
منتقد خوب می تواند بدون آنکه هنرمندی پرآوازه و بزرگ باشد نقادی بصیر با حسن نیت و شهامت باشد تا هم مخاطبین آثار هنری را هدایت گر باشد هم هنرمندان را.
اگر منتقد بتواند با شیوه و سبکی غیر فنی با مردم رابطه برقرار کند در واقع با ربط دادن ذهنیت هنرمند و مردم از طریق انتقال حرف و کلام هنرمند روی جامعه هنری اثر می گذارد و در واقع محور یک جریان صحیح و سالم فرهنگی قرار می گیرد.
در واقع نقادان خوب بهترین هنر شناسان هستند و حتی از صاحبان آثار هنری پیام و ارزش های آثار هنری را بهتر درک می کنند و با قالبی دیگر به بیان آن می پردازند.
شمس قیس رازی در این مورد درست می گوید که «بزار جامعه فروشی خیلی بهتر از استاد جولاه می تواند بهای یک جامعه را بیان کند.
البته گاه هست که استاد جولاه خود جامه فروشی نیز میکند.
اما در این حال اگر قولش درخور توجه باشد از جهت جولاهی نیست از جهت بزاری است».
در باب تاثیر کار نقادان خوب در جریانات فرهنگی و هنری جوامع به نقل عین مطلبی از کتاب نقد ادبی بسنده می کنیم.
«… انتقاد چون تنقیضات هر زمان و حوائج ذوق و فکر هر نسل و هر قرن را باید در نظر بگیرد چشم به آینده می ورزد و شاعر و نویسنده را در طریق تحول و تکامل رهبری میکند.
درست است که هنرمندان خود این حوائج و مقتضیات را درک می کنند اما منتقد زودتر و قطعی تر این حوائج را باز می شناسد و فقط انتقاد است که از طریق تشریح و تحلیل و طبقه بندی و قضاوت می تواند مشخص کند که هر کدام از متون و انواع ادبی در چه مرحله ای از تکامل هستند و تا کجا پیش رفته اند.
فقط انتقاد است که می تواند تعیین کند که اثر ادبی باید چگونه باشد تا بتواند با اقتضای زمانه سازگار افتد و هم ارزش هنری داشته باشد.
لیکن اگر نویسندگان و شاعران باز در برابر سیطره و حکومت انتقاد بخواهند مقاومت ورزند و به تسلیم و رضا تن در ندهند انتقاد از طریق تاثر و نفوذ در عامه یعنی عام اهل ادب و ذوق در آنان نفوذ کرده و به طور غیر مستقیم آنان را به اطاعت و انحیاد وا می دارند به عبارت دیگر اگر منتقد نتواند افکار و عقاید نویسندگان و گویندگان را که گه گاه متمسک و مواریث گذشته می باشند تغییر دهد با تاثیر و نفوذی که در ذوق و سلیقه خوانندگان آثار ادبی میکند که نویسندگان و گویندگان را مجبور به متابعت از آرا و احکام خویش که متکی بر مقتضیات و حوایج دوران است تواند کرد.
بوالو و مولیر هر چند نویسندگان متکلف و متصنع معاصر خود را که اسلوب معروف به پریسو (Percieux) سخن می گفتند نتوانستند از آن اسلوب باز دارند اما چنان در بنیاد ذوق و سلیقه مردم عصر خویش نفوذ کردند که دیگر کسی خریدار اسلوب «پرسیو» نشد و آن شیوه خود به خود از رواج و قبول افتاد.
لیسنگ نیز در ادبیات آلمان همین تاثیر را کرد و با آنکه آراء و عقاید او در آثار کسانی که در آن ایام بجد دنبال تقلید گویندگان فرانسوی بودند کارگر نیافتاد اما رفته رفته چنان محیط افکار عامه را برای اینگونه آثار تقلیدی سر در بیروح کرد که چندی بعد آنگونه آثار به کلی منسوخ گشت و از میان رفت در چنین مواردی اگرچه تاثیر انتقاد بطیء و مع الواسطه است اما مطمئن تر و قاطع تر و نافذتر است.» به هر حال آنچه به نام نقد و نقادی به عنوان یک جریان نافع مورد تشویق و مدح قرار می گیرد.
نقدی است که سازنده باشد و از نقد مخرب حداکثر فاصله خویش را حفظ کند.
نقد مخرب همان است که در طول تاریخ اهل فکر و ذوق را نسبت به نقادان بدبین ساخته تا جایی که منتقدان را به خرمگس هایی که روی پیکر اسب می نشینند تا او را از شخم زدن زمین باز دارند تشبیه کرده اند.
یا حافظ در باب آنها فرموده: خموش حافظ و این نکته های چون زر سرخ نگاهدار که قلاب شهر صراف است نقد مخرب سلاح فرمالیسم را بر می دارد و همه چیز و همه کس را منکوب میکند یا میدان به نوخاستگاه نمی دهد و اشراف منشانه به خطرناکترین آفت فکر و هنر و ابتکار تبدیل میشود.
نقاد باید با مطالعه و مشاهده همه آثار یک هنرمند نسبت به کلیت هر اثر اظهار نظر کند و تنها به یک اثر پا بخشی از یک اثر هنری اکتفا نکند.
خطرناکترین و لغزنده ترین راه این است که با مشاهده و مطالعه بخشی از یک اثر نسبت به گل آن اظهار نظر داوری میشود.
نمونه های نقد سالم را نزد برخی قدما می توان یافت .
آنجائی که قدما دست به نقد فکر و اثر علمی و هنری می زده اند با رعایت تمامی اصول اخلاقی و با احاطه کامل بر حوزه علمی و فنی مبحثی که مورد نقد قرار می داده اند غالباً چنین می کرده اند؛ ابتد قول نویسنده را پیرامون موضوع می آورده اند: و اما بعض الاساتید معتقدون به ….» و سپس قول خویش را در باب موضوع می آورده اند: «و اما انا اقول…» و در پایان بدون آنکه دچار هتک حرکتی شوند از سر بی دانشی به فحاشی و تخطئه بپردازند قضاوت نهایی را به خداوند می سپرده اند: «والله اعلم بالصواب».
امروز ما محتاج یک جریان قدمی و وسیع نقد سالم در صحنه ادب و فرهنگ و هنرمان هستیم.
یقینا این جریان نی تواند هیچ یک از قالب های رایج در غرب را ملاک و راهنمای کار خویش قرار دهد.
البته باید از تمامی شیوه ها و رویه های برخورد با آثار فکری و هنری که سابقا ذکر برخی از این شیوه ها رفت، بهره جست، اما راه نو، نقد می طلبد.
نوبه مفهومی داشته باشد و از اشتغال به الفاظ و استغراق درظاهر امور و رطه های خلاق اختلاق احتراز نماید.
این جریان برای سالم بودن و سالم ماندن باید موارد زیر را بشناسد و از آن اجتناب ورزد.
از ابتلا به سوبژکتیویسم و امپرسیونیسم و پسیکولوژیسم و سوسیولوژیسم حاکم بر تفکر و جامعه فرهنگی غرب بپرهیزد و زبانی سالم و اعتبار به زبان منتقدان اختیار کند.
اگر با اهل تخصص روبروست به نقد خویش خصلت مدرسی ببخشد و کالبد شکافانه جزئیات را با وام گیری از زبان حرفه ای بیان نماید.
اما هر گاه با مردم طرف است خلاف این شیوه را بر گزیند.
اندکی بپردازیم به نقش منتقد در رویارویی با نمایش و گروه نماش و بحث را با این پرسش گسترش دهیم.
چه کسی نمایش را بهتر می فهمد؟
گروه یا منتقد؟
این سئوالی است که برای گروه های تئاتری مطرح است به ویژه وقتی که فکر کنند کار را آنها می شناسند و بس.
همان داستان کبک و برف است.
در اسمان هر تئاتر حداقل پانزده رویز پیش از اجزای نمایش یک نسخته نمایشنامه خود را با تغییراتی که درآن داده است برای منتقد می فرستد.
بی مناسبت نیست بنویسیم که در این کشور چندین ناشر تئاتر وجود دارد که تازه ترین اثار نمایشسی را ترجمه کرده و به صورت پلی کپی و کتاب شده فقط برای تئاتر ها و مطبوعات می فرستند مقصود این است که هیچ کس غافل از کار تئاتر جهانی نماند.
این طرز کار با توجه به شناخت ها و آگاهی های قبلی موجب میشود که منتقد بتواند پا به پای گروه تئاتر راه برود.
از آلان طرق عاشقان تئاتر کارگردان و هنرپیشه و دیگران نیز از پا نمی نشینند.
استائیلاوسکی ماه ها تمرین می کرد آزمایش می کرد هنر پیشه می ساخته.
برشت هم همین طور.
در نسل های ج=وان تر نیز ماکسانی نظیر گروه توفسکی و بروک را دیده ایم که با چه پشتکار و چه صمیمیت و چه عشقی کار می کمنند.
منتقد تئاتر هم در این تلاش بزرگ سهم دارد.
پیش از شرح و بررسی کار او بد نیست که به یاد آوریم که بسیاری نویسندگان بزرگ کار خودشان را با نقد نویسی آغاز کرده اند.
از جمله یسنگ آلمانی نویسنده قرن هیجده و از معاصران اسکار وایلد، برنار دشاو، برشت و آخری اسلامیز مروژک که یکسان هم مهمان جشن هنر شیراز بوده عده ای از نقد نویسان نقد را رها کرده اند؛ برخی به آن وفادار مانده اند مروژک تعریف می کرد که پس از نوشتن سی واندی نقد یک روز با خودش خلوت کرده است که آیا می خواهد منتقد بشود و یا نویسنده؟
و نویسندگی را برگزیده است اما کار منتقد به انتقاد از اثر نمایشی تمام نمی شود.
در بیشتر بنگاه های انتشاراتی ادیتورهای تئاتر منتقدان یا تئاتر شناسان اند.
در آسمان قسمت تئاتر شناسی تئاتر ها را نقد نویسان می گردانند.
چه کسی باید دستمایه برای کار هنرپیشه و کارگردان و طراح صحنه تهیه کند.
فشرده کار منتقد در تئاتر اینهاست؛ معرفی و تهیه نمایشنامه همکاری با گروه در تغییر و تصحیح نمایشنامه کشف و خلق معانی