لئوناردو داوینچی در سال 1452 م (831ش)در وینچی –دهکده ای کوهستانی در توسکان (ایتالیا)به دنیا آمد .
او نقاش مجسمه ساز- معمار-موسیقیدان-مهندس و دانشمند بود .
زندگی در طبیعت زیبا او را بسوی نقاشی کشانید .
سی ساله بود که به میلان رفت ومدت 16 سال در دربار حکمران میلان مقیم شد .
در این دوره نبوغ او آشکار شد و به عنوان نقاش دربار جشنواره های مفصلی ترتیب داد .
بروز طاعون در سال های 85-1484م (864-863ه) او را متوجه مسائل شهر سازی کرد و نقشه ها و طرحهای معماری ارزنده ای از خود به جای گذاشت و در 50 سالگی با عنوان مهندس نظامی به کار خشک کردن باتلاقها مشغول شد .
آثار لئوناردو داوینچی-مونالیزا و مریم و کودک دو تابلوی بی مانند نقاشی او هستند که اکنون در موزه لوور فرانسه نگاه داری میشوند.
مسلسل – باد سنج-ساعت-تلمبه-ماشین پرنده وعود از اختراع های لئوناردو است .
در قسمت تشریح و کالبد شناسی تصاویر گویا و کاملی از او باقی است .
او مطالب خود را با زبان تصاویر بیان میکرد –و تصویر جمجمه ای که از انسان کشیده است کاملا با واقعیت شناخته شده کنونی مطابقت دارد.
لئوناردو داوینچی _ 1452 1519
I – تحول : 1452- 1482
جذابترین فرد دوره رنسانس در 15 آوریل 1452 نزدیک قریه وینچی، تقریباً درصد کیلومتری فلورانس، متولد شد.
مادرش دختری روستایی به نام کاترینا بود که زحمت عقد شرعی با پدر او را به خود نداد.
فریبدهنده او ، پیرو د/ آنتونیو، از وکلای دعاوی نسبتاً ثروتمند بود.
در آن سال که لئوناردو از مادر زاده شد، پیرو با زنی همشأن خود ازدواج کرد.
کاترینا ناچار بود به یک شوی روستایی راضی شود؛ طفل نامشروع خود را به پیرو و زنش سپرد، و لئوناردو، بدون مهر مادری، در یک محیط نیمهاشرافی تربیت شد.
شاید در همان اوان کودکی بود که عشق به لباس زیبا و نفرت از زنان در وی پدیدار شد.
به مدرسهای در نزدیکی منزل وارد شد.
با عشقی فراوان به ریاضی، موسیقی، و رسم پرداخت، و با آوازخواندن و عود نواختن پدر خویش را شاد میساخت.
برای خوب نقاشی کردن همه اشیای طبیعت را با کنجکاوی، صبر، و دقت بررسی میکرد.
علم و هنر، که در مغز او به نحوی شگرفت با هم آمیخته شده بودند، فقط یک اساس داشت، و آن مشاهده دقیق بود.
هنگامی که پانزدهساله شد، پدرش او را به هنرگاه وروکیو در فلورانس برد و آن هنرمند چیرهدست را به پذیرفتن او به شاگردی خویش ترغیب کرد.
تقریباً تمام مردم تحصیلکرده از داستان وازاری درباره نقاشی فرشتهای توسط لئوناردو در سمت چپ تصویر غسل تعمید مسیح کار وروکیو آگاهند و میدانند که آن استاد چگونه شیفته زیبایی آن فرشته شد، و این شیفتگی چهسان باعث شد که وروکیو نقاشی را کنار گذارد و پیکرتراشی پیشه کند.
شاید داستان این تغییر حرفه پس از مرگ وروکیو جعل شده باشد.
وروکیو چندین تصویر بعد از غسل تعمید مسیح ساخت.
شاید در روزهای کارآموزی خود بود که لئوناردو تصویر عید بشارت (موزه لوور) را با فرشته نازیبا و باکره مضطرب آن نقاشی کرد.
مشکل به نظر میرسد که او ظرافت را از وروکیو آموخته باشد.
در همین اوان، سر پیرو ثروتمندتر شد: چند ملک خرید، خانواده خود را به فلورانس برد (1469) و متوالیاً چهار زن گرفت.
زن دوم فقط ده سال از لئوناردو بزرگتر بود.
وقتی که سومین زن پیرو کودکی برای او آورد، لئوناردو با ترک خانه و رفتن نزد وروکیو از تراکم جمعیت منزل کاست.
در آن سال (1472) به عضویت گروه قدیس لوقا درآمد.
مرکز این گروه یا اتحادیه، که عمدتاً از داروفروشان، پزشکان، و هنرمندان تشکیل شده بود، در بیمارستان سانتا ماریانوئووا بود.
احتمالا لئوناردو در آنجا فرصتی برای تحصیل تشریح داخلی و خارجی به دست آورد.
شاید در آن سال او- یا شخص دیگری- تصویر تشریحی لاغر قدیس هیرونوموس را، که اکنون در تالار واتیکان است و به او نسبت داده میشود، رسم کرده باشد.
نیز شاید او بوده است که نزدیک سال 1474 تصویر زیبا و جاندار اما نارسای عید بشارت را، که اکنون در اوفیتسی است، ساخته است.
یک هفته پیش از بیستوچهارمین زادروزش، لئوناردو و سه جوان دیگر به شورای شهر فلورانس احضار شدند تا به اتهامی درباره همجنسگرایی پاسخ دهند.
نتیجه این محاکمه معلوم نیست.
در 7 ژوئن 1476، این اتهام تجدید شد؛ کمیته تحقیق لئوناردو را چندی زندانی کرد، آنگاه به علت فقد دلیل وی را تبرئه و آزاد کرد.
اما لئوناردو بدون شک همجنسگرا بود.
به محض اینکه توانست هنرگاهی از خود تأسیس کند، جوانان زیبا را دور خود گردآورد و برخی از آنان را در مسافرتهای خود از یک شهر به شهر دیگر همراه میبرد؛ در یادداشتهای خویش، ضمن صحبت از آنان، بعضی را «محبوبترین» یا «عزیزترین» میخواند.
ما از روابط باطنی او با این جوانان چیزی نمیدانیم، اما برخی از قسمتهای یادداشتش بیمیلی او را نسبت به روابط جنسی از هرقبیل نشان میدهد.1
1.
«و ایشان در پی زیباترین چیزهای جستنی عنان از کف میدهند تا بر پستترین قسمتهای آنها دست یابند و از آن بهره گیرند.
...
عمل تولید مثل، و اعضایی که برای آن به کار میروند، چندان کریه است که اگر به خاطر زیبایی صورتها و آرایش مرتکبان و انگیزه سرکش نبود، طبیعت نوع انسان را از دست میداد.»
لئوناردو، شاید بحق، با خود میاندیشید که چرا در زمانی که همجنسگرایی در ایتالیا بسیار رایج بود؛ فقط او و چند تن دیگر را متهم به این کار کرده بودند.
او هرگز سران شهر فلورانس را برای اهانتی که به وی روا داشته بودند نبخشود.
ظاهراً خود او موضوع را جدیتر تلقی کرد تا سران شهر.
یک سال پس از اتهام، دعوت شد که سرپرستی هنرگاهی را در باغ مدیچی عهدهدار شود.
این دعوت را پذیرفت؛ در 1478 شورای شهر از او خواست نمازخانه سان برناردو در کاخ وکیو را نقاشی کند.
ولی بنا به علتی، این مأموریت را انجام نداد؛ گیرلاندایو اجرای کار را به عهده گرفت؛ فیلیپینو لیپی آن را به اتمام رساند.
معهذا هیئت مدیره بزودی به او و بوتیچلی مأموریت دیگری داد.
این مأموریت عبارت بود از ساختن تصویر دو مردی که به سبب توطئه علیه لورنتسو و جولیانو مدیچی به دارآویخته شده بودند.
شاید لئوناردو، باعلاقه نیمه معتلی که به عیوب جسمانی و رنج انسانی داشت، تا حدی مجذوب این مأموریت شنیع شده بود.
لئوناردو، شاید بحق، با خود میاندیشید که چرا در زمانی که همجنسگرایی در ایتالیا بسیار رایج بود؛ فقط او و چند تن دیگر را متهم به این کار کرده بودند.
شاید لئوناردو، باعلاقه نیمه معتلی که به عیوب جسمانی و رنج انسانی داشت، تا حدی مجذوب این مأموریت شنیع شده بود.
اما او در حقیقت به همه چیز علاقهمند بود.
تمام حرکات و سکنات بدن و حالات چهره انسان، همه جنبشهای حیوانات و نباتات از تموج ساقههای گندم در مزرعه تا پرواز پرندگان، پستی و بلندیهای کوهسار، امواج و جریانهای آب و باد، انقلابات هوا و حالات مختلف آسمان- همه اینها برای او بس شگفتانگیز بودند.
تکرار هیچ حالتی سحر و رمز آن را برای وی کسالتآور نمیکرد، او هزاران صفحه کاغذ را از شرح مشاهدات خود از صور مختلف پرکرده و تابلوهای بیشمار با هزاران شکل متنوع رسم کرده بود.
وقتی رهبانان سان سکوپتو از او خواستند تا تصویری برای نمازخانه آنان بسازد (1481)، او موضوع ستایش مجوسان را انتخاب کرد و چندان خاطر خود را به جزئیات طرح آن مشغول داشت که تصویر را هرگز به پایان نرساند.
معهذا این پرده یکی از بزرگترین آثار اوست.
طرحی که او برای تصویر ریخت کاملا با اصول هندسی ژرفانمایی تطبیق میکرد؛ سطح تصویر را به مربعاتی تقسیم کرد که مرتباً و با نسبت دقیق کوچک میشدند- معلومات ریاضی لئوناردو همواره با هنر نقاشی او به رقابت برمیخاست و گاه نیز با آن همکاری میکرد.
اما هنر لئوناردو چندان نیرومند بود که در کشمکش با علم همواره پیروز میشد؛ در این مورد نیز غلبه با هنر بود: مریم عذرا در این تصویر حالت و وجناتی داشت که در تمام آثار لئوناردو از آغاز تا پایان دیده میشد؛ مجوسان باوقوف زایدالوصف یک جوان هنرمند، به خلق وخوی پیروان رسم شدهاند؛ و «فیلسوف» سمت چپ تصویر قیافه اندیشمند نیمهشکاکی دارد، بدانسان که گویی نقاش، به محض برگرفتن قلم، داستان مسیحیت را با یک روح شکاک ودر عین حال پر از ایمان، از آغاز تا پایان، از نظر گذرانده است.
در اطراف این اشخاص تقریباً پنجاه نفر جمع شدهاند، گویی هرگونه زن و مردی به سوی مهدکودک شتافتهاند تا با ولع بسیار معنی حیات و نور عالم1 را دریابند و راز زندگی را در مجموعه بزرگی از ولادتها کشف کنند.
1.
اشاره به این گفته حضرت عیسی: «...
من نور عالم هستم، کسی که مرا متابعت کند در ظلمت سالک نشود، بلکه نور حیات را یابد.» («انجیل یوحنا»، باب هشتم).
ـم.
این شاهکار ناتمام، که باگذشت ایام تقریباً محو شده، در اوفیتسی فلورانس نصب شده است؛ اما فیلیپینو لیپی بود که نقاشی مورد قبول برادران سکوپتو را اجرا کرد.
عادت لئوناردو، جز در چند مورد استثنایی، این بود که بسیار بلنداندیشی کند؛ خود را در آزمایش جزئیات مستغرق سازد؛ و در ورای موضوع، دورنماهای بیشماری از اشکال انسانی، حیوانی، و نباتی، صور معماری، صخرهها و کوهها، و نهرها و ابرها و درختان را به حیطه تصور درآورد؛ بیشتر مجذوب فلسفه تصویر شود تا کمال فنی آن؛ و بالاتر از همه آنکه کار کوچکتر رنگآمیزی تصاویری را که بدین گونه برای عیان ساختن فحوا پدید آمدهاند، به دیگران واگذارد؛ و آنگاه، پس از رنج فکری و جسمی بسیار، از نارسایی دست و اسبابکار در تعبیر رؤیای کمال دستخوش نومیدی شود: به جز چند مورد استثنایی، خوی و سرنوشت لئوناردو از ابتدا تا انتها بدین گونه بود.
VII - لئوناردو عالم لئوناردو، در جنب طرحها و ترسیماتش، گاه روی همان صفحه، و گاه برالگوی صورت زن یا مردی، یا دورنمایی، یا ماشینی، یادداشتهایی مینوشت که نشان میداد ذهن اشباعناپذیرش از قوانین و اعمال طبیعت در شگفت است.
شاید علم لئوناردو از هنرش برآمده بود: نقاشی لئوناردو او را به تحصیل کالبدشناسی، قواعد تناسب و ژرفانمایی، ترکیب و انعکاس نور، و شیمی رنگها و روغنها کشاند؛ این مطالعات وی را به تحقیق عمیقتری درباره ساختمان و اعمال نباتات و حیوانات سوق داد و، در نهایت امر، او را به تصورات فلسفی درباره قانون جهانشمول ولایتغیر طبیعت اعتلا بخشید.
غالباً وجود لئوناردو و هنرمند در شخصیت علمی او تجلی میکرد، زیرا طرحهای علمی او ممکن بود خود حاوی زیبایی باشند یا به نقش آرابسک دلپذیری منتهی شوند.
مانند بسیاری از علمای زمان، لئوناردو عادت داشت که روش علمی را بیشتر با مشاهده تشخیص دهد تا با آزمایش عملی.
او به خود چنین اندرز میدهد: «هنگام بحث درباره آب، به خاطر داشته باش که نخست به مشاهده پردازی و بعد به استدلال.» چون تجربه انسان بیش از جزء بسیار کوچکی از حقیقت نمیتواند باشد، لئوناردو تجربه خود را با مطالعه، که میتواند به جای تجربه عمل کند، تقویت میکرد.
نوشتههای آلبرت ساکسی را بدقت و به دیده انتقاد مطالعه میکرد؛ با افکار راجر بیکن، آلبرتوس کبیر، و نیکولای کوزایی فیالجمله آشنایی داشت؛ و از ارتباط خود با لوکاپاچولی، مارکانتونیو دلا توره، و سایر استادان دانشگاه پاویا بسیار آموخت.
اما هرچیز را با تجربه شخصی میآزمود.
خود وی در این باره چنین مینویسد: «در بحث از افکار، هرکس به عقیده صاحبنظران استناد کند، بیش از آنچه خرد خود را به کار برد، با حافظه خود عمل میکند.» او از تمام متفکران عصر خود کمتر به علوم غریبه اعتقاد داشت، علم احکام نجوم و کیمیا را طرد میکرد و انتظار زمانی را میکشید که «تمام علمای علم احکام نجوم را خصی کنند.» تقریباً خود را در هر رشتهای از علوم میآزمود.
ریاضی را خالصترین شکل تعقل میدانست و با علاقهای وافر آن را میآموخت؛ در اشکال هندسی نوعی زیبایی میدید و چندتا از آنها را برای طرح آخرین شام در روی همان صفحه رسم کرد.
یکی از اصول اساسی علم را بدینسان بیان کرد: «معلوم نیست موضوعی باشد که بتوان یکی از علوم ریاضی را، یا علوم دیگری را که بر ریاضی استوارند، در آن به کار برد.» با مباهات به این بیان افلاطون اشاره میکند: «کسی که ریاضیدان نیست آثار مرا نخواند.» لئوناردو مجذوب علم نجوم بود.
در نظر داشت که برای «بزرگ دیدن ماه، دوربین مخصوصی بسازد»، اما هرگز آن را نساخت.
مینویسد: «خورشید حرکت نمیکند … زمین نه مرکز دایره خورشید است، و نه در مرکز جهان قرار دارد.» در جای دیگری میگوید: «ماه در هر ماه یک زمستان و یک تابستان دارد.» با حرارت زیاد از علل لکههای روی ماه بحث میکند، و در همین زمینه با نظرات آلبرت ساکسی به معارضه میپردازد.
با آغاز سخن از بحث همین شخص، چنین استدلال میکند که چون «هر ماده سنگینی به پایین فشار میآورد والیالابد نمیتواند در یک حال قائم بماند، تمام زمین باید کروی شود»، و نهایتاً از آب پوشیده گردد.
در ارتفاعات زیاد سنگواره حیوانات دریایی را