حکیم ناصر بن خسرو بن حارث القبادیانی بلخی مروزی ، ملقب به حجت، قبادیان از نواحی بلخ 394 481ق یمگان بدخشان ، شاعر و نویسنده، متکلم و فیلسوف، جهانگرد و مبلغ اسماعیلی ایرانی.
گویا از خانواده محتشمی که به کارهای دولتی و شغل دیوانی می پرداختند، برآمد و در بلخ (در استان بلخ در شمال افغانستان امروز) دارای ثروت و املاکی بوده است.
از کودکی به فراگیری دانش ها و فنون و ادبیات پرداخت و قرآن را از بر کرد و کمابیش در همه دانش های متداول عقلی و نقلی، مانند ریاضیات و طب و موسیقی و نجوم و فلسفه و کلام و حکمت متألهین استادی یافت.
ناصرخسرو بهمراه حافظ و رودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را از برداشته است.
وی از آیات قرآن در آثار خویش برای اثبات عقاید خویش استفاده کرده است.در جوانی به دربار شاهان و امیران راه یافت و به گفته خودش « بارگاه ملوک عجم و سلاطین را چون سلطان محمود غزنوی (389 421) و پسرش مسعود (421 432) » دیده است.
در کارهای دیوانی دبیر پیشه و متصرف «در اموال و اعمال سلطانی» بود و عنوان «ادیب» و «دبیر فاضل» داشت و با پادشاهان وقت و وزرای برجسته هم مجلس و هم پیاله بود.
گویا در آغاز در بلخ در خدمت غزنویان به سر می برد ولی پس از افتادن آن شهر به دست سلجوقیان (432) به خدمت آنان درآمد و به مرو، مقر حکومت ابوسلیمان چغری بیگ بن داود بن مکائیل بن سلجوق (451) رفت و در درگاه او نیز مقامی در خور یافت.
ظاهراً در دوره خدمتش نزد غزنویان یا سلجوقیان به هند و سند و ترکستان سفر کرد (شاید به قصد آشنایی با ملل و ادیان و مذاهب گوناگون).
از جوانی شعر می سرود و همچون بیشتر شاعران زمان به باده نوشی و عشق ورزی و گفتن اشعار مدح و غزل و هزل می گذرانید و شاعر و دبیر ملازم دربار بود.
رفته رفته از این نوع زندگی سرخورد و در پی یافتن حقیقت برآمد ولی پاسخ هایی که به پرسش های بی شمار وی درباره راز خلقت و حکمت شرایع در ظاهر تنزیل و طریقه ظاهریان داده می شود.
وی را قانع و مجاب نساخت.
در 437 که در جوزجانان از توابع بلخ بود یک ماه پیوسته شراب می خورد تا آنکه شبی در خواب دید که یکی وی را گفت: «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند اگر بهوش باشی بهتر، من جواب گفتم که حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند، جواب داد که بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد، حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را به افزاید.
گفتم که من این را از کجا آرم؟
گفت جوینده یابنده باشد و پس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت.» پس از این خواب، ناصر خسرو دستخوش تحول روحی شدیدی شد و ترک شراب گفت و نخست به مرو رفت و از شغل دیوانی کناره گرفت و آنگاه رهسپار سفر حج شد (23 شعبان 437) و از راه نیشابور و سمنان و ری و قزوین به آذربایجان رفت و در تبریز ، قطران شاعر را دید و از آنجا از راه مرند و خوی و وان و اخلاط و بتلیس و میافارقین و آمد و حران به سرزمین شامات رسید و در هنگامی که هنوز ابوالعلای معری (363 449) زنده بود، وارد شهر معره النعمان شد.
از معره النعمان به طرابلس و صیدا و فلسطین رفت و در 5 رمضان 438 به بیت المقدس رسید و از آنجا رهسپار مکه شد و پس از گزاردن حج به بیت المقدس بازگشت (5 محرم 439).
آنگاه از راه خشکی به طینه و از آنجا با کشتی به تونس و از تونس به مصر رفت.
در مصر سه سال به سر برد و به مذهب اسماعیلی گروید و به خدمت خلیفه فاطمی المستنصربالله ابوتمیم معد بن علی (427 487) رسید.
 ناصر خسرو از درجات هفتگانه اسماعیلیان، درجات مستجیب، مأذون وداعی را پیمود و به درجه حجتی رسید و از سوی امام فاطمی اداره قسمت خراسان (یا «جزیره خراسان» در تقسیمات اسماعیلیان) بدو واگذار شد.
هنگام اقامت در مصر دوبار دیگر به مکه سفر کرد و حج گزارد (339، 440).
در 441 مصر را ترک گفت و پس از رفتن به مکه و گزاردن حج (442) از راه طائف و تهامه و یمن و لحساء و بصره و ارجان و اصفهان و نایین و تون و قاین و سرخس در 26 جمادی الاخری 444 ق به بلخ بازگشت.
در بازگشت به وطن به ترویج مذهب اسماعیلی و دعوت به سوی خلیفه فاطمی و مباحثه با علمای اهل سنت پرداخت.
اما دیری نگذشت که بر اثر دشمنی و مخالفت متعصبان و علمای اهل سنت و حکام سلجوقی ناگزیر به ترک بلخ شد (پیش از 453) و به نیشابور و مازندران و سرانجام به یمگان در ناحیه بدخشان که شهری استوار در میان کوه ها بود پناه برد و ظاهراً تا آخر عمر در آنجا بوده و به اداره کار دعوت اسماعیلی در خراسان سرگرم بوده است.
پس از مرگ پیکرش را در یمگان به خاک سپردند و مزار وی در شمار زیارتگاه های معروف اسماعیلیان درآمد.
سال مرگ وی را برخی منابع با اختلاف 458، 471 و جز آن نیز گفته اند.
اقامت طولانی ناصر خسرو در یمگان که برابر برخی منابع بیش از 25 سال به درازا کشید 
 پانزده سال بر آمد که به یمگانم چون و از بهر چه زیرا که به زندانم تأثیر فراوانی در ارتقای فکری مردم بدخشان و انتشار مذهب اسماعیلی در میان آنان داشته است و هنوز هم در آن ناحیه مذهب اسماعیلی هواداران بسیار دارد و اسماعیلیان آنجا ناصر خسرو را «پیر ناصر خسرو» یا «شاه ناصر خسرو» می گویند.
ناصر خسرو بی گمان از شاعران بسیار توانا و سخن آور فارسی به ویژه در قصیده سرایی است.
از ویژگی های شعر او شکوه در بیان، انسجام و آهنگ محکم جمله ها و روشنی عبارت ها است.
در شعر ناصر خسرو مشخصات سبک خراسانی به وضوح دیده می شود.
اشتراک او در شیوه بیان با رودکی، فرخی، عنصری، کسایی و فردوسی بسیار است.
اما شیوه او زهد و مناقب است، نه مدح و غزل و از این رو به مدیحه گویانی همچون عنصری می تازد و غزلگویان و شاد خواران را نکوهش می کند و آنها را به خودداری از وصف شمشاد و لاله و زلفک عنبری فرا می خواند.
جهانی که در منظره او پدیدار می شود، جهان خاصی است که فرسنگ ها با جهان فرخی و منوچهری و عنصری فاصله دارد.
همان اندازه که فردوسی به گذشته ایران دلبسته است، ناصر خسرو به اندیشه های مذهبی و اخلاقی (اسماعیلی) سرگرم است و سخن را دارای پایگاهی والا می شمرد که نباید آن را بیهوده صرف کرد.
شعر ناصرخسرو در واقع شعری خردمندانه است که احساسات و عواطف در آن زیر نفوذ خرد و قوانین اخلاقی ویژه قرار دارد: «سخن حجت بشنو که همی ماند ـ نرم و با قیمت و نیکو چو خزاد کن / سخن حکمتی و خوب چنین باید ـ صعب و بایسته و در تافته چو آهن.» وی از جوانی به دانش و فلسفه عشق می ورزید و در نوشته و اشعار او اصلاحات نجوم، ریاضیات، جبر و مقابله، فلسفه و دین های گوناگون جا به جا آمده است.
با همه اینها، نباید پنداشت که اندیشه های بلند و جلوه های تعقل و حکمت در شعر او چنان است که مجال تجلی به صور خیال شاعرانه نمی دهد.
در واقع در شعر او عنصر خیال در نقطه اوج قرار دارد، اما از آنجا که در اشعارش تفکر و عاطفه در کنار عناصر خیال همواره در حرکت است، مجال خودنمایی به صور خیال نمی رسد و این شاید به خاطر شیوه استفاده وی از عنصر خیال باشد؛ ناصر خسرو در بسیاری از موارد در همان اوج تخیل که از چهره طبیعت تصویرهای شاعرانه و بدیع ارائه می دهد، کمابیش خیال را به علت تربیت فکری خاصی که دارد به نوعی استدلال یا پرسش حکیمانه می آمیزد.
از ویژگی های صور خیال در شعر ناصر خسرو و توجه فراوان وی به تشبیهات حروفی است.
او همچنین به علت تعمق در مسایل دینی و توجه بسیار به قرآن، از مجازها و تشبیهات خاص قرآن در شعر خود کمابیش بهره برده است.
شب و روز که نماینده گذشت زمان هستند در شعر او تصویرهای خاصی دارند که در شعر هیچ شاعری این مایه خیال های شاعرانه در باب زمان وجود ندارد؛ زیرا کمتر شاعری به اندازه او به گذشت زمان و اهمیت آن اندیشیده است، اما آنچه برای او محسوس است، گذشت بی امان روزها و شب ها تغییر فصول است؛ وقتی ناصر خسرو طبیعت را وصف می کند، اندیشه کامکاری از آن را ندارد و به نتیجه هایی که منوچهری و فرخی و خیام به دست آورده اند اعتنایی نمی کند، بلکه بی درنگ ضدی در برابر زیبایی های آن می گذارد و نتیجه می گیرد که باید رخت سفر بر بست و به جمع آوری توشه و زاد راه پرداخت.
جهان ناصر خسرو جهانی است زاینده و میرنده و همین سبب اندوه بی پایان او است.
روی هم رفته ناصر خسرو شاعری یگانه، هم در طرز فکر و هم در شیوه شاعری؛ به دیگر سخن شعر و زندگی او به هم پیوسته و همانند است.
در واقع شعر او در محتوی و صورت، واژگان و آهنگ، اوج و فرود و شتاب و درنگ همان ساخت اندیشه او است در قالب وزن و کلمه.
زبان وی به زبان شعرای آخر دوره سامانی می ماند، زیرا از به کارگیری واژه ها و ترکیبات فصیح کهن که به شعر او قدمت می بخشد ابا ندارد.
با این همه، ناصر خسرو در جای جای شعرهایش از ترکیب ها و واژگان عربی بیش از آنچه در اواخر دوره سامانی رواج داشته، بهره جسته است تا بهتر راه را بر ورود مباحث حکمی و اندیشه های فلسفی اش در شعر هموار سازد.
از ناصر خسرو کتاب هایی به نثر در شرح عقاید اسماعیلی به جا مانده که همه آنها همچون اشعارش فصیح و استوار است.
از آثارش: ناصرخسرو دارای تالیفات و تصنیفهای بسیار بوده است، چنانچه خود درین باره گوید: منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن / زین چرخ پرستاره فزونست اثر مرا آثار ناصرخسرو عبارت اند از: دیوان اشعار فارسی دیوان اشعار عربی (که متاسفانه در دست نیست).
خود درباره دو دیوان فارسی و تازی چنین گوید: بخوان هر دو دیوان من تا ببینی / یکی گشته باعنصری، بحتری یا: این فخر بس مرا که به هر دو زبان / حکمت همی مرتب و دیوان کنم 1ـ دیوان در 11047 بیت شامل قصاید و مقطعات و ابیات متفرقه.
دیوان ناصر خسرو پر است از عقاید دینی، اخلاق انتقاد از شاهان و امیران ترک و شاعران مدیحه سرا، شکایت از مردم عامی و عالمان و فقیهان خراسانی و اعتراض به دستگاه خلفای عباسی و نیز وصف طبیعت، ستایش پیامبر و علی (ع) و خاندان او، پند و اندرز و سخنان حکیمانه.
این دیوان تاکنون بارها و از جمله به کوشش سید نصرالله تقوی و مقدمه سید حسن تقی زاده و با همکاری مجتبی مینوی و علی اکبر دهخدا در 1304 ـ 1306 ش در تهران و به کوشش مجتبی مینوی و مهدی محقق در 1353 ش در تهران به چاپ رسیده است؛ 2ـ جامع الحکمتین؛ رساله ایست به نثر دری (فارسی) در بیان عقاید اسماعیلیان.
3ـ زاد المسافرین؛ کتابی است در بیان حکمت الهی به نثر روان.
4ـ وجه دین؛ رساله ایست به نثر در مسائل کلامی و باطن و عبادات و احکام شریعت.
5ـ سفرنامه؛ کتابی از ناصر خسرو قبادیانی (394ـ481 ق) در شرح مسافرت هفت ساله وی (437ـ444) به ایران و آسیای صغیر و شامات و مصر و عربستان.
این اثر که به نثری بسیار ساده و بی آلایش و روان و دل انگیز نوشته شده ظاهراً نخستین کتاب ناصر خسرو به نثر است که پس از پایان سفر از یادداشت های روزانه خود تنظیم کرده است.
برخی قراین حکایت از آن دارند که این سفرنامه خلاصه ای از یک متن اصلی است که اینک در دست نیست.
چنانکه در زندگینامه ناصر خسرو آمده است وی در پی خوابی که در جوزجانان دید، آهنگ سفر حج کرد (6 جمادی الاخری 437) و نخست از راه شبورغان، ده باریاب، سمنگان، طالقان و مرورود به مرو بازگشت و از کار دیوانی کناره گرفت و در 23 شعبان همان سال سفرش را به همراه برادر کهترش و یک غلام هندی آغاز کرد و از قسمت های شمالی و غربی ایران به شهرهای ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، فلسطین، مصر ـ که نزدیک سه