ابن سینا (شیخ الرئیس ابو علی سینا) یا پور سینا (۹۸۰ - ۱۰۳۷) دانشمند, فیلسوف و پزشک ایرانی بود.
وی ۴۵۰ کتاب در زمینههای گوناگون نوشتهاست که تعداد زیادی از آنها در مورد پزشکی و فلسفهاست.
جرج سارتون او را مشهورترین دانشمند سرزمینهای اسلامی میداند که یکی از معروفترینها در همهٔ زمانها و مکانها و نژادها است.
کتاب معروف او کتاب قانون است.
 زندگی
ابن سینا بلخی یا پورسینا حسین پسر عبدالله زاده در سال ۳۷۰ هجری قمری و در گذشته در سال ۴۲۸ هجری قمری، دانشمند و پزشک و فیلسوف بود.
نام او را به تفاریق ابن سینا، ابوعلی سینا، و پور سینا گفتهاند.
در برخی منابع نام کامل او با ذکر القاب چنین آمده: حجه الحق شرفالملک شیخ الرئیس ابو علی حسین بن عبدالله بن حسن ابن علی بن سینا البخاری.
وی صاحب تألیفات بسیاری است و مهمترین کتابهای او عبارتاند از شفا در فلسفه و منطق و قانون در پزشکی.
«بوعلی سینا را باید جانشین بزرگ فارابی و شاید بزرگترین نماینده حکمت در تمدن اسلامی بر شمرد.
اهمیت وی در تاریخ فلسفه اسلامی بسیار است زیرا تا عهد او هیچیک از حکمای مسلمین نتوانسته بودند تمامی اجزای فلسفه را که در آن روزگار حکم دانشنامهای از همه علوم معقول داشت در کتب متعدد و با سبکی روشن مورد بحث و تحقیق قرار دهند و او نخستین و بزرگترین کسی است که از عهده این کار برآمد.»(اموزش و دانش در ایران، ص۱۲۵)
«وی شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند ابوعبید جوزجانی، ابوالحسن بهمنیار، ابو منصور طاهر اصفهانی و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی را که هر یک از ناموران روزگار گشتند تربیت نمود.»(خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۹۳)
بخشی از زندگینامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابو عبید جوزجانی بدین شرح است:
 پدرم عبدالله از مردم بلخ بود در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد.
بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود.
پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خرمیثن به کار گماشته شد.
به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بود.
در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد.
نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال ۳۷۰ از مادر زاده شدم .نام مرا حسین گذاشتند چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم.
دهمین سال عمر خود را به پایان میبردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم آنچنانکه آموزگارانم از دانستههای من شگفتی مینمودند.
در آن هنگام مردی به نام ابو عبدالله به بخارا آمد او از دانشهای روزگار خود چیزهایی میدانست پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم وقتی که ناتل به خانه ما آمد من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد فقه میآموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شیوه دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم.
ناتلی به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تاکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم.
من اندیشه خود را بدانچه ناتلی میگفت میگماشتم و در ذهنم به بررسی آن میپرداختم و آن را روشنتر و بهتر از آنچه استادم بود فرامیگرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استاد خود برتری یافتم.
چون ناتلی از بخارا رفت من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علم طب در من پدیدار گشت.
آنچه را پزشکان قدیم نوشته بودند همه را به دقت خواندم چون علم طب از علوم مشکل به شمار نمیرفت در کوتاهترین زمان در این رشته موفقیتهای بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند.
من بیماران را درمان میکردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم.
منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار وقت صرف کردم.
در این مدت کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.
 چون ناتلی از بخارا رفت من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علم طب در من پدیدار گشت.
در این مدت کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.
مطالعه کتبی چون «مدخل منطق ارسطو»، «عناصر یا اصول هندسه اقلیدس» و کتاب معروف «المجسطی بطلمیوس» همگی در این دوران صورت گرفته است.
وی در این میان حتی یک شب را سراسر آن نمی خوابید و روزها نیز جز به کار خواندن و آموختن نمی پرداخت انبوهی از دسته های کاغذ در برابر خود می نهاد و مسائل گوناگون را برای خود مطرح می کرد و در هر ساله ای مقدمات قیاس و شروط آن را در نظر می گرفت.
هر گاه با قیاسی روبرو می شد که نمی توانست به «حد اوسط» آن دست یابد، برمی خاست و به مسجد می رفت و نماز می گزارد و از خداوند حل مشکل خویش را خواستار می شد تا بر وی گشوده می گشت.
ابن سینا در سن 18 سالگی، در منطق، طبیعیات و ریاضیات چیره دست بوده است و آنگاه بر الهیات روی آورده و به خواندن کتاب متافیزیک (ما بعد الطبیعیه) ارسطو پرداخته و حتی به گفته خودش 40 بار آن را خوانده بود با یافتن کتاب «اغراض ما بعد الطبیعیه» ابونصر فارابی توانست بر فهم مشکلات کتاب ارسطو فائق آید.
ـ بیماری نوح بن منصور سامانی فرمانروای بخارا، بهانه ای بود تا ابن سینا به کتابخانه بزرگ وی راه یابد.
و از این طریق با مطالعه کتب موجود در آن بر دانش خویش افزود...
.
ابن سینا به 22 سالگی رسیده بود که پدرش درگذشت وی در این میان برخی کارهای دولتی امیر سامانی عبدالملک دوم را برعهده گرفته بود که تقریبا پس از دو سال بواسطه دگرگونیهای سیاسی و سقوط فرمانروایی سامانیان در بخارا، به گرگانج در شمال غربی خوارزم رفت و به حضور علی ابن مامون بن محمد خوارزمشاه، از فرمانروایان آل مامون (387 ـ 399 ق) معرفی شد.
پس از چندی به گفته ابن سینا بار دیگر «ضرورت وی را بر آن داشت که گرگانج را ترک کند» قصد وی، پیوستن به دربار شمس المعالی قابوس بن وشمگیر فرمانروای زیادی گرگان بوده است، اما سپاهیان قابوس بر وی شورید و او را خلع و زندانی کرده بودند.
پس از درگذشت قابوس (سال 403 ق) ابن سینا آزاد شد و پس از مدتی درنگ در گرگان به همراه شاگرد وفادارش ابوعبید جوزجانی که در این زمان به او پیوسته بود راهی ری شد.
(در حدود 404 ق).
تغییرات سیاسی و اوضاع اجتماعی وی بار د یگر او را مجبور به ترک آن شهر کرد این بار به همدان و راه یافتن به کاخ شمس الدوله برای معالجه وی که به بیماری قولنج مبتلا بود.
ابن سینا چهل روز در کاخ گذرانید و در پایان خلعتهای فراوان یافت و به خانه خود بازگشت، در حالی که در شمار نزدیکان و همنشینان شمس الدوله در آمده بود.
در سال 406 ق شمس الدوله او را به وزارت خود گماشت اما سپاهیان او بروی شوریدند و ابن سینا 40 روز متواری شد در آن هنگام شمس الدوله بار دیگر دچار بیماری قولنج شد و ابن سینا را احضار کرد و از وی بسیار پوزش خواست، که پس از بهبود بیماری او (شمس الدوله) مجدداً در پست وزارت جای گرفت.
در این دوران تالیف کتاب «شفا» را از طبیعیات آن آغاز کرد وی کتاب اول «قانون» در پزشکی را پیش از آن تالیف کرده بود در این میان چنین بر می آید که ابن سینا از زندگانی آرامی برخوردار بوده است زیرا بنا بر گزارش جوزجانی، روزها را به کارهای وزارت شمس الدوله می گذراند و شبها دانشجویان بر وی گرد می آمدند و از کتاب شفا و قانون می خواندند.
پس از مرگ شمس الدوله (412 ق) پسرش سماء الدوله ابوالحسن به جای او نشست و از ابن سینا خواست که وزارت او را بپذیرد اما ابن سینا از پذیرفتن این مقام سر باز زد وی ترجیح داد که دیگر در آن دولت نماند و به آن خدمت ادامه ندهد و مطمئن شد که احتیاط در آن است که برای رسیدن به دلخواه خود، پنهان بزید و منتظر فرصتی باشد تا از آن دیار دور شود.
او در آن مدت پنهانی، پس از نوشتن بقیه کتاب شفا و پایان دادن همه بخشهای طبیعیات (بجز الحیوان) و «الهیات» آن، و بخش «منطق» را آغاز کرد و برخی از آن را نوشت در این میان ظاهراً بین ابن سینا و فرمانروای اصفهان مکاتباتی صورت گرفته است که افشای آن منجر به زندانی شدن وی گردید.
و بنا به گزارش «ابن اثیر» مدت 4 ماه در قلعه ای بین راه همدان و اصفهان سپری کرده است.
پس از آزادی به همدان بازگشت و به نوشتن بقیه کتاب شفا پرداخت.
ابن سینا پس از مدتی همدان را به قصد اصفهان ترک کرد.
(414 ق) از این هنگام به بعد دوران چهارده، پانزده ساله زندگی آرام ابن سینا آغاز می شود.
وی اکنون از نزدیکان و همنشینان علاء الدوله (فرمانروای اصفهان) بود که مروی دانش دوست و دانشمند پرور به شمار می رفت.
شبهای جمعه مجلس مناظره ای در حضور وی تشکیل می شد که ابن سینا دانشمندان دیگر در آن شرکت می کردند.
ابن سینا در همه دانش ها سرآمد ایشان بود.
وی در اصفهان کتاب شفا را با نوشتن بخشهای «منطق»، «مجسطی»، «اقلیدس»، «ریاضیات» و «موسیقی» به پایان رسانید.
او کتاب الانصاف را نیز در اصفهان تالیف کرد، اما این کتاب و بسیاری دیگر از دارایی های وی درجمله سلطان مسعود غزنوی به اصفهان و تصرف آن از میان رفت.
شیخ الرئیس ابن سینا اولین دانشمند اسلامی است که کتابهای جامع و منظم در فلسفه نوشته است.
کتاب شفای او در واقع حکم یک دائرهالمعارف فلسفی را دارد.
علاوه بر شفا کتاب های نجات، اشارات و تنبیهات، قراضه طبیعیات، مبداء و معاد و داستان حی بن یقطان را همگی در فلسفه نوشته است.
ابن سینا در مدت اقامت در همدان به قصد ایجاد رصد خانه، دستگاهی که شباهت زیادی به ورنیه امروزی داشت، اختراع کرد و مفاهیم مهم فیزیکی از قبیل: حرکت، نیرو، فضای خالی، نور، و حرارت را به دقت بررسی کرده است.
ابن سینا استاد تعلیم و تربیت، اولین دانشمند اسلامی است که در این باره اظهارات بسیار ارزنده ای داشته است.
کتاب تدابیر المنازل و چهار فصل از فن سوم کتاب اول قانون و مقاله اول از فصل پنجم کتاب شفا را به تعلیم و بهداشت کودکان اختصاص داده است.
ابن سینا راجع به ورزش و انواعش، درباره برگزیدن هنر و حرفه دست بشر را می گیرد و به سر منزل سعادت می رساند.
ابن سینا هزار سال پیش مربیان اطفال را سفارش می دهد که از همان اوان کودکی علاقه و شوق بچه را بسنجند و در هر پیشه ای که استعداد و علاقه دارد او را در آن پیشه و هنر تشویق کنند.
ابن سینا منطق دان، کتاب قانون در طب را سراسر بر اساس صغرا کبرای پی ریزی کرده، برابر کرده و نتیجه گیری منطقی را ابراز می دارد که جای شک و گمانی نماند.
ابن سینای روانشناس، در کتاب قانونش بحث هایی درباره روان شناسی و روان پزشکی دارد که واقعا مایه تعجب است.
ابن سینا با وجود عمر کوتاه و با آن همه گرفتاری و دغدغه و اختفا و فرار و زندان، که گریبانگیرش بوده است، توانسته 476 کتاب و رساله در هر علمی از علوم متداول زمان خود را به جامعه تقدیم کند.
که اکنون 246 کتاب و رساله او باقی و در کتابخانهای مختلف دنیا موجود است.
ابن سینا، فیلسوف در فلسفه اش متأثر از افلاطونی نو بوده و کوشش کرده آن را با دین اسلام وفق دهد؛ که در این باره از ابن رشد بسیار پیشی گرفته و کمتر از ابن رشد از ارسطو تبعیت کرده است.
با این همه چندی از کوته فکران او را کافر و زندیق خوانده اند.
ابن سینای طبیب که قانون را نوشته، در حقیقت باید گفت که دایرهالمعارف طبی را به دنیا ارزانی داشته است.
قانون در طب ابن سینا که شامل پنج کتاب است، تا قرن هفدهم در سراسر اروپا معتبرترین کتاب طبی بوده و در هر دانشگاهی آن را تدریس کرده اند، و حتی امروزه هم می توان از توجیهات و اشارات او بهره ها کسب کرد.
شرح هایی که در دنیای اسلام بر کتاب قانون