دانلود تحقیق فلسفه فارابی

Word 205 KB 21511 19
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • از عصر فارابی تا عصر سبزواری، یعنی از قرن نهم تا نوزدهم میلادی، مبحث خلق جهان و حدوث و قدم عالم مهم ترین بحث تفکر اسلامی بود.[۱] فارابی به پیروی از ارسطو معتقد بود که جهان «قدیم» است.

    اما برای آنکه از چهارچوب تعلیمات قرآنی خارج نشود، سعی کرد بین عقیده ارسطو و مسئله خلق جهان در قرآن راهی بیابد.

    به همین سبب سعی می کرد موضوع «فیضان» و «[تجلی]» را با روش عقلی توضیح دهد.

    او عقل و انواع آن را ابداع خداوند می داند.

    اما اظهار می دارد که این ابداع در زمان اتفاق نیفتاده است..[۲] او معتقد است که «عقل فعال» ارسطو همان وحی قرآنی است..[۳]
    فلسفه فارابی آمیزه‌ای است از حکمت ارسطویی و نو افلاطونی که رنگ اسلامی و به خصوص شیعی اثناعشری به خود گرفته‌است.

    او در منطق و طبیعیات، ارسطویی است و در اخلاق و سیاست، افلاطونی و در مابعدالطبیعه به مکتب فلوطینی گرایش دارد.
    وحدت فلسفه
    فارابی از کسانی است که می‌خواهند آراء مختلف را با هم وفق دهند.

    او در این راه بر همه گذشتگان خود نیز سبقت گرفت.

    او در این راه تا آن جا پیش رفت که گفت: فلسفه، یکی بیشتر نیست و حقیقت فلسفی هر چند مکاتب فلسفی متعدد باشند متعدد نیست.
    فارابی به وحدت فلسفه سخت معتقد بود و برای اثبات آن براهین و ادله بسیاری ذکر کرد و رسائل متعدد نوشت که از آن جمله، کتاب «الجمع بین رایی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو» به دست ما رسیده‌است.
    وی معتقد بود که اگر حقیقت فلسفی واحد است، بایدبتوان در میان افکار فلاسفه بزرگ به ویژه افلاطون و ارسطو توافقی پدید آورد.

    اساسا وقتی غایت و هدف این دو حکیم بزرگ، بحث درباره حقیقتی یکتا بوده‌است، چگونه ممکن است در آراء و افکار، با هم اختلاف داشته باشند؟
    فارابی میان این دو فیلسوف یونانی پاره‌ای اختلافات یافته بود، اما معتقد بود که این اختلافات، اختلافاتی سطحی است و در مورد مسائل اساسی نیست.

    مخصوصا آنکه آن‌ها مبدع و پدیدآورنده فلسفه بوده و همه حکمای بعدی کم و بیش، به این دو متکی هستند.
    مسائلی که به عنوان اختلاف مبانی افلاطون و ارسطو مطرح بود و فارابی درصدد هماهنگ ساختن بین آنها برآمد، عبارت بودند از:
    روش زندگی افلاطون و ارسطو، روش فلسفی افلاطون و ارسطو، نظریه مُثُل، نظریه معرفت یا تذکر، حدوث و قدم، نظریه عادت.
    البته تردیدی نیست که فارابی در این امر رنج بسیاری متحمل شده است؛ اما نکته مهم در این رابطه این است که یکی از منابع او برای انجام این مقصود، کتاب «اثولوجیا» یا «ربوبیت» بود که یکی از بخش‌های کتاب «تاسوعات» فلوطین می‌باشد.

    وی فکر می‌کرد که این کتاب متعلق به ارسطو است و چون در آن به یک سلسله آراء افلاطونی برخورد کرده بود، همین امر او را بر این کار، تشویق می‌کرد.

    (در حالی که مطالب این کتاب، ارتباطی با ارسطو نداشت.)
    بنابراین، اگر چه فارابی در کار خود به توفیق کامل دست نیافت، ولی راه را برای دیگر فلاسفه اسلامی گشود.

    بدین ترتیب که میان ارسطو و عقاید اسلامی یک نوع هماهنگی ایجاد کرد و فلسفه ارسطو را جزو سرچشمه‌ها و اصول فلسفه اسلامی قرارداد.
    فلسفه فارابی
    پیرامون گرایش های این فیلسوف نامدار ایرانی، نظرات متضاد وجود دارد.

    درباره تدین یا کفر وی، اقوال بسیار گفته شده و در خصوص توافق یا تضاد آرای او با آموزه های شریعت، میان صاحبنظران اختلاف نظر وجود دارد و به خصوص، ماهیت دینی یا فلسفی «رییس مدینه فاضله» که برخاسته از فلسفه سیاسی او بود، مورد مناقشه بسیار است؛ مناقشاتی از این قبیل: آیا حاکم مدینه، فیلسوف است یا نبی؟

    منبع، موضوع و هدف معرفت او چیست؟

    آیا او با فعل و انفعالاتی که در قوه ناطقه اش رخ می دهد ، «عقل هیولایی» اش را به «عقل مستفاد» مبدل می سازد و به وسیله براهین عقلانی، به «معرفت عقلی» یعنی شناخت ماهیت اشیاء نائل می آید و یا اینکه از طریق قوه متخیله اش ملهم شده و با «معرفت عملی»، به رابطه اشیاء و نتایج امور واقف می گردد؟

    آیا در مخیله اهل مدینه فاضله، صوری محاکی می شود یا اینکه آنان با توسل به عقل نظری، به قوانین عالم علوی پی می برند؟

    آیا منبع شناخت، عقل است یا وحی؟

    آیا نظریه «نبوت» فارابی، با نظریه «فیلسوف-پادشاه» افلاطون سازگاری دارد و یا گرته برداری از آن است؟


    • دوستان و دشمنان فیلسوف چه می گویند غزالی فلاسفه را به سه گروه «دهریون»، «طبیعیون» و «الهیون» تقسیم کرد، افلاطون و ارسطو را در دسته سوم جای داد،و البته همه را نیز بی محابا از دم تیغ زندقه می گذارند: «پس واجب است که همه آنان (فلاسفه یونانی) را با آن فیلسوفان مسلمان که پیروی آنان کرده اند، همچون ابن سینا و فارابی و غیر ایشان، کافر بدانیم، ولی باید دانست که هیچکدام از فیلسوفان مسلمان، در نقل علم ارسطو، به اندازه این دو تن توانایی نشان نداده اند.» این تنها غزالی نیست که فارابی را کافر می داند، بلکه ابن خلدون، بنیانگذار فلسفه تاریخ نیز در« مقدمه ابن خلدون» ، در گفتاری تحت عنوان «در ابطال فلسفه و فساد کسانی که در آن ممارست می کنند»، فلسفه را دانشی می نامدکه «زیان عظیمی به دین می رساند» و فیلسوفان را چنین توصیف می کند: «گروهی از خردمندان نوع انسانی گمان کرده اند که ذوات و احوال کلیه عالم وجود، خواه حسی و خواه ماوراء حسی، با اسباب و علل آنها به وسیله نظریات فکری و قیاسهای عقلی ادراک می شود و تصحیح عقاید ایمانی نیز باید از ناحیه نظر و اندیشه باشد، نه از طریق شنیدن(روایت و نقل)...؛ این گروه را فلاسفه می نامند قانونی وضع کرده اند که خرد در نظر و اندیشه خود به باز شناختن حق از باطل بدان رهبری می شود و آن قانون را منطق نامیدند.

    فلاسفه گمان می کنند که سعادت در ادراک کلیه موجودات، به یاری این گونه بحث و نظر و این گونه برهان است.

    خواه در عالم حس باشد، یا در ماورای حس...

    پیشوای این شیوه ها...

    ارسطوی مقدونی است...

    (او) نخستین کسی بوده است که قوانین منطق را مرتب کرده...

    آن گاه پس از وی در اسلام هم کسانی عقاید و نظریات او را فرا گرفتند و ...

    در روزگار عباسیان (که) کتب آن گروه را متقّدمان از زبان یونانی به عربی ترجمه کردند، بسیاری از مسلمانان به کنجکاوی در آنها پرداختند و مذاهب و شیوه های ایشان را کسانی از منتسبان به علم، که خدا آنان را گمراه کرده بود، فرا گرفتند...

    نامدارترین آنها عبارت بودند از ابونصر فارابی در قرن چهارم به روزگار سیف الدوله، و ابوعلی سینا ...

    و باید دانست که راهی که آنان برگزیده و رایی که بدان معتقد شده اند، از همه وجوه باطل است.» کتمان نمی توان داشت که گفتار ابن خلدون در این باره، خود مبین مهارت و احاطه خود او بر فلسفه است.

    زیرا، عقلی و استدلالات منطقی است.

    نسبت دادن کفر و زندقه به فارابی به دلیل تعلق خاطرش به فلسفه یونانی و انتساب او به « اهل منطق»، تنها از سوی اهل سنت نبود، بلکه بعضی پیروان تشیع نیز به رد فارابی و طرفداران منطق پرداختند پس طبیعی است حال که فلسفه و دین ماهیتاً متفاوت و متنافی اند، صرف ورود فارابی به قلمرو فلسفه و توسل او به استدلال منطقی و اتکایش به عقل بشری برای ادراک ماهیت اشیاء او را در زمره نافیان دین و در تیر رس متشرعات متعبد قرار می دهد .

    در اینجا این بحث مطرح می شود که حال اگر ورود به جهان عقلانی و پی جویی به وسیله استدلالهای خرد پذیر و تایید مشروعیت و اهلیت عقل بشری به عنوان ابزاری برای ادراک حقایق ماوراء حسی و شناخت جهان ، نفی دین به شمار رود، آنگاه نه تنها فارابی، بلکه گروه کثیری از بزرگان جهان اسلام در معرض اتهام قرار خواهند گرفت.

    اما مشکل خاصی در مورد فارابی وجود داشته و آن این است که برخی از مبادی و اصول فلسفه ی او و نیز یافته ها و نتایج آن، با آموزه ها و استلزامات و استنتاجات دینی، در تعارض به نظر می رسد.

    به نظر نصری نادر، نتایجی که از فلسفه مابعدالطبیعه فارابی بر می آید؛ یعنی: قدم عالم، عدم عنایت کائن اول به عالم، عدم معاد جسمانی و سعادت و تخلّد روحانی محض، که «نتیجه منطقی فلسفه فیض فارابی است»، همگی مخالف شرع است.

    مهمترین ابهامی که در این باره وجود دارد، این است که فارابی مقام فیلسوف را شامختر از نبی و شان فلسفه را اعلای از دین و استنباطات قوه ناطقه، و معرفت عقلانی را والاتر از شناخت تعبدی دینی دانسته است.

    به این ترتیب، مهمترین مشکل فارابی( با دین که تا نظریه نبوت و وحی بسط می یابد)، در درجه اول، معرفت شناسانه است.

    فارابی در فصول المدنی،تفاوت فیلسوف با نبی را در این می بیند که اولی عالم به ماهیت اشیاء است و دیگری که از طریق وحی به شناخت رسیده و فاقد معرفت نظری است.

    فقط رابطه، کاربرد و امکان اشیاء را می داند.

    زیرا او فقط صاحب عقل عملی، یعنی قوّت تمیز اوامر و نواهی است.

    مسئله دیگر، مرتبت پایینتر قوه مخیله نسبت به قوه ناطقه است، زیرا قوه مخیله از مثالاتی که عقل فعال بر او حکایت می کند، حقیقت را در می یابد.

    در حالی که قوه ناطقه، حقیقت را بی واسطه و مستقیم مشاهده می کند.

    پس، مقام فیلسوف که قوه ناطقه اش مفیض عقل فعال است، از نبی که قوه متخیله اش فائض می شود، بالاتر است.

    «ریچارد والرز» در ترجمه و تفسیر خود از کتاب مبادی آراء اهل المدینه الفاضله معتقد است به اینکه، به نظر فارابی، بیشتر مردم حقیقت را از طریق تمثیل که حاصل کوششهای شاعران و پیامبران است، ادراک می کنند.

    و نتیجه می گیرد که، به این ترتیب فارابی برای کسب معرفت از طریق تمثیل، ارزش کمتری از فلسفه و تعقل قائل است و اعتقادی به اینکه فلسفه پیش در آمد و هموار کننده فهم آموزه های دینی است، ندارد.

    والرز می گوید فارابی شناخت دینی را مناسب کسانی می دید که بالطبع یا به عادت، استعداد درک مستقل از حقیقت را ندارند.

    با این حال دلیل دیگری که بر ضدیت فلسفه فارابی با دیانت ارائه می شود این است که او دین را جزئی و موکول و منوط به عرف و عادات و متنازل بر حسب نیازهای قومی خاص و در زمانی خاص می داند.

    نسبیت دینی در فلسفه فارابی، در مراتبی فراتر از یونیورسالیسم (کل گرایی) عقلانی است.

    مباحث خاص فارابی در فلسفه و حکمت نیز با دیانت ارتباط پیدا می کند.

    منتقدان فارابی می گویند که او فیلسوف- پادشاه افلاطون را با مفاهیم اسلامی تطبیق داده و با مفاهیم دینی تاویل کرده و در این کار مقاصدی توجیه گرانه تعقیب می نموده است.

    به نظر آنان، برای نظم بخشیدن به جامعه متشکل از عوامی که فقط از راه اقناع و خطابه به مشروعیت حاکم، تسلیم می شوند، دین بیش از فلسفه قادر به تاسیس و هدایت یک نظام سیاسی است.

    فارابی چون باور داشت که دین قادر است راه را بر تفکر عقلانی بگشاید، سیاست شرعیه را ، راه تشویق و شکوفایی فلسفه دانست.

    • فلسفه ، معرفت به خدا یکتاست فلسفه از نگاه فارابی،همان معرفت به خداوند یکتاست و از این لحاظ با دین که آن نیز بر بنیاد توحید و ایمان به وجود خداوند بنا شده است، تفاوتی ندارد.

    غایت و نهایت مقصودی که انسان برای آن خلق شده، درک «اصل اول» است و همین ادراک نیز متضمن سعادت و خلود است.

    از دیدگاه فارابی، تفاوت دین و فلسفه،یک تفاوت متدولوژیک است.

    مخاطبان دین در نظر او کسانی هستند که بالقوه یا بالفعل فاقد قدرت عملیات عقلانی می باشند.

    پس نبی، حقایق و معارف الهی را مطابق با فاهمه ایشان، از راه مثال و حکایت، یعنی از طریق تصرف در قوه متخیله، به مردم ارائه می کند و آنان را به وسیله نهادها و خطابه ها اقناع و مجاب می سازد.

    ولی، زبان فلسفه، زبان تخصص، ایجاز، دقت در تعریف و برهان و خاصه کسانی است که بالذات و نیز از راه پرورش و تهذیب نفس و کسب آموزش، قادر به دریافت حقیقت خالص می باشند.

    از این لحاظ، فلسفه بر دین متقدم است؛ اما نفس فلسفه و نفس دین؛ چرا که این هر دو یکی اند.

    بلکه تنها روش و مخاطبین فلسفه، بر روش و مخاطبان دینی، از لحاظ شرفی متقدم است.

    شان والایی که در فلسفه فارابی به عقل داده می شود، اعطای اهلیت و قدرت وضع نوامیس و اصول اخلاقی است.

    بخصوص که رئیس مدینه، واضع اوامر و نواهی اعمال ارادی اهل مدینه، در هدایت آنها برای تحصیل سعادت است.

    چون او مستکمل به علم نظری و مرتبط به عقل فعال است، لذا اصول قواعد رفتاری اهل مدینه را تعیین می کند.

    خلاصه اینکه، در فلسفه فارابی مقام نبی، پایینتر از مقام فیلسوف نیست.

    زیرا نبی خود فیلسوفی است بالتمام و مستکمل؛

کلمات کلیدی: فارابی - فلسفه - فلسفه فارابی

تحقیق دانش آموزی در مورد دانلود تحقیق فلسفه فارابی, مقاله دانشجویی با موضوع دانلود تحقیق فلسفه فارابی, پروژه دانشجویی درباره دانلود تحقیق فلسفه فارابی

زندگی‌ نامه(1) -1-1 پس‌ از روزگار ترجمه‌ی‌ آثار یونانی‌ به‌ زبان‌ تازی، نخستین‌ حکیم‌ و فیلسوف‌ جامع‌ ایرانی‌ بدون‌ هیچ‌ تردیدی‌ فارابی‌ است. ‌ابونصر محمدبن‌ طرخان‌ بن‌ اوزلغ‌ فارابی، که‌ او را فیلسوف‌ المسلمین‌ نام‌ داده‌اند، بی‌شک‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ فیلسوفان‌ اسلام‌ و یکی‌ از نوابغ‌ ایران‌ است. ‌در نام‌ و اصل‌ و نسب‌ و منشأ او میان‌ عالمان‌ رجال‌ اختلاف‌ است. ابن‌ الندیم‌ در: ...

فارابی ابو نصر محمد بن محمد ابن ترخان این آزالاق که در متون لاتین به آلفاربیوس و ابونصر معروف است یکی از برجسته ترین و داناترین فیلسوفان مسلمان است که بعد از ارسطو ( معلم اول) معلم ثانی لقب گرفته است. زندگینامه: از زندگی فارابی اطلاعات بسیار کمی در دسترس است. ما هیچ زندگینامه ای از وی در دسترس نداریم همچنین هیچ نوشته ای از هم عصران وی به دست ما نرسیده است. فارابی در اصل اهل ...

ابو نصر محمد بن طرخان‌ بن اوزلغ‌ فارابی، در وسیج نزدیک فاراب در ماوراء‌النهر، به سال 259ق/872م ، بنابراین، حدود یک سال پیش از مرگ کندی در بغداد، به دنیا آمد. فارابی، از خانواده‌ای سرشناس بود و پدر او، دربار سامانیان، از فرماندهان لشکر بوده است، اما همچون سلف خود، کندی که فارابی را از سرمشق او تبعیت کرده بود شرح حال او چندان معلوم نیست. فارابی، در جوانی به بغداد رفت و نخستین معلم ...

ابو نصر محمد بن طرخان‌ بن اوزلغ‌ فارابی، در وسیج نزدیک فاراب در ماوراء‌النهر، به سال 259ق/872م ، بنابراین، حدود یک سال پیش از مرگ کندی در بغداد، به دنیا آمد. فارابی، از خانواده‌ای سرشناس بود و پدر او، دربار سامانیان، از فرماندهان لشکر بوده است، اما همچون سلف خود، کندی که فارابی را از سرمشق او تبعیت کرده بود شرح حال او چندان معلوم نیست. فارابی، در جوانی به بغداد رفت و نخستین معلم ...

اسلوب تحقیق دادن چشم اندازی از سیر تفکری فلسفی در ایران و تحلیل ولو عام و اجمالی از این سیر، در یک بررسی کوتاه، کاری است دشوار. جامعه ما جامعه ایست کهن سال و این جامعه طی عمر دراز و پر آشوب خویش، ای چه بس فراز و نشیب‌ها که پیموده و رنگ‌ها که پذیرفته است. برای آن که سیر تطور و تکامل حیات مادی و معنوی این جامعه دیرینه به خوبی مطالعه شود و به درستی و ژرفی تحلیل گردد، باید ده‌ها و ...

ابواضرفارابی نخستین اندیشمند بزرگ دوره اسلامی است وهمواره می توان از دیدگاه تاریخ اندیشه سیاسی حکمت عملی واپسین چهره درخشانی دانست. اقتدای: به فیلسوفان یونانی، به تأملی ژرف در سرشت مدینه و ارتباط انسان با آن پرداخت. اهمیت تامل فارابی دراین است ک او با گذر از راهی که بوسیله مترجمان نوشته های یوناین در سپیده دم دوره اسلامی هموار شده بود به سرزمینهای نامکشوف دست یافت بر آن طرحی از ...

مقدمه ابو لضر فارابی مؤسس فلسفه اسلامی است. او تمام سعی خود را به کار برد که بگوید مطالعات فلسفی بدون بررسی جنبه های عملی آن درجامعه کاری بیهوده است. او کوشش فکری خود را فقط به منظور تهیه طرح اصلاح امور اجتماعی پیلیوی کرد. فارابی می گفت : همانطور که در نظام موجودات امکان انحراف از نوامیس طبیعت وجودندارد در جامعه مدینه فاصله هم اصول منطقی و عملی با نظام آفرینش متناسب خواهد بود. ...

مقدمه ابو لضر فارابی مؤسس فلسفه اسلامی است. او تمام سعی خود را به کار برد که بگوید مطالعات فلسفی بدون بررسی جنبه های عملی آن درجامعه کاری بیهوده است. او کوشش فکری خود را فقط به منظور تهیه طرح اصلاح امور اجتماعی پیلیوی کرد. فارابی می گفت : همانطور که در نظام موجودات امکان انحراف از نوامیس طبیعت وجودندارد در جامعه مدینه فاصله هم اصول منطقی و عملی با نظام آفرینش متناسب خواهد بود. ...

اهداف تعلیم و تربیت از دیدگاه فارابی بدین ترتیب می‌توان اهداف تعلیم و تربیت در نزد فارابی را بیان کرد الف ) آموزش عقاید صحیح و تقویت اعتقاد به آنها. عقایدی همچون اعتقاد به خدا، عقل فعال، جهان آخرت، سعادت و راه وصول به آن از طریق شناخت افعال و اعمالی که به سعادت منتهی می‌شود. ب ) آموزش مهارتهای لازم برای تصدی وظیفه در مدینه فاضله ج ) ترغیب و تشویق افراد برای عمل بر طبق عقاید صحیح ...

زندگی‌ نامه(1) -1-1 پس‌ از روزگار ترجمه‌ی‌ آثار یونانی‌ به‌ زبان‌ تازی، نخستین‌ حکیم‌ و فیلسوف‌ جامع‌ ایرانی‌ بدون‌ هیچ‌ تردیدی‌ فارابی‌ است. ‌ابونصر محمدبن‌ طرخان‌ بن‌ اوزلغ‌ فارابی، که‌ او را فیلسوف‌ المسلمین‌ نام‌ داده‌اند، بی‌شک‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ فیلسوفان‌ اسلام‌ و یکی‌ از نوابغ‌ ایران‌ است. ‌در نام‌ و اصل‌ و نسب‌ و منشأ او میان‌ عالمان‌ رجال‌ اختلاف‌ است. ابن‌ الندیم‌ در: ...

ثبت سفارش