حال بهتر است مسئله تلفیق این سلسه کیفیت رنگ را با توجه به مقاصد هنری بررسی کنیم همانگونه که در فصل گذشته تشریح شد باید به دو هدف مهم دست یافت نخست اینکه رنگها باید متناسب با کار خاصی که برای آن تهیه می شوند مفهوم بیانی خاصی را انتقال دهند .
دوم اینکه این رنگ ها باید به گونه ای به بیننده عرضه شوند که وحدت و انجام بصری را القاء کنند .
دستیابی به وحدت بصری برای تمامی کسانی که هنرهای تجسمی سروکار دارند ضرورت اساسی محسوب می شود .
طراح به گونه ای کیفیت بسوی فرم را به کار می بندد که اثر نهاییش حسی از وحدت و انسجام را در بیننده به وجود آورد .
منطق ، اصول طراحی
از نظر طراح ، فوم بصری ترکیبی از عناصر خاصی همچون خط ، شکل ، حجم بافت و کیفیات مشخصه رنگ است .
این عوامل گوناگون فرم به عنوان عناصر فرم و عناصر طراحی معروف هستند .
از آنجا که هر یک از عوامل یک محرک بصری منحصر به فرد و مستقل را نشان میدهد و دارای قابلیت های گوناگون است لذا ضروری است که طرح جهت دستیابی به انتظام و وضوح بصری این متغیرها را دقیقاً تحت نظر داشته باشد چون تأثیر این عناصر مستقیماً توسط اندام حس بینایی دریافت می شود .
ضرورت طبقه بندی نظریه طراحی
شاید هنوز امید دستیابی به اصطلاح مشترک و مورد توافق همگان بسیار زود باشد ولی در حال حاضر نیاز به دسته بندی اصطلاحات آمر نه به صورت فلسفی کاملاً احساس می شود هر کوششی در جهت دسته بندی اصطلاحات باید حاصل ارزیابی صادقانه آن عواملی باشد که حضوری چشمگیر در اثر طراح دارد .
در ادامه توضیحاتی که ارائه شد که واکنش ها و رفتارهای ساده انسانی اعتبار اصول پیشنهادی را تأیید می کنند اساس معتبر و معقولی را برای پاسخگویی به نیازهای انتظام عناصر در نظریه طراحی فراهم می کنند .
اصول طراحی
در این مبحث به اصول طراحی می پردازیم
1) محدودیت :
پیش از همه باید اذعان کرد که هر گاه در برابر یک محرک بصری قرار می گیریم اندکی مبهوت می شویم .
آشفتگی و بی نظمی حاصل از تنوعات بی حد و مرز نتیجهای جز واکنش نا خوشایند حسی نخواهد داشت .
تحمل و توان ما برای درک تنوعات محدود است .
به بیان دیگر اگر قرار است واکنش حسی رضامندانه ای حاصل شود .
باید برای میزان تنوع حد و حدودی قائل شد .
2) توازن
دومین نیاز انسان ریشه در واکنش حسی ما نسبت به یکنواختی دارد ما زود خسته و ملول و به سرعت از هر چیزی زده می شویم و هر گاه احساس یکنواختی کنیم ، نیاز به نوعی تنوع احساس می کنیم .
نیاز داریم که نیروهای متضاد و مخالفی هم وجود داشته باشند این نیاز انسانی را در اصول طراحی توازن می نامیم .
3) تسلط اگر از نظر بصری وجود عناصر متضادی که بنابه اصل توازن خواهم می شوند ضرورت دارد ولی تضاد بین نیروهای برابر نیز موجب تنش و درگیری شده لذا مانع حس وحدت می شود و از این رو جهت دستیابی به خشنودی حسی ضروری است که یکی از این نیروها تفوق و برتری پیدا کند .
برای توصیف این ضرورت حل تنش بین نیروهای از اصلی به نام تسلط استفاده خواهیم کرد .
4)ریتم چهارمین نیاز حسی ، ضرورت وجود تداوم و پیوستگی در کلیت اثر است به این ترتیب که از لحاظ بصری مجموع اثر را به عنوان یک کلیت پیوسته بینیم .
این نیاز شاید نسبت دیگر عناصر مشخص بصری تأثیر کمتری در موقعیت رنگ داشته باشد .
برای سهولت کار ، بررسی این نیاز انسان را به نام ریتم یاد خواهیم کرد .
کاربرد اصول طراحی تا اینجا دریافتیم که اصول طراحی مورد بحث بر اساس نیازهای ساده حسی انسان استوار است ما یعنی نیاز به نوع خاصی از نظم در تمامی محرک های موجود .
اصول یاد شده این نیازها را در بر میگیرد و لذا شرایط ضروری برای ارائه مؤثرترین محرک های بصری را مشخص می سازد .
این اصول را طراح به عنوان تمهیدی خردمندانه برای نظم بخشیدن به هر یک از عناصر بصری به خدمت می گیرد .
از آنجا که اصول طراحی ، ارتباطات اساسی بین عوامل رنگ را که برای دستیابی به وحدت بصری اساسی است .
مشخص می سازد ، لذا می تواند ساختار فرم هنری رنگ را نیز معین کند حال بیاییم این اصول را در ارتباط با گسترده سه متغیر رنگی تفسیر و تبیین کنیم .
بررسی جامع تر ساختار طراحی : انتظام عناصر غیر رنگی فصل حاضر توجه ما را به عناصر بصری خاصی جلب می کند که بی تردید ارتباط مؤثری با نیروهای رنگی در طرح دارند برای کشف این عناصر غیر رنگی ، کافی است که یک لکه یا نقطه رنگی منفرد را مد نظر قرار دهیم .
هر لکه رنگی ، رنگمایه ، ارزش رنگ و خلوص رنگ خاص خود را عیان می سازد ولی علاوه بر این دارای یک گسترده خاص یا سطح است و شکل خاصی هم دارد .
می توان در حاشیه کناری آن خط را تشخیص دادو سطح آن نیز دارای یافتی از خود رنگ است .
حداقل عناصر بنیادین مربوط به فرم که در اختیار طراحی نقش بنیادین دارند شامل کیفیات زیر هستند : 1) خط : به وسیله ویژگی طولی و رانش جهت دار خود مشخص می شود ونمود آن می تواند آشکار یا تلویحی باشد .
2) شکل – به واسطه کیفیت کناره نمای آن مشخص می شود ، مثلاً منحنی ، قائم ، زاویه دار ، یا نا منظم .
3) سطح – به وسیله گستردگی مساحت ، مقدار ، اندازه ، فضا یا حجم مشخص میشود .
4) بافت : به وسیله کیفیت بساوایی سطح ، سختی یا نوعی آن چه به صورت واقعی یا ظاهری مشخص می شود 5) رنگمایه : به وسیله موقعیت متمایز آن در طیف رنگ مشخص می شود .
6) ارزش رنگ به وسیله میان بازتابش نور ، درجه روشنی یا تیرگی مشخص می شود.
7) خلوص رنگ : به وسیله میزان قدرت رنگدانه ، خلوص ، یا شدت رنگ بر حسب درجه کدری یا درخشش معین می شود .
البته باید توجه داشت که این عناصر نه بصورت متنزع و مجرد بلکه به صورت جمعی و در کنار هم حضور دارند .
قطعاً با مطالعه مطالب گذشته دریافتید که حتی در صورتی که هنرمند از عناصر باز نمایانگر هم استفاده کند بازهم اساساً با انظام کیفیات انتظاعی فرمها سروکار خواهد داشت .
شگردهای زیر برای خلق نقشمایه های متفاوت کاربرد دارد .
صفحات همپوشاننده در این شگرد ساده بدون استفاده از عامل فرمی جدید و تنها با یک فرم می توان تنوع بصری ایجاد کرد 2) تغییر متقابل این شگرد بر فرم های همپوشان استقرار یافته است با این تفاوت که در محل عبور خطوط همپوشان کیفیات رنگمایه ، ارزش رنگ و خلوص رنگ تغییر می کند .
3) عبور خط برروی سطح این شگرد اختلاف سطح ناشی از تقابل بین یک محدوده بزرگ را با خطی که از روی آن عبور می کند .
4) خط پنهانی : خطی است که کوچه بخشی یا همه آن نمایش داده نشده ولی چشم انیان قادر به تشخیص بقیه آن است .
در این تصویر خطوط پنهانی به صورت خط چین نشان داده شده ، اما بدیهی است که در طرح اصلی این خط چینها رسم نخواهد شد .
5) ریتم اتصالی یا قفل شونده این شگرد به قصد ایاد اتصال و قفل شدن عناصر با یکدیگر تمهید می شود و یک بخش از طرح را به بخش دیگر متصل می کند .
این شگرد در مقابل عنصر حرکت قرار دارد .
6) سطوح رنگی باز در این شگرد ، سطوح رنگی با خطوط محیطی طرح مطابقت نارند .
7) خطوط کناره نمای جبرانی اصطلاح دیگری برای سطوح رنگی باز است .
در اینجا طراح آگاهانه و عملاً طرح کلی را به گونه ای تغییر می دهد که با سطوح رنگ متناسب باشد .
8) سطوح شفاف و مات سطوح همپوشان ضرورتاً تیره و مات نیستند کیفیات شفافیت و نیمه شفافی می تواند جذابیت بصری بیشتری ایجاد کند .
در طرح اول یک سطح شفاف ماتی را پوشانده است .
در طراحی دوم سطح پوشاننده نیمه شفاف است .
9) حاشیه قوی این شگرد برای تأکید بر یک خط یا حاشیه اصلی یک سطح است میزان ارزش رنگی که در کنار حاشیه گذارده می شود ، اهمیت آن را تقویت می کند .
10) شبکه های پویا تاین شگرد برای نمایش نیروهای خطی پویا بسیار مفید است ، ، چون قادر ایت حداکثر تضاد خطی را در درون یک طرح منظم ایجاد کند .
خطوط به شش جهت مختلف محدودند که عبارتند از خطوط مورب متوازن درد و جهت ، خطوط متقاطع با این خطوط مورب و خطوط عمودی و افقی 11) تنوع در نظم این مفهوم از آن رو مفید است که مجدداً به ما یاد آوری می کند که عوامل متضاد در درون یک مقوله ضرورتاً باید با ویژگی مسلط یک مقوله دیگر پیوند داشته باشد .
تاریخ تکنیک نقاشی هر اثر نقاشی از سه عنصر رنگدانه زمینه و بست تشکیل یافته است .
بدست رنگدانه را به زمینه می چسباند .
مهارت یا تکنیک نقاشی همانا ترکیب و به کارگیری صحیح این سه عنصر است در نقاشی همانا ترکیب و به کارگیری صحیح این سه عنصر است در نقاشی اغلب تکنیک را به سبک که کاربرد شخص تکنیک یا شیوه نقاش است اشتباه می کنند – سبک یک پدیده هنری – روانشناختی است که در نقاشی نویسندگی و آهنگسازی آن را تکنیک به حساب نمی آورند مهارت به تنهایی قابل آموزش است و از نظر نقاش تکنیک نامیده می شود .
2) رنگ رنگ وسیله بیان نقاشی است البته رنگ به عنوان سطح بنابراین نقاش یا طراح که با خط کار می کند و رنگ در کار او ناچیز است تفاوت دارد .
طراحی کلاصسیک سیاه روی زمینه سفید است که احتمالاً بادرجات مختلفی از خاکستری همراه است .
اگر در آنها سپیا ، قرمز یا سایر گچ های رنگی به کار رفته باشد باز هم کل طراحی بایک رنگ انجام می گیرد و از نظر رنگ طبیعی مدل انتزاعی باقی می ماند .
سفید و سیاه در طبیعت به ندرت به صورت خالص یافت می شوند و هیچ کدام از آنها رنگ محسوب نمی شود .
2) رنگ به عنوان ماده : هر ماده ای رنگی دارد .
می توان می توان گفت که همه چیز در نیا از مواد رنگی تشکیل شده است مسئله این ااست که تا چه حد از آنها می توان به عنوان رنگ در نقاشی استفاده کرد .
ابتدا باید میان رنگ کردن و نقاشی تفاوت قائل شویم در هر یک از این دو فعالیت مختلف از مواد رنگی متفاوتی استفاده می شود .
4) رنگدانه ها اسامی رنگهای لازم برای آموزن عملی اولیه نقاشی در زیر آمده است : آبی : اولترامالین / آبی پروس / آبی کبالت سیر و روشن / آبی سیرولین زرد : اکُو ما اکرملایی / زرد مارس / زرد کادمیم / زرد ناپل قرمز : قرمز مارس / قرمز کادمیم تیره ، روشن / قرمز آلیزارین / قرمز و نیزی / قرمز پازولی سبز : ویریدیان / سبز کرم / سبز نره ورته / سبز امرالد نارنجی : نارنجی کادمیوم بنفش : بنفش اولترامارین / بنفش کبالت سیاه : سیاه عاج / سیاه دوده سفید سفیدد سرب / سفید روی توجه : تنوع رنگ ها در آبرنگ کمتر از رنگ روغن یا پودر خشک رنگی است .
اینک به طور مختصر به بررسی ویژگیهای رنگ مشهور می پردازیم .
الف) نیل ( ایندیگو) مرکبی آبی رنگ است که از ریشه گیاه نیل به دست می آید و قرن ها به عنوان رنگ پارچه به کار می رفت این رنگ که چیزی بین لابی ائلترامارین و آبی پروس است وقتی به صورت رنگدانه است پس از مدت کمی تیره و کدر می شود.
ب) زرد هندی : رنگدانه اصلی زرد قدیم است اسن زسد مرکبی است ، این رنگ به طور خارق العاده ای زیبا و پر تشعشع است ولی مشابه ان را به سادگی می توان با ترکیبی از زدر کادمیموم متوسط و اندگی سی نیای سوخته ساخت .
پ) کارمین : یک مرکب آلی است که روی خاک چینی رسوب داده می شود .
این مرکب از نوعی حشره ماده به نام قرزمندانه که روی نوعی بوته زندگی می کند به دست می آید .
رنگ آن شبیه قرمز آلیزارین است ولی درخشش قرمز هیدرلیک را ندارد .
ج) رنگ سبز مشهور و غیر مشهور امرالله مثل زنگار مس