موسیقی
موسیقی هند بیان احساسات بوسیله صداهاست.
مهمترین عوامل تشکیلدهنده موسیقی صدا و وزن هستند.
صدا نتیجه « حرکت ارتعاشی»است که بوسیله گوش احساس میشود.
صداهایی که دارای ارتعاشات نامنظم باشد صداهای غیرموسیقی و آنهایی که پریودیک هستند و ارتعاشات منظم دارند صداهای موسیقی نامیده میشوند.
تئوری موسیقی:
علمی که از قواعد و اصطاحات موسیقی گفتگو میکند تئوری موسیقی نامیده میشود.
نت:
صداهای موسیقی بوسیله نت نوشته و اجرا میشوند.
آهنگ و تأکید موسیقی:
موسیقی در صورتی قابل درک است که به هر حال دارای تأکید باشد ممکن نیست که آهنگی دارای تأکید نباشد ولی به صورت « آهنگ» درک میشود.
صوتهای یک آهنگ ساده معمولاً به صوتهای تاکید دار و بیتأکید تقسیم میشوند و غالباً دارای دورههای منظم هستند برای درک مطلب باید از یکی دو مثال کمک گرفت: « تیکتاگ» ساعت هرگاه با اندکی دقت به آن گوش فرادهیم یک دوره دو ضربهای را مرتباً تکرار میکند: 1- تیک 2- تاک؛ 1- تیک2- تاک و … همانطوریکه یک معمار یا بنا برای ساختمن خانه از آجر ، سنگ، آهن، چوب، و غیره استفاده میکند همچنان که یک شاعر در ساختن شعر خویش واژهها را بکار میگیرد همانگونه که یکمجسمهساز از گچ،برنز.گل چوب، جز اینها استفاده میکند؛ آهنگساز نیز در ساختن موسیقی صداه و عوامل صوتی را بکار میبندد.
صدا( صوت) پدیدهای که انسان آن را به یاری دستگاه شنوایی خویش درک میک درنتیجه ارتعاش یک جسم تولید میشود و در محیط مادی مانند هوا یا آب به صورت موج انتشار مییابد و به گوش ما میرسد و ما در دستگاه شنواییمان آنرا با فعل و انفعالاتی فیزیولوژیک درک میکنیم حرکت موجی انتشار صدا دارای 4 مشخصه است:
1- بسامد 2- طول موج 3- دامنه 4- شیوش
صدای غیرموسیقانی( سروصدا) : صداهای لحظهای حاصل از شکستن شیشه و انفجار و نظایر آن، و صدای ممتد یا ادامهدار مانند ریزش باران، حرکت قطار، و هلهلههای آدمیان و غیره صداهای غیرموسیقانی هستند.
مدهای کلیسا و موسیقی در یونان باستان:
کلیسای مسیحی در قرنهای اول و دوم میلادی دارای هیچگونه فرهنگ موسیقی ویژهی خود نبودند و از آنجا که نیاز داشت به یاری هنرهای زیبا رنگ و بویی به تبلیغ مذهبی خوییش ببخشد ناگزیر از فرهنگهایی یاری گرفت که پیش از آن، آنها را« هنر و فرهنگ کافران » مینامیدند هنر و فرهنگ قوم یهود و هنر و فرهنگ یونان باستان زمینه اساسی فرهنگ کلیسا را فراهم ساختند موسیقی یهود کمو بیش سراسر آهنگهای مذهبی و رسمی کلیسا را تشکیل میداد و موسیقی یونان باستان که داری بنیادهای پیچیده ریاضیوار و نظری بود زمینه تئوری موسیقی کلیسا را تأمین کرد.
چندتن از بزرگان موسیقی کلاسیک: از بزرگان موسیقی کلاسیک می توان به افراد زیر اشاره کرد: برامس: آهنگساز بزرگ رمانتیک پیانو بودهاست.
بتهوون: 2 سمفونی داشته است این موسیقیدان بزرگ با این که سراسر زندگانیاش را با رنج گذراند در نوجوانی از نعمت شنوایی محروم گشت با موسیقیاش تمام انسانها را به شادمانی دعوت میکند هنگامیکه این سمفونی برای اولین بار به رهبری خود بتهوون اجرا شد مردم به هیجان آمدند و صدای کفزدنشان سالن را پر کرد اما بتهوون ابراز احساسات مردم را نمیشنید دوستش صورت او را به طرف جمعیت برگرداند و بتهوون که احساسات مردم را دید به شدت متآثر شد او هنرمندی بزرک و انسانی والا بود نامهها و یادداشتهای او مملو از سخنانی نغز و اندیشمندانه است:« تا میتوانیم درستکار باشیم و آزادی را از همه چیز گرامیتر بدانیم و حتی بخاطر او رنگ پادشاهی هم هرگز به حقیقت خیانت نکنیم».
ریمسکیکورساکوف: نیکولای ریمسکی کورساکف(1905-1844) از بزرگترین آهنگسازان روسیه است در 12 سالگی وارد نیروی دریائی شد و 5 سال بعد با موسیقیدانان بزرگ کشورش ملاقات کرد و از آن به بعد بطور جدی به آموختن موسیقی پرداخت.
او در سفرهای دریایی بسیاری که انجام داد با فرهنگ و افسانههای ملل مختلف آشنا شد کورساکف سوئیت شهرزاد را براساس داستانهای هزارویکشب مشرق زمین تصنیف کردهاست.
شوبرت: شوبرت(1828-1767) از بزرگترین ترانه سازان تاریخ موسیقی است او در عمر کوتاه خود 31 سال آثار بسیار بزرگ و زیبا در قالب سمفونی سونات و وکوارتت و… به جهان عرضه کرد اما ترانه نوشتن را بیش از هر چیز دوست میداشت ترانهها بخش بزرگی از آثار او را تشکیل میدهند گل کوچک صحرایی یکی از محبوبترین ترانههای شوبرت است.
وردی : وردی ( 1901-1813) اپرانویس بزرگ ایتالیایی است.
نغمههای او در دل میلیونها مردم جهان جای دارند.
زمانی که وردی بدنیا آمد جنگ و کشتار کشورش را فراگرفته بود و سربازهای اتریشی کشور او را اشغال کردهبودند.
وردی با اپراهای خود مردم را به هیجان میآورد و آنها علیه سربازهای اشغالگر قیام میکردند.
وردی در زمان حیات خود استقلال کشورش را دید، استقلالی که خود او در بدست آوردن آن نقش مهمی داشت.
اما سالهاست که دیگر نغمههای او نه فقط مردم ایتالیا را بلکه مردم جهان را بسوی خود میکشید.
باخ : یوهان سباستیان باخ معروفترین فرد از یک خانواده بزرگ موسیقیدان است.
در کودکی بود پدر و مادرش را از دست داد و برادر بزرگش سرپرستی او را بعهده گرفت و نیز به او موسیقی آموخت.
گرچه سباستیان جوان بود در تمام کشورش بعنوان یک معلم نوازنده ارگ و رهبر ارکستر شهرت یافت اما تازه پس از مرگش بود که مردم دنیادریافتند چه آهنگساز بزرگی را از دست دادهاند.
باخ یکی از پرکارترین موسیقیدانان جهان است.
او سازهایی که نواختن آنها را در کودکی آموخته بود: (ویولن.
هارپیسکورد، کلاوی کورد و ارگ) و آواز و حتی زبان لاتین درس میداد ارکستر و دستههای کر را رهبری میکرد و حتی سازهایش را خودش تعمیر میکرد.
گرچه همیشه مشغول کار بود اما همواره نیز برای موسیقی نوشتن فرصت داشت.
این جمله متواضعانه او مشهور است:« هر کس به اندازه من کار کند، مانند من کامیاب میشود.» بخش بزرگی از آثاری که او آفریده برای سازهای کلاویهای است( ارگ، هارپیسکورد و کلاوی کورد) هارپیسکورد و کلاوی کورد سازهایی شبیه به پیانوی امروزی بودند که قبل از اختراع پیانو رواج داشتند .
امروزه چون هارپیسکورد کلاوی کورد سازهای مهجوری هستند آثار باخ را با پیانو اجرا میکنند.
او برای شاگردان قطعات زیادی تصنیف نکرده است آثار او را برای هرسازی که نوشته است پس از تمرین و ممارست فراوان اجرا میکنند.
موتسارت : ولفانگآمادئوس موتسارت را همه بنام« کودک اعجوبهی موسیقی) میشناسند پدرش ویولونیست و آهنگساز بود او خودش به ولفانگ درس موسیقی میداد.
هنگامی که 4 ساله بود نواختن ویولون و ارگ و هارپیسکورد و پیانو را فراگرفت.
پیانو همیشه ساز محبوب او بود.
هنگامی که 5 ساله بود نوشتن قطعات موسیقی را آغاز کرد و در 6 سالگی پیانیست و ویولونیست ماهری بود و همراه خواهرش در شهرهای مختلف کنسرت میداد و همه را دچار شگفتی میکرد.
هر چه بزرگتر میشد در خلق آثار موسیقی شگفتآفرین تر میشد.
در طول زندگی کوتاه 35 سالهاس بیش از 600 قطعهموسیقی( اپرا، سمفونی، سونات و … ) نوشت و تا امروز موسیقی و لفانگآمادئوس موستارت یکی از دوست داشتنیترین و شیرینترین آهنگهاست.
با اینکه این هنرمند نابغه زندگی سخت و مشقتباری را که فقر و بیماری اساس آن بود گذراند و پیوسته با این دو غول وحشتناک دست و پنجه نرم میکرد، اما همیشه روحیهای شاد داشت و بزرگترین شادی زندگیاش نوشتن قطعات موسیقی بود و از این کار لذت فراوان میبرد.
نوشتن موسیقی برایش کار مشکلی نبود.
نغمات دلانگیز از سرپنجهاش برروی کاغذ جاری بود، نغماتی که هرگز نظریش خلق نشدهاست.
گویی ولفاگآمادئوس موستارت فقط برای خلق این آثار جاویدان پا به این جهان گذاشته بود.
نوشتن قطعات موسیقی برای او« کار» نبود بلکه شکفتگی طبع او بود.
نغمههای او فوران میکرد در حین ساختن یک آهنگ، آهنگ دیگری به فکرش میرسید و هر دو را با هم مینوشت.
او در تاریخ موسیقی یگانه است.
او از بزرگترین آهنگسازان سبک« کلاسیک» است.
اصطلاحات و مفاهیم مهم موسیقی: آژیر: اصطلاحی است به زبان فرانسه که ایتالیها آن را Arpeggio میگویند.
این کلمه را از ریشه «Arpa».
«Arpe » ( ایتالیایی) به معنی Harp ( که در ادبیات فارسی آنرا « چنگ» گفتهاند) گرفته شدهاست.
هارپ سازی است که برحسب شکل و طرح ساختمانی خود صداهای همزمان را نه میتوان به آسانی اجرا کند.( در واقع اجرای پیش سه صدا در آن امکانپذیر نسیت) و نه در صورت اجرا تأثیری زیبا خواهد گذاشت.
در حالیکه پیدرپی نواختن صداهای همزمان( و غالباً خوشآیند با یکدیگر) تأثیر بسیار زیبایی ایجاد خواهد کرد.
واژه « آژیر» را میتوان با اندکی اغماض« به روش هارپ» ترجمه کرد.
بدیهی است که برخی سازها میتوانند روش اجراسازی دیگر را – تااندازهایی- تقلید کنند در این صورت اگر مثلاً از پیانو یا هر ساز دیگر اجرای نتهای آکورد با روشی« به تقلید از اجراهای هارپ» ( یعنی اجرای نتها یکی پس از دیگری) خواسته شود این خواستهها را اساساً با اصطلاح« آژیر» تفهیم میکنند.
ارکستراسیون (Orchestration) واژهسازبندی انتقالی سازهها- (Transposing Instruments) برخی از سازهای بادی( یا کم و بیش همه آنها) دارای چنان ساختمانی هستند که اجرای قطعههاسس با نشانههای تغییردهنده بسیار برایشان بیاندازه دشوار یا اساساً غیرممکن است.
چنان که آهنگسازان در قرون گذشته مجبور میشدند برای این سازها و سهم اجرایی آنها در یک همنوازی به تونالیتههای سادهتر، یعنی آنها که نشانههای تغییردهنده اندکتری دارند، توسل جویند.
این محدوده البته کار آهنگسازان را دشوار می ساخت، بطوریکه کارگاهها و کارخانههای تولید ساز به این فکر افتادند که با ساختن سازهایی چند از یک گونه به اندازههای مختلف و سطوح زیر و بمی متفاوت زمینهای آمادهکنند تا آهگسازان بتوانند در هر توتالیته دلخواه بخشهای مربوط به این سازها را نویسند.
به این ترتیب سازهای انتقالی بوجود آمد.
برای درک بهتر این مسئله یکی از سازهای انتقالی مثلاً کلارینت را بررسی میکنیم: بر اثر تجربه گذشتگان این نتیجه بدست آمدکه از ساز جدید دو گونه مختلف ساخته شود: سازی با آن مقیاس که هرگاه به اجرای گام یا توتالیته« دو بزرگ» میپردازند در نتیجه بم/ تر بودن آن شنونده آن گام یا توتالیته را یک پرده بمتر یعنی« سی-بمل» خواهد شنید.
ساز مزبور با این مشخصه البته توتالیتههای بملدار را آسانتز از دیزادارها اجرا خواهد کرد.
این کلارینت را« کلارینت سی-بمل) نامیدند.
کلارینت دیگری که صدای طبیعی آن ( یعنی « دو» ) یک پرده و نیمبمتر از«دو»ی دیاپازون یا پیانو بود.
یعنی هرگاه نوازنده ساز برروی آن به اجرای توتالیته« دو بزرگ» میپرداخت صدای« لابزرگ» از آن شنیده میشد.
روشن است که ساز مزبور توتالیتهاهی دیزدار را بهتر و آسانتر از توتالیتههای با بمل زیاد میتوانست اجرا کند.
این ساز را« کلارینت لا» نامیدند.
نکته دیگر اینکه هرگاه یکی از کلارینتهای بالا، یا هر دو، نقشی در همنوازی داشتند، آهنگساز میبایست اختلاف سطح زیرو بمی این یا آن کلارینت را در نظر بگیرد و نت اجرایی آنها را انتقالی بنویسد، زیرا مثلاً برای کلارینت« سی-بمل»، که نسبت به دیاپازون اساساً یک پرده بمتر است، میبایست بخشی کلارینت به سازهای غیرانتقالی یک پرده ریزتر نوشته شود(اگر قطعه موسیقی، مثلاً در توتالیته « ر» است بخش کلارینت بایستی در « می» نوشته شود) و بخش کلارینت« لا» در یک آهنگ موسیقی یک پرده و نیم زیرتر نوشته شود( اگر قطعه در توتالیته « سل» است، بخش کلارینت« لا» در توتالیته « سی-بمل» نوشته میشود).
سازهای انتقالی عبارتنداز: 1-گروه اوبوا، اوبوای معمولی، غیرانتقالی، کرآنگله(اوبوای آلتو) در «فا» (با صدایی یک پنجم بمتر از سازهای غیرانتقالی).
سازهای دیگر همه غیرانتقالی1 هستند.
2- گروه کلارینت، کلارینت« سی- بمل»، کلارینت« لا»، کلارینت«دو» (این یک غیرانتقالی )، کلارینت باس« سی-بمل»(به روش نتنویسی فرانسوی به فاصله نهم بالا، و به روش آلمانی به فاصله دوم بالا برای این ساز)، کلارینت « می-بمل» (نتنویسی یک پرده و نیم پائینتر)، کلارینت « ر» (نتنویسی یک پرده پائینتر )، و چند کلارینت دیگر در ارکسترهای نظامی و احیاناً در ارکسترهای معمولی.
3- گروه ساکسوفون، سازی جدید با گونههای 12گانه، که 3 تا از آنها انتقالی هستند« می-بمل»، « سی- بمل»، و « سی-بمل» باس.
4- گروه کرنت، سازی شبیه به ترومپت، در «سی- بمل» و «لا»(هر دو مقیاس در یک ساز قابل انطباق است)، و کرنت « می- بمل».
5- کر فرانسوی، مانند ساکسوفون و کرنتسازی بادی مسی، با میدان صدایی نسبتاً پایین(بم) در «فا» (و با کاربردی اندکتر، در همه سطوح دیگر).
کر«فا» یک فاصله پنجم بمتر صدا میدهد و از این رو بخش آنرا باید به فاصله پنجم بالاتر نوشت.
6- گروه ترومپت، از این گروه میتوان از ترومپت« سی-بمل» نام برد که سهم اجرایی آنرا گاه انتقالی- متناسب با سطح زیر و بمی آن- مینویسند، اما بهتر است که این بخش را همچنان غیرانتقالی بنویسیم.
بافت موسیقایی (Musical Texture) در همه هنرها اصطلاح «بافت»، یا اصطلاحی دیگر به همین مفهوم، به کار میرود.
در قالیبافی و نساجی دو اصطلاح« بافت» و «نقش»، کاربرد فراوانی دارد.
واژه نخست غالباً به معنای ریزی و درشتی گرههای تار و پود قالی، و واژه«نقش» کم و بیش