آلبرت بندورا
آلبرت بندورا در دهه 70 هنگامی که با نظریه یادگیری اجتماعی خود انقلاب شناختی را فراگیر کرد.
با نظریه «یادگیری اجتماعی» (Social learning) خود به پرسشهایی کلیدی در روان شناسی پاسخ گفت که اکنون پس از چند دهه به یکی از پایههای روان شناسی نوین بدل شده است.
جایزه سال 2008 روان شناسی گراویر در حالی به وی تعلق گرد که از وی به عنوان برجسته ترین نظریه پرداز روان شناسی معاصر که در قید حیات است، یاد میشود.
این جایزه که در سال 1984 در دانشگاه لوییز ویل در شرق آمریکا پایه گذاری شده است، به کسانی که در رشتههای مختلف علوم انسانی به گونه ای برجسته فعالیت داشته اند، اهدا میشود.
از جمله برندگان سالهای پیشین این جایزه میتوان به آرون بک، پایه گذار مکتب شناخت درمانی اشاره کرد که 450 مقاله علمی و 17 کتاب در این زمینه از وی منتشر شده است.
جایزه 200 هزار دلاری سال 2008 گراومیر از میان 31 نامزد از پنج کشور جهان به آلبرت بندورا روان شناس کانادایی که بیش از نیم قرن است ساکن آمریکا است، تعلق گرفت.
وی در رده بندی که در سال 2002 انتشار یافت،چهارمین روان شناسی برجسته تاریخ این علم پس از ب.اف.اسکینر، ژان پیاژه و زیگموند فروید نام گرفت.
آلبرت بندورا که به خاطر ارائه نظریه یادگیری اجتماعی اش در دهه 70 شهرت یافت، با این نظریه رفتار گرایی را به شناخت درمانی که به تازگی ارائه شده بود، پیوند زد و یکی از مهم ترین رویکردهای روان شناسی در اواخر قرن بیستم را شکل داد که پیدایش رفتار درمانی شناختی را در پی آورد، مکتبی که امروزه از هر سه روان شناس بالینی در آمریکا، دو نفر خود را متکی به آن میبینند.
به اعتقاد بندورا، آموزش و فراگیری رفتارهای جدید در انسان، بیشتر از آن که از طریق یادگیری مستقیم و کلاسیک رخ دهد، از طریق الگوسازی از روی رفتارهای دیگران رخ میدهد.
آزمایش مشهور او در دهه 60 با «عروسک بوبو» امروز به یکی از متون کلاسیک روان شناسی بدل شده است، او در این سلسله آزمایشها،به کودکان فیلمی را نشان میداد که مربی مهد کودک، در حال کتک زدن عروسکی به نام بوبو بود.
پس از تماشای فیلم، کودکان در ضمن بازی خود، به طور مرتب همین عروسک را کتک میزدند.
وی به این ترتیب نظریه «یادگیری مشاهده ای» (observation learning) خود را مطرح کرد و گفت که این شیوه یادگیری، یکی از موثر ترین و فراگیر ترین روشهای یادگیری رفتاری است که بویژه از طریق رسانههایی چون تلویزیون و سینما شکل میگیرند.
بندورا بر خلاف رفتار گرایان، معتقد است که یادگیری لزوماً منجر به تغییر رفتار نمیشود.
مردم میتوانند اطلاعات جدیدی را فرا بگیرند؛ بدون آنکه تغییری در رفتارهای آشکارشان رخ بنماید.
بسیاری از روان شناسان معتقدند مقاله «خود- کارآیی به سوی یک نظریه همسان برای تغییر رفتار» آلبرت بندورا که در سال 1977 منتشر شد، یکی از پایگاههای انقلاب شناختی در روان شناسی در دهههای 80 و 90 را بنا کرد.
بندورا در این مقاله که بعدها در کتابها و مقالات دیگری نیز شرح و بسط یافت، نظریه «خود کارآیی» (Self-Efficacy) خود را مطرح کرده است که به گفته خودش، اعتقاد فرد به قابلیتهای خود در سازمان دهی و انجام یک رشته فعالیتهای مورد نیاز برای اداره ی خود در شرایط و وضعیتهای مختلف است.
چگونگی یادگیری اجتماعی
با آنکه در دانش روان شناسی اصطلاح یادگیری اجتماعی برای همگان دارای معنای کاملاً روشنی است و هر کسی در نخست به مفهوم و کاربرد آن پی میبرد، اما برای توضیح بیشتر،یادگیری اجتماعی به آن گونه رفتارهایی گفته میشود که در میان افراد جامعه و محیط دارای جنبه تعاملی باشد.
بعضی از این رفتارها ممکن است خوشایند و بعضی دیگر ناخوشایند جلوه کنند.
مردم میکوشند به فرزندانشان رفتارهایی را بیاموزند که مورد تایید اکثر افراد جامعه باشند.
البته، رفتارهایی که از لحاظ اجتماعی مورد پذیرش قرار میگیرند، نه تنها در هر فرهنگی با هم تفاوت دارند، بلکه در هر گروهی در یک فرهنگ معین نیز با هم فرق میکنند.
چنانکه رفتارهای مرسوم و مورد تایید در هر شهر و منطقه ای با شهرها و منطقههای دیگر یکسان نیستند.
افزون بر اینها رفتارهای قابل قبول اجتماعی با سن و جنس افراد نیز وابسته اند.
رفتار بزرگسالان با کودکان و جنس مخالف و نیز کودکان با بزرگسالان و همتایان به گونه ای چشمگیر با هم اختلاف دارد.
به طور کلی باید آموخت که با هر جنس و دورههای سنی چه رفتاری شایسته و مورد پسند جامعه است.
نکته اصلی این است که یادگیری اجتماعی فقط یک رشته رفتارهای جامعه پسند را شامل نمیشود، بلکه به ما میآموزد که چه رفتارهایی در چه شرایطی قابل قبول نیستند.
به سخن دیگر، یادگیری اجتماعی موثر با شمار بسیاری از تعمیم و تخصیص سر و کار پیدا میکند.
شاید یکی از مهمترین کارهای خانه و مدرسه در آغاز سن تحصیلی کودکان و سالهای بعد از آن توجه به رشد و پرورش کودکان برای همنوایی و سازگاری با چشم داشتهای اجتماعی باشد.
این فرایندها خواستها و ضابطههای فرهنگ یک جامعه را متناسب با جنس و سن کودکان همراه با مسئولیتهایشان به آنان منتقل میسازند.
شاید یکی از مهمترین کارهای خانه و مدرسه در آغاز سن تحصیلی کودکان و سالهای بعد از آن توجه به رشد و پرورش کودکان برای همنوایی و سازگاری با چشم داشتهای اجتماعی باشد.
این فرایندها خواستها و ضابطههای فرهنگ یک جامعه را متناسب با جنس و سن کودکان همراه با مسئولیتهایشان به آنان منتقل میسازند.
اساس کار در انتقال آموزشهای اجتماعی این است که کودک چگونه رفتارهای قابل قبول جامعه را میتواند بیاموزد؟
روان شناسان یادگیری اجتماعی اغلب پاسخ میدهند که به وسیله تقلید یا نسخه برداری از رفتار دیگران میتوان به چنین مهمی توفیق یافت.
گاهی یادگیری از راه تقلید را یادگیری مشاهده ای نیز نامیده اند که کودکان و نوجوانان به این وسیله پاسخهای جدیدی به دست میآورند یا آنکه پاسخهای موجود خود را تغییر میدهند.
در واقع نظریههای یادگیری اجتماعی پایههای این گونه رفتارها یا تغییر رفتارها را بیان میکنند.
پیشینه نظریههای یادگیری جان دالرد و نیل میلر دو تن از پژوهشگران روان شناسی در سالهای 1950 در دانشگاه معروف بیل با همکاری یکدیگر میخواستند میان روش کار فروید و رفتار گرایی پیوند و تلفیقی به وجود آورند.
برای دستیابی به چنین هدفی نخستین راه این بود که روش روان کاوی فروید را با شیوه یادگیری کلارکهال مبنی بر کاهش سابق ارتباط دهند.
همانندی این دو روش در این است که نظریههال یک نظریه کاهش تنش است.
هر دو نظریه موجودهای زنده را افرادی میشناسند که میکوشند فشارها و ناراحتیهایی را که بر اثر سایقهای ارضا نشده ایجاد گردیده اند کاهش دهند.
دوم آنکه، هر دو نظریه به اهمیت یادگیری در آغاز رشد و تاثیر آن در دوره پس از آن تاکید میورزند.
گر چه هر دو نظریه برای توصیف روش کار خود واژههای متفاوتی به کار میبرند، اما به نتایج کار یکسانی میرسند، یعنی کاستن از فشارهای روانی.
میلر (1944) برای پی بردن به بی تصمیمی و کشاکشهای روانی چهار اصل را به قرار زیر تعیین کرده است: 1- هر چه به یک هدف مطلوب نزدیکتر شویم گرایش برای دستیابی به آن بیشتر میشود (شیب نزدیکی).
2- گرایش به دور شدن از یک محل یا یک شی که از آن میترسید چون هر چه به آن نزدیکتر شویم این ترس شدیدتر میشود (شیب دوری) 3- قدرت گرایش دوم (دوری) از گرایش نخست با سرعت بیشتری افزایش مییابد.
به سخن دیگر، شیب دوری جویی از شیب نزدیکی ممکن است تندتر باشد.
4- قدرت هر دو گرایش با قدرت سایقی که گرایشها به آنها مبتنی هستند تفاوت دارد.
سطح بالای سایق ممکن است به حد ارتفاع شیب کامل برسد.
دالرد و میلر در سال 1950 درباره بنیادهای یادگیری به اختصار این گونه اظهار نظر میکنند: 1- باید سایق یا نیازی وجود داشته تا موجب تسریع عمل گردد.
2- وجود نشانههایی که اطلاعات لازم را برای پاسخ موجود زنده فراهم میآورند.
3- وجود خود پاسخ است که در شرطی شدن عامل پیش از دریافت پاداش پدید میآید.
4- تاثیر پاداش یا تقویت یک رفتار معین.
به طور کلی نظریه یادگیری اجتماعی بندورا و والترز میکوشد که میان کاهش سایق کلارکهال که به چگونگی و توصیف رویدادهای برونی میپردازد با روان کاوی فروید که برای درک رفتار آدمی به رویدادهای درونی با وجدان نا آگاه توجه دارد ارتباطی برقرار سازد.
با توجه به زمینه و پیشینه ساخت اجتماعی، آن گونه که بیان شد یادگیری در این دسته از نظریهها بر اساس ارتباط فرد با ضابطهها و آداب و رسوم اجتماعی صورت میپذیرد.
با مشاهده افراد آدمی در محیط اجتماعی و تقلید ا ز آنهاست که انسان میآموزد مردم چگونه رفتار میکنند و کارها و مهارتها و به طور کلی بیشتر امور زندگی چگونه انجام میشوند.
باید توجه داشت که نظریه یادگیری اجتماعی عوامل تقویتی را در تثبیت یادگیری مهم میشمارد، اما آنها را شرط لازم برای یادگیری نمی شناسد.
چنانکه کودکان از راه مشاهده میتوانند رفتارهای پرخاشگرانه را بدون تمرین یا دریافت پاداش بیاموزند.
گر چه یادگیری بدون پاسخ آشکار انجام میشود، اما نظریه پردازان یادگیری اجتماعی ادعا نمی کنند که یادگیری بدون پاسخ آشکار مهمتر و کارآمدتر از پاسخ عینی و فعال در امر یادگیری است.
حتی پژوهشهایی که درباره سرمشق گیری صورت گرفته بیانگر این واقعیت میباشند که یاد گیرنده باید در عملکردهای آشکار وارد شود تا نشان دهد که یادگیری از راه مشاهده رخ داده است یا نه.
با وجود این، نظریه یادگیری اجتماعی مانند نظریه شناختی مدعی است که یادگیری در یک سطح فکری انجام میشود.
نظریه یادگیری اجتماعی بندورا البرت بندورا در سال 1925 در شهر البرتا در کانادا دیده به جهان گشود، در سال 1952 دکترای خود را از دانشگاه آیووا دریافت داشت و در همین دانشگاه به تدریس پرداخت و پس از گذراندن یکسال دوره فوق دکترا در روان شناسی بالینی به دانشگاه استنفورد انتقال یافت.
در آنجا با ریچارد والترز یکی از روان شناسان پژوهشگر آشنا شد.
چون کتاب یادگیری اجتماعی و تقلید نوشته میلر ودالرد در سال (1941) در آنان تاثیر فراوانی به جای گذاشت هر دو با همکاری یکدیگر به یک رشته پژوهشهای علمی دست زدند که به گسترش نظریه یادگیری اجتماعی انجامید.
مهمترین آثار علمی بندورا عبارتند از: یادگیری اجتماعی و رشد شخصیت با همکاری والترز (1963)، اصول تغییر رفتار (1969)پرخاشگری: تحلیل یادگیری اجتماعی (1973) نظریه یادگیری اجتماعی (1977) و بنیادهای اندیشه و عمل: یک نظریه شناخت اجتماعی (1986) یادگیری مشاهده ای در نظریه یادگیری اجتماعی بندورا، گفته شده است که یاد گیرنده از طریق مشاهده رفتار دیگران به یادگیری میپردازد.
وقتی یاد گیرنده، یعنی مشاهده کننده، رفتار شخص دیگری را مشاهده میکند که آن شخص برای انجام آن رفتار پاداش یا تقویت دریافت مینماید آن رفتار توسط فرد مشاهده کننده آموخته میشود.
به این نوع پاداش یا تقویت، تقویت جانشینی میگویند مثلاً زمانی که معلم از دانش آموزان کلاس را برای حل کردن مسئله ای از راه تازه مورد تقویت قرار میدهد، دانش آموزان دیگر روش این دانش آموز را سرمشق قرار میدهند و میکوشند تا همان راه حل را در مسایل خود به کار بندند.
اگر مامور راهنمایی راننده ای را به دلیل سرعت زیاد جریمه کند، رانندگان دیگر که شاهد این جریان هستند، آهسته تر خواهند راند این یادگیری از راه مشاهده تنبیه جانشینی صورت گرفته است.
مراحل یادگیری از راه مشاهده 1-مرحله ی توجه یا مشاهده ی رفتار الگو: برای تقلید از یک الگو ابتدا باید به الگو توجه کنیم.
الگوها اغلب توجه ما را به خود جلب میکنند چون از جذابیت، شهرت، شایستگی، مورد تحسین بودن، قدرت و ...
را دارا هستند.
عواملی که مربوط به یاد گیرنده است شامل: استعداد و آمادگی، علایق و اشتیاق فرد میباشد.
2-مرحله به یاد سپاری یا یاد داری چون ما اغلب پس از سپری شدن مدت زمانی از مشاهده ی الگوها از آنها تقلید میکنیم، آنها را به شکل نمادین به خاطر میسپاریم (مثلاً ما موتور سواری را تماشا میکنیم که مسیر جدیدی را میرود این مسیر جدید را با کلمات مرتبط میکنیم بعدها هنگامی که میخواهیم در این مسیر حرکت کنیم رمزهای کلامی به ما کمک میکنند تا آن را به درستی طی کنیم) یادگیری طبق اصل مجاورت صورت میگیرد.
عملکرد مورد مشاهده به دو صورت در ذهن ذخیره میشود یا به صورت تجسمی یا به صورت کلامی 3-فرآیندهای باز تولیدی حرکتی در این مرحله رمزهای کلامی یا تجسمی ذخیره شده در حافظه به صورت اعمال آشکار در میآیند، یعنی یادگیرنده رفتار یاد گرفته شده را به عملکرد تبدیل میکند که البته شخص باید مهارتهای حرکتی ضروری را داشته باشد.
4-مرحله ی انگیزشی تقویت و تنبیه در یادگیری اجتماعی، عوامل برانگیزاننده ی عملکرد هستند نه ایجاد کننده ی یادگیری.
شخص میتواند الگو را مشاهده کند دانش جدید را به دست آورد اما ممکن