با بیان جامعی که در زمان رسیدن به خلافت برای مردم ایراد کرد ، پرونده خود را گشود ، تا روش خود را توضیح دهد ، و شیوه رفتار خویش را به روشنی اعلام کند .و او چنین گفت: ((....
مبادا افرادی از شما – که در نعمتهای دنیا غرقه شده ، املاک و زمینها برگرفته ، نهرها شکافته ، بر مرکبهای تندرو سوار شده ، کنیزکان سیمین تن زیبا روی انتخاب کرده برایشان به صورت ننگ و عار درآمده است – اگر از این تجملات خود بی بهره شدند و به حقوقی که دارند و آان را می شناسند باز گردانیده نشدند ، فردا بگویند : پسر ابی طالب ما را از حقوقمان محروم کرد !)) پس این سخن یک اعلامیه و ابلاغ بود ؟
هم ابلاغ بود و هم اخطار !
گفتاری روشنتر از نور ، ونظری برنده تر از شمشیر ،و راهی مستقیم همچون پل صراط پیوسته به روشنی اعلام کرد : آن ثروت بی حساب که گروهی از آنان ، در سالهای گذشته ، بی هیچ موجبی ، از بیت المال صاحب شده اند ، اکنون ساعت قطعی بازگردانیدن به حق و عادلانه آن به منبع اصلیش فرا رسیده است .و دیگر تبعیض قائل شدن در تقسیم بیت مال ، به این دلیل و آن بهانه ، از امروز در مجتمع جدیدشان هیچ جایی نخواهد داشت : اگر چه آنچه می گفته اند ، یا می گیرند ، به عنوان صله رحم دریافت می داشته اند ، یا عطای سخاوتمندانه ای در پاداش جهاد بوده ، یا غنیمتی بوده که چند برابر حقشان به نام سابقه همنشینی یا پیشی در ایمان می گرفتنه اند .
اگر چه در حوزه رجالی باشند که عنوان اشرافی یافته اند ، یا نژادشان آنان را از توده مقدم ساخته باشد .
زیرا مال مال خداست .
و همه افراد ملت در بردن سهم یکسان هستند ، و شیوه برابری و یکسانی که رسول خدا در میان همگان گذاشت غیر قابل نقض می باشد ، و اجا زه کم وزیاد کردن آن برای هیچ انسانی ، نیرومند یا ناتوان ، نژاده یا کم نژاد ، قدرتمند و حاکم یا بادار حکومت شده ، داده نشده است .
امام در دنبال آن گفت : (( ...
توجه داشته باشید هر شخصی از مهاجران وانصار از رفقای رسول خدا که از لحاظ رفاقتش خود را برتر از دیگران می داند ، برتری را فردا در پیشگاه خدا طلب کند ، و پاداش و مزدش با خداست .
و هر شخصی که دعوت خدا و رسول را پاسخ داد ، ملت و آیین ما را تصدیق کرده ، به دینمان در آمده و روی به قبله ما آورده است مستوجب حقوق و حدود اسلام گردیده است ...
)) در تعیین وظیفه هیچ اختلافی در میانشان نبود ، و همگی ملزم بودند به سطح این تکلیف برسند ، زیرا نتیجه عمل اجتماعی و تجزیه ناپذیر بود ، همچون دستگاهی که با تمام اجزای ریز و درشت خود ، با هماهنگی و یکپارچگی کار می کند و هیچ جزیی در هیچ حال نمی تواند به گونه دیگری به عمل بپردازد.
این است نظر امام درباره مردم و دارایی ، که گفت : (( شما بندکان خدا هستید و مال متعلق به خداست ، به یکسان در میان شما تقسیم می شود ، در اینباره هیچکس بر دیگری برتری ندارد ، پرواداران را فردا بهترین مزد و برترین پاداش در پیشگاه خدا است .
خدا برای پرواگیران دنیا را به عنوان مزد و پاداش تعیین نکرده است ....
)) واه چه زیبا گفتاری و راست سخنی .
پروردگارش را تصدیق کرده پیغمبرش را راستگو دانسته است ، و با این نگرش آگاه منطبق با حق ، و استوار گر داد ، و همهنگ با منطق واقعیت زنده ای که در شرایط جهاد و پیکار برای نشر کلمه الله بر حکومت فرمانروایی داشت ، امتش را هم تصدیق کرده است .
حتی با این سخن به فرمان سنت و قانون طبیعت گردن گذاشته است ،همان سنت و قانونی که بر انسانیت فرمان نمی راند تا همگی را بصورت وحدتی به هم پیوسته در آورد ، و همه افرادش را برادرانی شبیه و یکسان سازد .
علاوه بر همه اینها گفتارش بوسیله عمل او تصدیق می شود ، سخن را به پایان می رساند و آنان را به دیدار فردا دعوت می کند : (( ...
اگر ان شاء الله فردائی بود ، پیش ما بیائید .
زیرا در نزد ما مالی است که آنرا به روی شما تقسیم می کنیم .
بدون شک هیچ یک از شما ، چه عرب و چه غیر عرب که از مستحقان عطا بوده یا نبوده است ، در صورتی که مسلمان آزاده ای باشد ، نباید از دیگری عقب بماند ...
))مساواتی کامل در مال خدا ، بدون هیچ تفاوت یا تبعیضی ، اگر چه منزلتها متفاوت باشد ، یا از نژادهای گونه گون باشند ، زیرا همگی در حق یکسان می باشند .
عدالت برای همه ی مردم از سوی همه ی مردم با مرزهایی روشن و مفهوم و بدون هیچ ابهامی برای جستجوگران .
عدالتی همگانی و فراگیرنده که هیچ انسانی از آن بی بهره نگردد .
بدون کوتاهی و تقصیری آهنگ اجرا داشته باشد .
بدون گزافه گویی ، با گذشت ، و بدون هیچ اطلاقی ، نسبی باشد .
در میدان امکان وسیع بگنجده در حدود توانهای بشری ، و در چار چوب نیروهای اجرائی و در مرزهای شرایط و افکار قرار گیرد .
این عدالت واقعیتی است که میدانهای قانون خدا را می شناسد .
طبیعت بشر را درک می کند ، و با زمان و مکان مرتبط است .
در همانجا که تشکیل شده نمی ایستد که منجمد گردد و بمیرد ، و با بال خیال به پرواز در نمی آید که در خلأ بیکران سرگردان شود .
به سوی کمال نمی گراید که از جهان پایین برتر رفته در جهانی بی مردم سر در آورد زیرا کمال بر روی زمین و در بشر از جمله امور محال می باشد .
بی گمان عدالت این جهانی است و به کمال نمی رسد ، لیکن می تواند رنگ همه جانبگی بر سیما داشته باشد ، با منظور و هدف ایده آل هماهنگ نمی شود ، اما با مفهوم همگانی همراه است .
این بود خواست امام .
و این چکیده سخنانی بود که روز شنبه ، یازده روز گذشته از ماه ذیحجه سال سی و پنج هجری یعنی سال رسیدن به سرپرستی امور مسلمانان ، ایراد کرد .
و نیز خلاصه درسهای مستفاد از تجربه انسانیت بس بزرگی است که مجتمع او را از سالهای اندک پس از رسول خدا از سر گذرانیده به امروز رسیده است .
چون شخص جریان رفتار عمومی و رفتار خصوصی را پیگیری کند ، به روشنی در میابد ، که چگونه در هر دو جنبه خط انحراف سقوط می کند تا اینکه به نقطه صفر می رسد .
در ابتدای خط، مجتمع اسلامی به عدالت ، به عنوان طرز تفکر و برنامه عمل و شیوه زندگی ، چنگ می زند .
این خط راه صعود را_ با خزش و یا پرش _ در پیش می گیرد و به سوی سخت ترین هدفها و مهمترین اوجها روانه می شود ، همینکه در این رفتن به سستی می گراید ، مجتمع با اصرار این عدالت را با فعالیت و تحرک برقرار می دارد و از آن دست می کشد .
با وجود اینکه حقیقت ادعای ما ، در نخستین وهله ، به آسانی درک می شود ، اما اگر از همان ابتدا دروجدان انسان نفوذ نکند راهی برای رسیدن به حقیقتش وجود ندارد .
و چنانچه عدالت برتر را بر فراز خود احساس نکرده باشد ، و ما عدالت الهی را بر فراز آن می بینیم آن حقیقت نفوذ نمی کند .
تعجب ندارد ، زیرا عدالت ، با وجود رفعت و همه جانبگی وقدرتی که دارد ، شعله ای است فراز این که راه بشر را برای رسیدن به عدالت مطلوب روشن می گرداند ، ودستی راهنما افراد بشر را از غارهای تیره ستم و بیغوله های تاریک تجاوز کاری بیرون می آورد تا دلهایشان را در ابتدای راه روشن قرار دهد .
ناظر و مراقبی نیرومند بر جریان حرکاتشان نظارت دارد ، و گامهایشان را در صورت انحراف و کجروی تعقیب می کند .
از جمله مسلمات بدیهی این است که احساس عدالت الهی کردن و این احساس در جانها مستقر شدن ، بوسیله ایمان _ نه بوسیله علم تنها _ صورت می گیرد .
شخص نسبت به چیزی جهل دارد و در نتیجه بدان ایمان پیدا نمی کند ، در حقیقت بدان علم پیدا می کند سپس علمش _ از روی عناد یا انحراف _ به حد ایمان پیدا کردن بدان نمی رسد ، یا از روی شک بدان معتقد می شود ، و شناختش درباره آن موضوع با نتیجه دیگر شناختهای معنوی و مادیش در هم می آمیزد .
اگر آن را احساس کند با تمام وجود _ برتر از آگاهی عقلی _ از آن به دست می آورد که شعله اش هرگز خاموش نمی شود ، وبا اثر خود بر تمام دیگر درکهایش تفوق می یابد .
این است عدالت خدا .
شعاعهای نوری که از آسمان احساس و آگاهی بر بشر می تابد و چون روشنایی چراغ در این زندگی سو سو می زند .
دلهایشان را روشن می سازد تا راه را به آنان بنماید ، و همانند نگهبانی خواب نشناس بر فراز سرشان آویزان است .
چون اشعه فرو رونده ای رفتارشان را کشف کرده هیچ ظاهر آشکار و اندرون پنهانی از نظرش پوشیده نمی ماند .
چون میزانی بر پا گردد ، همه اقدامهای آنان : رفتار ، گفتار و پندارشان ، را می سنجد و به حق ارزش می نهد و با ترازوی دقیق و سالمی وزن می کند ، بی هیچ اشتباهی و کم گذاشتنی ؛ زیرا همه آنان در پیشگاه پروردگارشان داخل در حساب می باشند .
با وجود این ، پاداشی که عدالت الهی در برابر وفا کردن به امانت ، برای هر انسان قابل است همچنان از رازهای سر به مهر علم خدا است ، پرده از روی آن کنار نمی رود تا مردم در زندگی نخستین خود اندازه دقیقش را بدانند ، و ادراک بشری از شناختن نوع آن یا دریافتن اندازه اش بسی نارسا است .در این حقیقت شکی نیست .
زیرا عدالت پروردگار رساتر و بخشایش آن فرا گیرنده تر از آن است که تنها اجرا کرذن و انجام دادن به تنهایی را پایه سنجش کند و ارزش عمل قرار دهد ، و معیار پاداش و کیفر سازد ، چه خدای سبحان به چیزی احاطه دارد که دانش بشر آنرا از اسرار جهان هستی به شمار می آورد ، و این سبب و مسببهای آشکار و نهان و مؤثرهای پیدا و پنهان است که عادتا بر رفتار بشر فرمان می راند ، و نیز بدان سبب که عدل خدای متعال وابسته به مشیت او و همراه با رحمتش بوده با سنجش بی نظیر خود ارزیابی کرده هر کس را بر طبق خواست عادلانه خویش یافت کیفر می دهد و هر کس در این مسیر با خواست عفو او همراه بود از آن برخوردار می گردد .
انسان ، با دید درونی خویش ، در میان دو سوی این عدالت والا در جهانی بیکران از عواطف و انفعالات، شناور است .
در این مسافرت دراز ، به صورتهای گوناگونی از دریافته های نفسانی و ذهنی برخورد کرده آنها را بر صفحه احساس خود ، تا آنجا که قدرت این احساس ماده تلقی و پذیرش باشد ، منعکس می کند .
گاه با احساس خود می بیند ، گاه با عقلش ، لیکن در هر دو حال به وجود صورتهای درک شده یقین داشته با درکی روحی یا دریافتی عقلانی ، بدان ها ایمان پیدا می کند .اگر چه ممکن است این دو وسیله یقین پیدا کردن با هم مختلف باشد ، و در مقدار ایمان متفاوت ، و اگر چه هر کدام درک دیگری را منکر شود یا با آن موافق باشد .درک روحی آن قسمت عدالت الهی را در می یابد و به شگفت در می آید که ناشناخته ، در جهان غیب خدا از دانش مردم نهفته ، به خواست سرشار از رحمتش وابسته است .
یا اینکه در شگفتی خود را به رویشان گشاده وجود انسان را از بیم و امید سرشار ، و از ترس حساب خدا ، و امید بخشش او لبریز می سازد.
آگاهی عقلانی به جهت شناخته شده ای پا می گذارد ، که دارای رمزی مشخص است ، بازداشتن و فرماندادنهایش روشن و در برابر گنه عمل و ارزش اجرا پاداش حتمی دارد ، لذا انسان در می یابد که چگونه راه می سپرد