چکیده : در این پژوهش با تأکید بر نقش هیجانها در زندگی انسان، اجزای هوش هیجانی و رابطه هیجان و تفکر اشاره شد.
سپس توانایی های هوش هیجانی به عنوان راه حل بسیاری از معضلات اجتماعی، فرهنگی، آموزشی معرفی شده و در ادامه تاریخچه هوش هیجانی و زمینه های کاربردی متعدد آن در زندگی شخصی و اجتماعی افراد مورد بررسی قرار گرفت.
و با توجه به نقش مهم رضایت زناشویی بر سلامت های جسمانی افراد، به عوامل متعدد شناختی، وضعیت اقتصادی و عقیدتی که بر رضایت زناشویی موثرند اشاره شد و هدف این بود که بررسی کند آیا میان هوش هیجانی رضایت زناشویی رابطه ای وجود دارد؟
که با توجه به اطلاعات جمع آوری شده و تجزیه و تحلیل آماری مشخص شد که همبستگی مثبت و در حد پایین مشاهده شده است اما با توجه به سطح معناداری آزمون ضریب همبستگی محاسبه شده معنادار نبوده و فرضیه پژوهش مورد تأیید قرار نگرفته است.
فصل اول موضوع پژوهش، کلیات پژوهش مقدمه بیان مسأله اهمیت و ضرورت پژوهش تعاریف عملیاتی فصل اول مقدمه: روانشناسان درصدد شناسایی عواملی هستند که با استفاده از آنها بتوان افراد را در زندگی فردی و اجتماعی یاری داد.
یکی از مباحث مورد توجه آنان، نقش هوش به عنوان عامل موفقیت انسان است که در این زمینه رویکردهای متفاوتی وجود دارد.
در گذشته، تمرکز اغلب روانشناسان، بر فرآیندهای شناختی و هوش عمومی بوده است.
دیدگاه های سنتی هوشبهر تصوری محدود از استعدادهای انسان داشتند و برای هوش فرد، محدودیت قائل شده و آن را ارثی، نسبتاً ثابت و نیز قابل تغییر می دانستند.
گذشت زمان و تجربههای علمی ثابت کرد که بسیاری از افراد که در نمرات پیشرفت تحصیلی و آزمون های هوش ربته بالایی را کسب می کنند، در فراز و نشیب های زندگی شخصی و اجتماعی و بحرانهای روزمره کفایت و شایستگی لازم را از خود نشان نداده و فاقد مهارتهای لازم هستند.
در عمل، هوشبهر بالا تضمین کننده شخصیت اجتماعی، موفقیت و خشنودی در زندگی نیست.
هوارد گاردنردر سال 1983 ، با طرح نظریه هوش چند عاملی خود، از مفهوم هوشبهر به عنوان عاملی منفرد و تغییرناپذیر فراتر رفته و تصویر غنی تر و گسترده تری از هوش را ارائه نمود.
او با مطرح کردن، هوشبهر درون فردی به عنوان کلیه خودشناسی و هوش بین فردی به معنای توانایی درک افراد دیگر، الگویی دقیق و واقعی برای استفاده ثمربخش در طول زندگی معرفی نمود.
گرچه در توصیف گاردنر از هوش فردی، شناخت احساسات مطرح شد، اما به نظر می رسید که هنوز به عواطف و هیجانات آن گونه که متناسب با نقش پیچیده آنها در زندگی انسان باشد، پرداخته نشده است.
جان مایر و پیتر سالووری در سال 1989، به این روال که چه چیزهایی موجب کسب موفقیت افراد در زندگی می شود.
اصطلاح هوش هیجانی را مطرح نموده و برای اولین بار در مقالات آموزشی خود این گونه معرفی نمودند.
هوش هیجانی توانایی است که امکان درک احساسات و هیجانهای خود و دیگران را به فرد می دهد تا با استفاده از این قابلیت بتواند تفکر و عملکرد خود را هدایت کند.
در سالهای اخیر اصطلاح هوش هیجانی گسترش فزاینده ای یافته، خصوصاً و زمینه کاربرد آن در تعلیم و تربیت زندگی شخصی، محیط کار و تجارب، پژوهشهایی انجام شده است.
پژوهش حاضر قصد دارد در رابطه هوش هیجانی و رضایت زناشویی را مورد بررسی قرار دهد.
بیان مسأله سالهاست روان شناسان درصدد هستند که به این سئوالها پاسخ بدهند که چرا برخی از مردم نسبت به برخی دیگر از بهداشت روانی بهتر برخوردارند که این سئوال به سئوال دیگری می انجامد که چرا برخی نسبت به برخی دیگر در زندگی موفق ترند؟
چه عواملی این تفاوت ها را رقم می زند؟
پاسخ به این سئوالها بر لزوم بررسی عواملی (مهارتهای هیجانی) که تصور می شود موفقیت فرد را تعیین می کند، دخالت دارد.
به سرعت روشن شد که کلید تعیین و پیش بینی موفقیت و کامیابی تنها هوش شناختی نیست.
شواهد حاکی از آن است که زوجها در جامعه امروزی برای برقراری و حفظ ارتباط صمیمی و درک احساسات از جانب همسرشان به مشکلات فراگیر و متعددی دچارند.
بدیهی است که کمبودهای موجود در کفایتهای عاطفی و هیجانی دو همسر در کنار عوامل متعدد دیگر از قبیل (عوامل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و...) اثرات نامطلوبی بر زندگی مشترک آنها می گذارد و به طور منطقی هر چه نارضایتی از زندگی مشترک بیشتر باشد.
احتمال ناسازگاری و جدایی افزایش می یابد.
(گلمن 1998) این تحقیق به بررسی رابطه بین هوش هیجانی در رضایت زناشویی می پردازد.
ماهیت و ضرورت پژوهش: در زندگی مشترک، غالباً به هنگام مواجهه با مشکلات، احساس ناکامی، تحقیر و...
احساسات و هیجانات به جای عقل و منطق بر همسران غلبه می کند.
لذا شناخت و هدایت هیجانات برای حفظ روابط زناشویی بسیار مهم است با توجه به پژوهشهای انجام شده در خصوص روابط همسران به نظر می رسد که مولفه های هوش هیجانی می توانند در رضایت زناشویی موثر باشند.
«روابط صمیمانه زوجین نیاز به مهارتهای ارتباطی دارد از قبیل توجه افراد به مسائل از دید همسرانشان و توانایی درک همدلانه آنچه که همسرشان تجربه نموده است و همچنین حساس و آگاه بودن از نیازهای او، (گاتمن و همکاران، 1976).
بدیهی است که عوامل متعددی نیز می توانند در نارضایتی زناشویی دخالت کرده و آن را تشدید نماید.
وقتی یک زوج در چرخه فزاینده انتقاد، قرار گرفتن در وضع دفاعی، خاموشی گزیدن و افکار منفی و پذیرش مکرر درماندگی هیجانی اسیر شوند، این چرخه به خودی خود منعکس کننده این واقعیت است که در توانایی خودآگاهی، خویشتن داری همدلی و تسکین دادن به خود و به یکدیگر اختلالی وجود دارد.(گلمن، 1995) همسرانی که از خودآگاهی بالاتری برخوردارنند (خویشتن داری)و در نحوه ابزار احساسات و هیجانات خود نسبت به دیگران خصوصاً همسرشان تسلط دارند، مانع بروز بسیاری از برخوردها و سوء تفاهمات در روابط زناشویی خود می شوند.
اگرچه تأکید بر تأثیر هوش هیجانی در احساس رضایت زناشویی به معنای نادیده انگاشتن عوامل دیگری همچون مسائل بیولوژیک، اثرات اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی نیست.
اما برای سلامت ارتباطات عاطفی و هیجانی زوجها و سلامت روانی خانواده و مقابله با بسیاری از مشکلات اساسی خانواده اهمیت دارد.
برای مطلوب تر ساختن روند زندگی مشترک و پیشگیری از ناکامی و بالا بودن توانایی شخصی و اجتماعی اعضای خانواده و کاستن از آثار طلاق در جامعه توجه به راهبردهای اکتسابی، در جهت پرورش قابلیت های هیجانی ضروری می نماید.
اهداف پژوهش اهداف پژوهش حاضر عبارتند از: 1.
بررسی هوش هیجانی زوجین 2.
بررسی رضایت زناشویی 3.
بررسی رابطه هوش هیجانی و رضایت زناشویی فرضیه کلی پژوهش بین رضایت زناشویی و هوش هیجانی رابطه معنی دار وجود دارد.
تعاریف عملیاتی (کاربردی) EQ (هیجان بهر): در این پژوهش، هیجان بهر نمره ای است هر شرکت کننده در کل آزمون و درهر یک از مولفه های آزمون هوش هیجانی (بار – اون) کسب می نماید.
رضایت زناشویی: در این پژوهش نمره ای است که شرکت کننده از پرسشنامه رضایت زناشویی Enrich کسب می کنند.
فصل دوّم ادبیات مربوط به تحقیق فصل 2: ادبیات پژوهش مقدمه در این فصل با تأکید بر نقش هیجانها در زندگی انسان و رابطه هیجان و تفکر، بر اساس زیستی هیجان و هوش هیجانی اشاره خواهد شد.
سپس توانایی های هوش هیجانی به عنوان راه حل بسیاری از معضلات اجتماعی، فرهنگی آموزش معرفی شده و در ادامه، تاریخچه هوش هیجانی و زمینه های کاربردی متعدد آن در زندگی شخصی و اجتماعی افراد مورد بررسی قرار می گیرد.
با توجه به نقش مهم رضایت زناشویی بر سلامت روانی و جسمانی افراد، به عوامل متعدد شناختی، وضعیت اقتصادی و عقیدتی که بر رضایت زناشویی موثر اشاره شد و بر تغییرات میزان رضایت در مراحل مختلف زندگی مشترک همسران تأکید می شود.
هیجان و هوش هیجانی واژه هیجان به آسانی تعریف نمی شود و وسعت کاربرد بسیاری در روانشناسی و روانپزشکی دارد.
اصطلاحی که روانشناسان و فلاسفه پیش از یک قرن درباره معنای دقیق آن به بحث و جدل پرداخته اند.
در فرهنگ لغت آکسفورد معنای لغوی هیجان چنین ذکر شده است، هر تحریک در ذهن، احساس، عاطفه و هر حالت ذهنی قدرتمند یا تهیج شده، هیجان، نامیده می شود.
گلمن واژه هیجان را برای اشاره به یک احساس فکر و حالات معانی و بیولوژیک متخصص آن و حاضر ای از تمایل به عمل کردن بر اساس آن به کار می برد.
«گلمن»[1] 1995 هیجان "emoveri" به معنی تحریک، حرکت، حالت تنش، تهییج مشتق شده است.
هیجانها معمولاً واکنش کوتاه مدت، شدید و منطقی به شمار می آیند و از خلق که حالت مسلط و دوام یافته به شخص می باشد متمایزهستند (پورافکاری، 1372) رابطه هیجان با تفکر: امروزه جایگاه هیجان در گرفتن تصمیم های عاقلانه و تفکر ثمربخش شناخته شده است و برقراری تعادل هوشیارانه میان هیجان و تفکر از جانب متخصصان به منظور زندگی بهتر و رشد یافته تر، مورد تأکید واقع می شود.
همچنان که ارسطو مطرح می کند.
احساسات بشر زمانی که به خوبی به کار گرفته شوند با خرد و منطق همراهند و به تفکر و ارزشها و تعالی دو جهت می دهند.
اگرچه به آسانی می توانند به خطا بروند.
از دیدگاه دو مشکل انسان در این نیست که از هیجان برخوردار است بلکه آنچه اهمیت وارد مناسب بودن هیجان و نحوه از آن است.
(گلمن 1995) امروزه جایگاه هیجان در گرفتن تصمیم های عاقلانه و تفکر ثمربخش شناخته شده است و برقراری تعادل هوشیارانه میان هیجان و تفکر از جانب متخصصان به منظور زندگی بهتر و رشد یافته تر، مورد تأکید واقع می شود.
(گلمن 1995) تاریخچه هوش هیجانی در سالهای 1900 تا 1920 ، جنبش جدیدی پدید آمد که می خواست برای اندازه گیری هوش شناختی راهی پیدا کند.
دانشمندان آن زمان IQ را، که روشی سریع برای جدا کردن افراد متوسط از افراد باهوش بود، مورد مطالعه قرار دارند.
آنها خیلی زود متوجه محدودیت های این روش شدند.
بسیاری از مردم خیلی باهوش بودند اما توانایی آنها در اداره کردن رفتارشان و کنار آمدن با دیگران آنها را محدود کرده بود.
همچنین آنها متوجه شدند، افرادی وجود دارد که هوش متوسط دارند ولی در زندگی بسیار موفق هستند.
ثراندیک، اولین کسی بود که مهارتهای هوش هیجانی را نام گذاری کرد.
اصطلاحی که او اختراع کرد، هوش اجتماعی، نشانگر توانایی افرادی است که در خوب کنار آمدن با مردم مهارتهای کافی دارند در سالهای دهه 1980 بود که هوش هیجانی [EQ] نام فعلی خود را به دست آورد.
بلافاصله بعد از آن پژوهشها و مطالعات بسیار قدرتمندی انجام شد (براوبری – جین گریوز، جین گریوز، ترجمه مهدی گنجی، 1384) شاید بتوان گفت که روون بارون 1998 اولین کسی است که گام های نخستین را در جهت ارزیابی هوش هیجانی به عنوان معیاری از سلامت برداشته است.
وی در رساله دکتری خود و اصطلاح ضریب هیجانی را در مقابل بهره هوشی به کار برده است، بارون (2000) (بار-آن) اینک هوش هیجانی را به عنوان مجموعه ای مشتمل بر دانش هیجانی و اجتماعی و توانایی هایی مطرح می کند که بر توانایی عمومی ما را در برخورد موثر با خواسته های محیطی تأثیر می گذارند.
این مجموعه شامل مواردی است که عبارتند از: 1/ توانایی آگاه بودن، فهمیدن و بیان کردن خود.
2/ توانایی آگاه بودن و فهمیدن و برقراری ارتباط با دیگران 3/ توانایی برخورد با هیجان های شدید و کنترل سائق ها و تکانه های درونی.
4/ توانایی سازگاری با تغییر و حل مشکلات شخصی یا اجتماعی.
پنج حوزه مطروحه در مدل وی عبارتنداز: مهارت های درون – فردی، مهارت های میان – فردی و سازگاری مدیریت استرس و حال عمومی.
(سید محسن فاطمی، 1385).
هوش هیجانی چیست؟
اگر هوش هیجانی را مجموعه ای از اجزای مرتبط به هم تصور کنیم.
اجزای این مجموعه عبارتند از: 1- آگاهی از هیجان های خود.
2- بیان هیجان ها، 3- آگاهی از هیجان های دیگران 4- مدیریت هیجان ها.
آگاهی از هیجان های خود هیجان ها طیف وسیعی را در بر می گیرند ممکن است مثبت یا منفی باشند.
مولفه اول هوش هیجانی به این نکته می پردازد که تا چه اندازه از هیجان های خودآگاه هستیم؟
توانایی نظارت بر هیجانها و آگاهی نسبت به آنها کلید اساسی و اصلی را در این مولفه تشکیل می دهد.
آگاهی به خود یعنی آگاهی از حالات خود، هیجان های خود و چگونگی تفکر خود در مورد آن حالات و هیجان ها.
در این مولفه هوش هیجانی مهم آن است که شما بتوانید از آن چه در درونتان می کند و آگاه و نسبت به حالات خود واقف باشید.
مزیت تحقق این مولفه هوش هیجانی این است که ما علاوه بر این که از هیجان های خود در یک لحظه خاص آگاهی می یابیم، به این نکته نیز واقف می شویم که در آن لحظه خاص نسبت به آن هیجان ها چگونه فکر کرده ایم.
(فاطمی، 1385 ، ص 9).
بیان هیجان ها هیجان ها تجربیات زودگذر، موقت و آنی هستند.
مولفه دوم هوش هیجانی به