مقدمه
درباره شاعران ما محققان و ادیبان تاکنون سخن بسیار گفته اند و در این باب بسی دشواری ها را نیز آسان کرده اند . شک نیست که بعضی از آنچه آنها با دقت و کنجکاوی هوشمندانه بررسی و تحقیق کرده اند خود ارزش بسیار ندارد و گه گاه تحقیقاتشان مصداق واقعی « هیاهوی بسیار برای هیچ » شده است ، لیکن بسیاری از آن تحقیقات نیز ماده و زمینه است برای نقد و داوری درست در باب شاعران .
نکته در همینجاست که منتقد در بحث راجع به هر شاعر تا کجا باید دور برود ؟ چون در همه جا کافی نیست که نویسنده بداند چه باید بنویسد ، مواردی هم هست که مخصوصاً باید این را بداند که آنچه نباید بنویسد کدام است .
باری محققان ما با دقت و حوصله یی که غالباً در خور تحسین و گاه مایه اعجاب است درباره بسیاری از شاعران گذشته سخن خود را گفته اند ، و اکنون نوبت نقادان است که در این باب به داوری برخیزند ، آثار شاعران گذشته را به میزان و محک درست بسنجند ونقد کنند و ارزش هریک را در عرضه گاه ادب و هنرجهانی به جا آورند . درست است که نقد امروز ما ، خاصه آنچه در روزنامه ها و مجله ها و در مقدمه کتابها بدین نام خوانده می شود ، بازاری و سطحی و آلوده به اغراض است ، اما دست کم در باره گذشتگان هنوز آن مایه ناروایی در میان نیست و هنوز کسانی هستند که بتوانند دور از تعصب و مخصوصاً دور از جهالت عامیانه به این مهم دست بزنند . این کاری است که اکنون در ادبیات ما ضرورت دارد و شدنی است . درحقیقت امروز دیگر نمی توان آنچه را « تاریخ ادبیات » و « سبک شناسی » می خوانند از قلمرو «نقد ادبی» بیرون شمرد . چون آنچه نسل امروز از نقاد و ادیب می خواهد فهم درست شعر و ادب گذشته و قضاوت درست درآن باب است . تحقیق در سرگذشت شاعر و محیط او ، مطالعه در نسخه های موجود ازآثارشاعر ، شیوه زبان و بیان او ، و این گونه مباحث ، اگر چه در جای خود مهم است ، لیکن به هرحال جز بدان قدر که ضرورت دارد مطلوب نیست و افراط دراین بحث ها سبب خواهد شد که مردم ، خاصه جوانان ، از ادب واقعی که مطلوب آنهاست مهجور بمانند و بیهوده در جستجوی آنچه مطلوب نیست سرگشته شوند .
در این زمینه نیز از حاصل کار محققان بهره بسیار گرفته شده است و اگر در نقد هنر و اندیشه شاعران تازگی هایی درآن هست جای آن دارد که توجه بدان عذرخواه نقص هایی باشد که ضعف و نقص بشری در کمتر اثری اجتناب از آن را ممکن نشان می دهد . امید است که این مجموعه برای جوانان و دانشجویان فهم شعر گذشتگان را تا حدی آسان کند و دست کم شوق و علاقه به شعر و ادب را در آنان بیفراید .
به نام خدا
فردوسی و شاهنامه
کجا خفته ای ای بلند آفتاب
نه اندر خور توست روی زمین
زشهنامه گیتی پرآوازه است
تو گفتی جهان کرده ام چون بهشت
زجابرخیز و بنگر کز آن تخم پاک
بزرگان پیشینه بی نشان
تو درجام جمشید کردی شراب
اگر کاوه ز آهنی یکی توده بود
تو آب ابد دادی آن نام را
تهمتن نمک خوار خوان تو بود
تویی دودمان سخن را پدر
برون آی و بر فرق گردون بتاب
زجاخیزو ، بر چشم دوران نشین
جهان را کهن کرد و خود تازه است
از این بشی تخم سخن کلی نگشت
چه گلها دمیده است بر طرف خاک
ز تو زنده شده نام دیرینشان
تو بر تخت کاووسی بتی عقاب
جهانها به سوهان خود سوده بود
زدودی از او زنگ ایام را
به هر هفت خان میهمان تو بود
به تو بازگردد نژاد هنر [1]
ابوالقاسم فردوسی که بود ؟
اگر روزی سال شمار تفصیلی فرهنگ و تاریخ ادبی ایران تنظیم شود ، می توان ملاحظه کرد در سال 329 ه . ق / 940 م . وقایع مهمی روی داده که آن را به صورت یک نقطه عطف سزاوار توجه درآورده است . از زمره این حوادث مهم و قابل توجه مرگ رودکی پدر شعر فارسی و ولادت فردوسی استوانه به همانند زبان و ادب فارسی است . در شاهنامه و هیچ یک از منابع مربوط به سرگذشت او ، از سال دقیق ولادت شاعر سخنی به میان نیامده تا برسد به روز آن ، اما بارها در شاهنامه به سئوال های عمر هر آینده ای آن در مقاطع مختلف اشاره شده است و گاهی هم به روزهای ویژه ای از سال ، به طوری که محققان توانسته اند با این قرائن سال ولادت او را که همان سال 329 باشد معین کنند و ایضاً روز آن را با این حال در مورد همین سال ولادت هم تردیدهایی وجود داشت ، کما این که تا چند سال پیش سنگ قبر فردوسی هم ، که به وسیله انجمن آثار ملی تهیه شده بود ، سال 323 را زمان ولادت او نشان می داد . در تحقیقی که اخیراً یکی از محققان ایرانی در خارج از کشور انجام داده است با قرائن تاریخی و گاه شماری روز سوم ژانویه 940 میلادی ( برابر 329 ه ) سال و روز دقیق ولادت شاعر حماسه سرای توسی در تاریخ ادبیات ایرانی ثبت شد . از کودکی و نوجوانی شاعر آزاده توسی هیچ اطلاعی در دست نیست ، از قرائن پیداست که این سالها مقارن بوده است با ؟؟؟؟؟؟ که گروه دهقانان به ضرورت از پیش متشکل تر و بیدارتر بودند ، زیرا زمزمه مخالف با فرهنگ و میراث ایرانی رو به گسترش بود و به منظور حفظ دستاوردهای فرهنگی و ابقای تاریخ و سرگذشت قوم ایرانی نیاز به یک بسیج همگانی بیشتر از پیش احساس می شد .
در این سالها خداوند شعر و حماسه فارسی به دلیل مال و مکنت خانوادگی و به رغم ناسازگاریهایی طبیعی و خشک سالی های پیاپی ، از نظر مالی دغدغه خاطری نداشت و
می توانست با مطالعه و تحمل دریافت ها و دستاوردهای فرهنگی موجود در شهر و خانواده خویش به تحکیم بنیان های فکری و عقیدتی خود بپردازد . نام او لقب ابوالقاسم و شهرت شاعریش فردوسی ضبط شده است و با عنوان ابوالقاسم فردوسی به شهرتی عالم گیر
رسیده است . اینکه برخی از منابع قدیم و یا جدید نام او را حسن یا منصور و نام پدرش را علی نوشته اند چیزی به اعتبار شاعری وی نمی افزاید ، فردوسی دهقان و دهقان نژاد بود ، بنابراین در یک خانواده فرهنگی و اهل معرفت پابه عرصه وجود گذاشته بود . و علاوه بر نانی که بر سفره خانواده گی خود داشت ظاهراً در پلاژ و تابران طوس آموزش های رسمی لازم را هم دید و زبان و فرهنگ نیاکان را هم فرا گرفت . برخی قرائن حاکی از آن است که فردوسی زبان پهلوی را ، که دیگر در زمانه وی رواج عام نداشته ، نیز می دانسته است . می توان پنداشت که او با عربیت و مطالعه ؟؟؟؟؟ شعر عرب هم انسی داشته است ، هرچند که از نشان دادن گرایشی و ابراز این مطلب به دلایل متعدد فکری و فرهنگی ، نمی توانسته است خشنود باشد ، که از شاهنامه برمی آید که او به دانش های زمانه خود ، از حکمت وفلسفه و ریاضی گرفته تا نجوم ، موسیقی و طب ، نیز در حد لزوم و اندکی بیشتر وقوف داشت است ، از شعر فارسی / تاریخ / افسانه و همچنین معارف دینی اسلامی بر ؟؟؟؟؟ تشیع دیگر سخنی نمی گوئیم . زیرا که ؟؟؟؟؟ بر بدیهیات خواهد بود ، در آن سالها که با ایام جوانی فرزانه توسی ، برابر بود به رغم آن گروه تازی مآب و متمایل و پشت گرم به دستگاه خلافت بغداد از فرهیختگان ایرانی ، دسته انبوه ایران گرایان و
بی علاقه به ارتباط با بغداد ، ترویج و گسترش بنیان های فرهنگی قومی را وجهه همت قرار داده بودند امرای سامانی و وزیران و مشاوران ایران دوست آنان ، که هنوز دستگاه و قدرت قابل توجه ای داشتند ، از زمزمه این گروه ؟؟؟؟؟؟ که اقدامات آنان را برای کاری که فردوسی باید پیش می گرفت هموار می کرد . فردوسی 17 ساله بود که ابومنصور محمد ابن عبدالرزاق حاکم توس ، که او نیز دهقان نژاد بود ، از وزیر و پیشکار خود ابومنصور ؟؟؟؟؟ خواست تا خداوندان کتب را از دهقانان ، فرزانگان و جهان دیدگان از شهر ما بیاورند . و بنشانند تا کتابهای و کارنامه شاهان و زندگانی و اقدامات هریک را از هرجا که بود فراز آورند و کتابی به نام شاهنامه گرد کنند این شاهنامه منصور که ثمره کوشش و اعتقاد ابومنصور عبدالرزاق بود و بعدها به پای همین کوشش به نام او به شاهنامه ابومنصوری نام بردار گردید ، در واقع راه را برای فردوسی هموار کرد و برق از چشم همت او ربود . ابومنصور سرانجام به سال 351 ه . درحالی که سپهسالار سامانیان و والی خراسان بود / در جنگی ناجوانمردانه کشته شد و از آن پس تا حدود 30 سال خاندان ترک نژاد سیمجوری بر خراسان فرمانروایی یافتند ، بی شک فردوسی در این سالها مثل هر دهقان آزاده دیگری نگران سرنوشت ایرانی و تاریخ و فرهنگ سرزمین خویش بوده و از اختلاف ها و نادانی ها و بی فرهنگی ، این که به برکناری و انزوای خاندان عبدالرزاق و روی کار آمدن بیگانگان انجامید در رنج بوده و ما چه می دانیم شاید برای آن تدبیرهایی اندیشیده بوده است . بنابراین آغاز به نظم شاهنامه متعاقب این حوادث می توانسته است به عنوان یک واکنش فرهنگی و قوی در برابر سلطه غلامان ترک و اتحاد و اتفاق آنان با تازیان معارض با فرهنگ ایران قلمداد گردد . فردوسی دراین سالها برای تعهد چنین امری خطیر قدری جوان بود بنابراین ، ابتدا دقیقی شاعر چیره دست و گشاده زبان که او هم جوان و همشهری فردوسی بود ، شاید به ناسزا و در حدود سال 365 ه . نظم شاهنامه منثور را آغاز کرد و پس از سرودن یک هزار بیت از حماسه ملی ایران ، به ناگهان درجوانی به دست یکی بندبر کشته شد . و کار نظم خداینامه نافرجام ماند . از این هزار بیت سروده دقیقی ، که فردوسی آن را در شاهنامه خویش ماندگار و جاودانه کرده است و نیز قراینی که از سرگذشت دقیقی بدست می آید ، چنین پیداست که اگر او زمان می یافت و می توانست به کار خود ادامه دهد ، شایستگی لازم را برای نظم شاهنامه نداشت . این بود که ضرورت نظم این کتاب به عنوان پیامی همگانی و ملی بر فردوسی نهیب زد و او را به ادامه راهی که دقیقی در پیشی گرفته بود ، برانگیخت چنین بود که دهقان زاده توسی وقتی پا به حوالی 40 سالگی می گذاشت خود را برای تعهد این وظیفه سنگین آماده دید و با نگرانی از اینکه مبدا زندگانی و دارایی اش ، در صورت درنگ بیشتر به این کار وفا نکند ، مردانه قدم پیش نهاد به این ترتیب که آن ؟؟؟؟؟؟ ملی در هیبت خوابی که دید به او نهیب زد و وی را بر آن داشت که از حدود سال 370 ه . جدی کار نظم شاهنامه را دنبال کند .
در این میان جوانمردی از دوستان همشهری وی ، گوی به نیابت از اهالی توس و تمام مردم ایران ، به تشویق او همت گماشت و ضمن تهیه اسباب کار قول دادند خدای از شاهنامه منثور ، ابومنصوری را در اختیار او بگذارد :
بر شهرم یکی مهربان دوست بود
که با من تو گفتی