پرارزش ترین فرازهای تاریخ،صفحاتی است که از زندگانی مردان بزرگ بحث می کند آنها بزرگ بوده اندوآنچه مربوط به آنهاست ازجمله تاریخشان ،بزرگ وباعظمت است، درخشندگی خیره کننده ای دارد، تاآنجاکه بخواهیم آموزنده وپرمعنی واسرارآمیزاست .
آنهاشاهکارآفرینش وخلقتند،زندگی آنهاهم شاهکارتاریخ ،ومملوازحماسه های پرشورآفرینش است درمیان این مردان بزرگ تاریخ ،هیچ یک به اندازه محمدپیامبربزرگ اسلام (ص)زندگی پرموج،پرحادثه وپرانقلاب نداشته است.
هیچ یک بااین سرعت درمحیط خود،وسپس درتمام جهان ،چنین نفوذعمیقی نکرده است .
هیچ یک ازآنهاازمیان چنان جامعه ای منحط وعقب افتاده ،تمدنی آنچنان عالی وشکوهمندبه وجودنیاورده ،این حقیقت است که تاریخ نویسان شرق وغرب به آن معترفند.
مطالعه ی تاریخ زندگی چنین مرد بزرگی، بسیار چیزها می تواند به ما بیاموزد و صحنه های گوناگون آموزنده ای از نظرما می گذراند.
صحنه های اعجاب آمیزی،مانند نخستین روزهای بنای کعبه وسکونت نیاکان پیامبردر مکه و حمله ی سپاه فیل برای ویران ساختن خانه ی خدا و حوادث تولد پیامبر.
صحنه های غم انگیزی ،همچو نازدست رفتن ((عبدالله))و((آمنه))،پدرومادرآن حضرت درآغاز عمر،باآن وضع دردناک.
صحنه های پرابهت واسرارآمیزی،مانندنخستین روزهای نزول وحی وحوادث کوه ((حرا))وبه دنبال آن مقاومت عجیب وسرسختانه ی سیزده ساله ی پیامبر ویاران معدود او،درراه نشر آیین اسلام درمکه ومبارزه بابت پرستی.
صحنه های پرهیجان وپرحادثه ای،مانند وقایع سال اول هجرت وسال های پس از آن،که هر کدام نمونه ای از عالی ترین فداکاری ها در راه عالی ترین هدفها،در راه کوبیدن انواع مظاهر بت پرستی،در راه مبارزه با تبعیزات ناروا و نژادپرستی وهرگونه استعمارو استثماربشر به وسیله ی بشرمحسوب می شود.
از این رو اگرآن را((پرشورترین حماسه های تاریخ))،وزندگی اورا نقطه ای که دنیای قدیم وجدید را به هم می پیوندد،بخوانیم؛اغراق نگفته ایم.
پیامبر اسلام (ص) و شیوه گذر از جامعه جاهلی به جامعه اسلام مقاله حاضر به این سوال پاسخ مى دهد که پیامبر اسلام(ص) چگونه توانست در فرصتى اندک و با امکاناتى ناچیز, آن چنان تغییراتى در سطح فرد و جامعه پدید آورد که پس از مدتى, جامعه اى کاملا متفاوت با آن چه پیش از آن بود به وجود آمد؟
این مقاله با طرح نظریه محتواى باطنى انسان سعى مى کند تا گام هاى اولیه را, با استفاده از داده هاى تاریخى, جهت طرح یک نظریه توسعه نوین بردارد.
یکى از ابعاد زندگى پیامبر اسلام(ص) که کمتر مورد توجه قرار گرفته است, شیوه آن حضرت در تبدیل جامعه جاهلى به جامعه اسلامى است.
پاسخ به این پرسش که: پیامبر اسلام(ص) چگونه توانست در فرصتى اندک و با امکاناتى ناچیز, آن چنان تغییراتى در سطح فرد و جامعه به وجود آورد که پس از مدتى, جامعه اى کاملا متفاوت با آن چه پیش از آن بوده است, پدید آورد, هر چه باشد, پاسخ به مشکلات عصرما و جامعه ما است.
توضیح این که: اگر مهم ترین دغدغه انسان امروز, مسئله ((توسعه)) در ابعاد مختلف فرهنگى, سیاسى و اقتصادى است و منظور از توسعه نیز حرکت از وضع نامطلوب موجود به سمت وضع مطلوب است, کسى که از همه بهتر, سریع تر و دقیق تر به انجام چنین امرى موفق شده است, پیامبر عظیم الشإن اسلام(ص) است.
بایسته است که براى آزمون این ادعا, نگاهى هر چند گذرا به محیط پیدایش اسلام و اقداماتى بیفکنیم که حضرت ختمى مرتبت(ص) در این جهت انجام داده است.
شاخص هاى مورد بررسى, مقولات: فرهنگ, سیاست و اقتصاد خواهد بود.
این شاخص ها براساس این مفروض مبناى بحث هستند که اندیشه, ثروت و قدرت, سه ضلع مثلثى را تشکیل مى دهند که نشان دهنده سیماى تمدنى جوامع مختلف است.
پیش فرض دیگر نگارنده این است که ((توسعه)) امرى قاعده مند است, براین اساس مى توان در پرتو مطالعه جوامع توسعه یافته به طور نسبى به این قواعد دست یافت.
فرضیه مورد آزمون این است که حضرت محمد(ص) در جریان تغییر, تبدیل و گذار از جامعه جاهلى به جامعه اسلامى از شیوه فرهنگى بهره جسته است; به بیان دیگر, در رإس اقدامات آن حضرت, اقدامات فرهنگى و محتوایى قرار داشته و به تعبیر امروزه, آن حضرت از تئورى فرهنگى, استفاده کرده است.
براساس این نظریه, پس از آن که فکر, اندیشه و باور انسان تغییر کرد, رفتار و کردار او نیز تغییر خواهد کرد, لذا تغییر در محتواى باطنى انسان ها عاملى سرنوشت ساز به شمار مىآید.
حتى وقتى پیامبر(ص) تشکیل حکومت داد, باز هم به فکر و فرهنگ, اولویت و اولیت مى داد.
بیم ها و نگرانى هاى بزرگ پیامبر(ص) مثل هر باغبان دلسوز و زحمت کشیده اى که عمر خود را پاى نهال ها و بذرهایش گذاشته و در سال هاى پیرى, نگران باغ پس از خویش است, پیامبر رحمت و معلم بشریت حضرت رسول(ص) نیز, در سال هاى آخر عمر, نگران وضع امت پس از رحلت خویش بود.
نگرانى هاى پیامبر(ص), در زمینه هاى مختلف بود, چرا که آفت ها و عارضه هایى که دامنگیر انسان مى گردد, متفاوت است.
رسول خدا(ص) در آن سال ها, نگرانى خویش را نسبت به وقوع آنها ((پس از خویش)), ابراز داشته و آنها را پیش بینى کرده است.
برخى از این موضوعات نگران کننده, حاکى از نوعى ((رجعت)) در امت مسلمان است, یعنى کمرنگ شدن ارزش هاى الهى و اسلامى و احیاى دوباره معیارهاى جاهلى و سر برآوردن خوى و خصلت هاى غیر انسانى, که به برکت اسلام, قطع شده بود و در عصر پس از رسول, بار دیگر جان گرفت و معیارها را برهم زد.
این نوع رجعت به جاهلیت, که از نگرانى هاى عمده آن حضرت است, براى هر مصلحى که با رهبرى خویش, امتى و فرهنگى و نظامى پدید آورده باشد, وجود دارد, چرا که نسل دوم و سوم در یک حرکت انقلابى و نهضت اصلاحى, اغلب داراى آن روحیات, باورها, انگیزه ها, شناخت هاى عینى و تجربه هاى محسوس ((انقلابیون اولیه)) و ((سابقون)) نیستند و زمینه سیر قهقرایى و بازگشت به شرایط پیش از تحول و نهضت, در آنان فراهم تر است و دشمنان هم از همین ((زمینه))ها بهره مى گیرند و به دگرگون سازى ((فرهنگ انقلاب)) مى پردازند.
اینک مرورى برنگرانى هاى رسول خدا(ص) مى کنیم, تا دستمایه عبرت و الهام براى امروز ما باشد.
1.
سرنوشت رهبرى براى رسول خدا به عنوان ((رهبر)), تداوم ((راه)) بسیار مهم بود.
فلسفه سیاسى اسلام نیز قالب ((امامت)) و ((وصایت)) را براى تداوم راه پیامبر و استمرار حاکمیت اسلامى پس از رحلت آن حضرت, پیش بینى کرده بود.
بارها و بارها آن حضرت, نسبت به جانشینى خویش و وصى خود, سخن گفته, رهنمود داده و تکلیف را معین کرده بود.
اما صریح ترین و اساسى ترین و به یادماندنى ترین شکل آن اعلام و تعیین, حادثه ((غدیرخم)) بود, آن هم با فرمان صریح و قطعى خداوند که حکم پروردگار را به مردم ابلاغ کند.
نزول آیه (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک...) در این راستا بود, اما رسول خدا(ص) بازهم بیمناک از پیامد این اعلام, و نگران از واکنش مردم نسبت به آن بود, چون رگ و ریشه هاى جاهلى بازمانده در فکر و دل برخى از اصحاب را مى شناخت و کمى تإمل و درنگ نسبت به اظهار و ابلاغ آن پیام داشت.
تإکید آیه بر این که ((خداوند تو را از گزند مردم حفظ مى کند; والله یعصمک من الناس)) اشعار به همین دلواپسى هاى پیامبر خدا دارد.
پیامبر(ص) نسبت به این که قریش, پس از رحلت آن حضرت با على(ع) و مسإله خلافت چه خواهند کرد و مظلومیت این خاندان و کنار زدن امیرمومنان از صحنه سیاسى وحق قطعى و مشروعش, بارها اظهار نگرانى کرده بود و وقایع بعدى را به حضرت على(ع) یادآور شده بود.
آن پیامبر دلسوز و آینده نگر, پیش بینى مى فرمود که فاسقان و طغیانگران قریش, على(ع) را مظلوم سازند و به آن حضرت چنین ابراز مى کرد که: بیم آن دارم که اگر بر سر خلافت و حق خویش با آنان به کشمکش بپردازى و منازعه کنى, تو را بکشند.
و مى فرمود: ((اماالتى اخافها علیه, فغدرقریش به من بعدى; آنچه بر او نسبت به آن بیم دارم, آن است که قریش پس از من با او از در نیرنگ و حیله در آیند.)) و...
دیدیم که نگرانى حضرت رسول به جا بود و مظلومیت و محرومیت 25 ساله امیرالمومنین از حق خویش, شاهدش.
2 .
مظلومیت اهل بیت(علیهم السلام) کینه هاى قریش نسبت به بنى هاشم و پیامبر و عترت او, از بین رفتنى نبود.
پیامبر هم با چشم بصیرخویش, آینده و مظلومیت خاندانش را مى دید و بارها با على(ع) و زهرا(س) در این باره سخن گفته و خون گریسته بود.
از سخنان اوست که: ((ابکى لذریتى و ما تصنع بهم شرار امتى من بعدى)) على(ع) مى فرماید: کنار پیامبر خدا نشسته بودیم.
حضرت سر بر دامن من گذاشته بود و چشمانش در خواب.سخن از دجال مى گفتیم و بیم از اغواگرىهایش, که پیامبر بیدار شد و با چهره اى برافروخته فرمود: بیش از دجال, بر شما از غیر دجال بیمناکم.
بیم من از پیشوایان و زمامداران گمراه گر و ریخته شدن خون خاندانم پس از من است.
این نگرانى ها را حتى در زمان خویش نسبت به مکر و دشمنى یهود با عترتش نیز داشت.
در واقعه گم شدن امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) در دوران کودکى و نگرانى پیامبر و حضرت زهرا(س) نسبت به جان آن دو فرزند عزیز و یافته شدن آن دو از زیر درختى در باغ ابى دحداح, پیامبر نگرانى و بیم خویش را از کید یهود نسبت به جان حسن و حسین(علیهماالسلام) ابراز فرمود.
3 .
هواپرستى امت بیش ترین نقل هاى روایى درباره نگرانى پیامبر, نسبت به همین موضوع است, یعنى عارضه تبعیت از هواى نفس و در سرپروراندن آرزوهاى دور و دراز, که نشانه وابستگى به دنیا و مظاهر آن است, نتیجه طبیعى این دو بیمارى اخلاقى, دور شدن از حق و فراموش کردن قیامت است و همین, براى سقوط یک فرد یا امت کافى است.
این نگرانى با تعابیر متفاوت و متواتر نقل شده که به چند نمونه اشاره مى شود: ((ان اخوف ما اخاف علیکم اتباع الهوى و طول الامل, اما اتباع الهوى فیصد عن الحق و اما طول الامل فینسى الاخره; آنچه که بیش از هر چیز بر شما بیم دارم, پیروى از هواى نفس و آرزوى دراز است; هواپرستى,[ آدمى را] از حق باز مى دارد و آرزوى دراز, آخرت را از یاد انسان مى برد.)) دوران جوانى پیامبر گرامى«ص» در اینکه جوان قریش،شجاع و دلیر،نیرومند و تندرست،صحیح و سالم بود،جاى گفتگو نیست.زیرا در محیط آزاد و دور از غوغاى زندگى پرورش یافته بود،و خانوادهاى که در میان آنها دیده به جهان گشود،همگى عنصر شهامت و شجاعتبودند.ثروتى،مانند ثروت خدیجه در اختیار داشت،و وسائل خوشگذرانى از هر جهتبراى او آماده بود.ولى باید دید که او از این امکانات مادى چگونه استفاده کرد؟آیا بساط عیش و عشرت پهن نمود و مانند بسیارى از جوانان،در فکر اشباع غرائز خود بر آمد؟یا با این وسائل و امکانات،برنامه دیگرى برگزید که از سراسر آن،دور نماى زندگى پر از معنویت او هویدا بود؟تاریخ گواهى مىدهد که او بسان مردان عاقل و کار آزموده زندگى مىکرد.همیشه از خوشگذرانى و بیخبرى گریزان بود.
پیوسته بر سیما،آثار تفکر و تدبر داشت،و براى دورى از فساد اجتماع،گاهى مدتها در دامنه کوهها،میان غار،بساط زندگى را پهن مىنمود و در آثار قدرت و صنع وجود به مطالعه مىپرداخت.
عواطف جوانى او در بازار مکه واقعهاى رخ داد که عواطف انسانى او را جریحه دار ساخت.دید قمار بازى، مشغول قمار است و از بدى بخت،شتر خود را باخت،خانه مسکونىخود را باخت،کار به جائى رسید که ده سال از زندگى خود را نیز از دست داد.مشاهده این واقعه،چنان جوان قریش را متاثر ساخت که نتوانست همانروز در شهر مکه بماند،بلکه به کوههاى اطراف پناه برد و پس از پاسى از شب به خانه بازگشت.او به راستى،از دیدن این نوع مناظره غم انگیز و رقتبار، متاثر مىگشت و از کمى عقل و شعور این طبقه گمراه،در فکر و تعجب فرو مىرفت.
خانه خدیجه،پیش از آنکه با محمد«ص»ازدواج کند،کعبه آمال و خانه امید مردم بینوا بود و پس از آن که با جوان قریش ازدواج نمود،کوچکترین تغییرى در وضع خانه و بذل و بخشش همسر خود نداد.
در مواقع قحطى و کم بارانى،گاهى مادر رضاعى او حلیمه به دیدار فرزند خود مىآمد.رسول گرامى عباى خود را زیر پاى او پهن مىنمود،و به یاد عواطف مادر خود و آن زندگى ساده مىافتاد و سخنان او را گوش مىداد،موقع رفتن آنچه مىتوانست درباره مادر خود کمک مىکرد.
فرزندان او از خدیجه وجود فرزند،پیوند زناشوئى را محکمتر مىسازد و شبستان زندگى را پر فروغتر و به آن جلوه خاصى مىبخشد.همسر جوان قریش،براى او شش فرزند آورد.دو پسر که بزرگتر آنها«قاسم»بود،و سپس«عبد الله»که به آنها«طاهر»و«طیب»مىگفتند.و چهارتاى آنها دختر بود.ابن هشام مىنویسد:بزرگترین دختر او«رقیه»،بعدا«زینب»و«ام کلثوم»و«فاطمه»بود.
فرزندان ذکور او،تمام پیش از بعثتبدرود زندگى گفتند،ولى دختران،دوران نبوت او را درک کردند.
خویشتن دارى پیامبر،در برابر حوادث زبانزد همه بود.با این حال،در مرگ فرزندان خود،گاهى تاثرات دل او،به صورت قطرات اشک از گوشه چشمان اوبه