خلاصه:
این مقاله با بررسی حقانیت وعقلانیت دین و پلورالیزم دینی ، ابتدا نظریات عقل گرایان که در مورد اساسی ترین موضوعات دین است یعنی وجود خدا ونفش و عالم ما بعد الطبیعه را بررسی نموده وبعد نظریات معرفت شناسانی مانند لاک وهیوم وکانت وهگل را تحلیل وتبیین می کند در ادامه به فلسفه معاصر وفلسفه دین بر خواسته از آن پرداخته و به این نتیجه می رسد که تمامی این نظریات درجات مختلفی از معنای پلوراالزم دینی را تایید می کنند و رسالت دولت دینی وزمینه ساز برخوردی فلسفی- فرهنگی با ایجاد معانی وگزاره های دقیق علمی ومعرفتی با این پدیده ی شناختی است و البته تمرکز مرجعیت تصمیم گیری برای دین و دنیا و ولایت فقیهان به این رسالت کمک می کند.
مقدمه:
جامعه علمی جهانی امروز چگونه شکل گرفته ودین وایمان چه نقشی در جامعه کنونی داشته است؟عقل با هر مکتب و فکر واندیشه ای قدمی به سوی علم و معرفت و تحقیق خود برداشته و جهان طبیعی را جهان علمی و عقلانی نموده است.
فیلسوفان و اندیشمندان هر کدام با دغدغه های ایمانی و عقلانی به این حرکت کمک نموده اند .
افلاطون و ارسطو ودیگر عقل گرایان مانند ، دکارت ، اسپینوزا، لایپنیتس و مالبرانش وبار کلی و پاسکال با استفاده از مفاهیم مبهم و مشکل فلسفی به عقل و عقلانیت شکل داده اندو معرفت شناسانی مانند لاک وهیوم وکانت وهگل راه دشوار عقل گرایی را به پایان رسانده اندو معرفت عقلانی وزبان علمی را به فلسفه معاصر تقدیم نموده اند.دانشمندان و ریاضی دانان وجامعه شناسان وفیلسوفان معاصر نیز از این هدیه ی عقلانی استفاده نموده و به عقلانی وعلمی کردن جهان با تحقق زبان معرفتی وشناختی واحد پرداخته اند و آرمانها وآرزوهای انسان وبشریت جهان را برآورده می کنند.البته در این سیر معرفتی با دشواریهای فکری ومعرفتی وتقابل با جوامع مختلف و ادیان روبرو بوده اند که این مقاله در غالب پلوراالیزم دینی ، به این تقابلها اشاره می کند وحل معرفتی و علمی وشناختی این تقابلها و تضادها را می خواهد که با تعاریف دقیق و علمی و معرفتی وحذف معانی و گزاره های مبهم و بی معنا وآشنایی کامل با زبان معرفتی و علمی جهان و پرداختن به فلسفه معارف شیعه چنین معماهایی حل می شود ، با انجام این رسالت توسعه شناختی و معرفتی و علمی جای رفتارهای سیاسی و تعصبات دینی می نشیند و البته ایجاد دولت دینی و زمینه ساز جامعه ایده ال و تمرکز تصمیم گیری برای دین و دنیا و ولایت فقیه می تواند به حل معرفتی و شناختی تسریع بخشد.
 جامعه علمی جهانی امروز چگونه شکل گرفته ودین وایمان چه نقشی در جامعه کنونی داشته است؟عقل با هر مکتب و فکر واندیشه ای قدمی به سوی علم و معرفت و تحقیق خود برداشته و جهان طبیعی را جهان علمی و عقلانی نموده است.
افلاطون و ارسطو ودیگر عقل گرایان مانند ، دکارت ، اسپینوزا، لایپنیتس و مالبرانش وبار کلی و پاسکال با استفاده از مفاهیم مبهم و مشکل فلسفی به عقل و عقلانیت شکل داده اندو معرفت شناسانی مانند لاک وهیوم وکانت وهگل راه دشوار عقل گرایی را به پایان رسانده اندو معرفت عقلانی وزبان علمی را به فلسفه معاصر تقدیم نموده اند.دانشمندان و ریاضی دانان وجامعه شناسان وفیلسوفان معاصر نیز از این هدیه ی عقلانی استفاده نموده و به عقلانی وعلمی کردن جهان با تحقق زبان معرفتی وشناختی واحد پرداخته اند و آرمانها وآرزوهای انسان وبشریت جهان را برآورده می کنند.البته در این سیر معرفتی با دشواریهای فکری ومعرفتی وتقابل با جوامع مختلف و ادیان روبرو بوده اند که این مقاله در غالب پلوراالیزم دینی ، به این تقابلها اشاره می کند وحل معرفتی و علمی وشناختی این تقابلها و تضادها را می خواهد که با تعاریف دقیق و علمی و معرفتی وحذف معانی و گزاره های مبهم و بی معنا وآشنایی کامل با زبان معرفتی و علمی جهان و پرداختن به فلسفه معارف شیعه چنین معماهایی حل می شود ، با انجام این رسالت توسعه شناختی و معرفتی و علمی جای رفتارهای سیاسی و تعصبات دینی می نشیند و البته ایجاد دولت دینی و زمینه ساز جامعه ایده ال و تمرکز تصمیم گیری برای دین و دنیا و ولایت فقیه می تواند به حل معرفتی و شناختی تسریع بخشد.
معرفت شناسی و پلورا الیزم دینی.
– پلوراالیزام دینی بحثی است از فلسفه دین که در آن از ادله و حقانیت و معقولیت دین نسبت به دین خاص یا ادیان دیگر شناختها ومعرفتهای انسانی سخن به بیان می آید.
فلسفه و معرفت شناسی گر چه مستقیماً به این نپرداخته است ولی موضوعات اساسی ومهم آن مثل خداو نفس و عالم مابعد الطبیعه مورد مطالعه فلسفه و معرفت شناسی است ، بنابراین برای شناخت ماهیت دین و پلورا الیزم دینی باید به فلسفه و معرفت شناسی پرداخت .
البته با تقسیمی ساده می توان شناخت انسانی را به فلسفه و معرفت شناسی و فلسفه معاصر تقسیم کرد و فلسفه دین را از بطن فلسفه معاصر متولد کرد وآن گاه پلوراالیزم دینی را که بحثی از فلسفه دین است روشن وآشکار ساخت وبه ماهیت پلورالیزم دینی پی برد.
– فلسفه و معرفت شناسی (1) Fhilosophy and episte mologe : افلاطون ( حدود 347-427 ق.
م ) با گفتگوی افراد چه بسا خیالی ودراماتیک(2) مثل سقراط ودیگران به ایجاد نظام فلسفی و معرفت شناسی کمک شایانی کرد، در این گفتگوها همه افراد سعی در کلی کردن وکاستن (reduction) وتقلیل ویک دست کردن امور جهان داشتند.
مثلاً بعضی تمام اجسام را به مواد چارگانه ی آب ، خاک و هوا وآتش کاستند ولی بعضی آتش را رقیقتر دانسته وآن را ماده المواد و عنصر اولیه گفتند ؛ البته در این سیر معرفتی بعضی با فراط برمعقول کردن امور حتی به انکار کثرت وحرکت قائل شدند وهمه امور را ثابت و مطلق انگاشتند ولی بعضی بر جزئیات واحساسات وفرد انسانی تاکید کردند.
افلاطون خود جانب مطلق کردن امور را می گیرد و برای اولین بار به دستگاه معرفت شناسی انسان می پردازد.
او به دمیوز و خدایی قائل است که به جزئیات جهان نظم و معرفت می دهد، و جزئیات را از مثل وکلیات وامور مطلق و ثابت بهره مند می کند.
ارسطو (326-384ق.م) شاگرد بدون واسطه افلاطون با رد مثل از افراط متافیزیک کاست وبه تبیین این جهانی امور وجزئیات ، بدون کمک گرفتن از دمیوژ و خدا پرداخت واعتقاد به عالم مثل و خدای دمیوژ را اضافه شدن غیر معقول معرفت انسانی دانست.
او با کمک منطق و روش قیاسی فکر کردن و توصف علل چهارگانه امور جهان یعنی اخلاق ونقف و معرفت و حتی شعر را تبیین می کرد.(3) بعد از افلاطون و ارسطو فلسفه و معرفت شناسی با رکود مواجه شد ولی با شوک دینی ورنسانس در قرون وسطی دوباره دانشمندان به تبیین امور متافیزیکی یعنی شناخت جهان ونقش وخدا پرداختند وبا طرح دستگاههای فلسفی و معرفت شناسی منسجم و منظم ، این امور را تبیین می نمودند.
با طرح این دستگاهها و نظامهای معرفت شناسی و فلسفی معرفت انسانی منسجم تر گشت وبر دستگاههای معرفت شناسی متمرکز گردید البته می توان دستگاه معرفت شناسی کانت راستنز وجامع معرفت شناسی دانست.
2-1 ) دستگاههای فلسفی و عقل گرایی (rationalism) : بعد از رنسانس و شک کردن در اساسی ترین موضوعات دین یعنی خدا ونفش عالم مابعدالطبیعه فیلسوفان وکشیشان و دانشمندان هر کدام با طرح دستگاههای فلسفی سعی بر اثبات وعینی کردن و یقینی کردن موضوعات دین داشتند.
دستگاههای فلسفی وعقل گرا با فرض مفاهیم و مقررات اولیه و فطری وخطا نابر و محض وخالی از هر گونه شک می خواستند.
مفاهیم و مقولات اساسی دین وتصدیقات درباره ی آن موضوعات را اثبات کنند وبه این موضوعات دینی وفلسفی و متافیزیکی جزم و یقین داشته باشند.
1-2-1 ) دستگاه فلسفه دکارت : با مطالعه دکارت (1650-1596) و دستگاه فلسفه او می توان به عقل گرایی و rationalism پی برد واضافه ی فلسفه به شخص خاص را فهمید.(4) هر گونه شناخت و معرفت انسانی مدیون معرفت شناسی ودستگاه فلسفی متافیزیکی اوست.
دکارت با شک در همه ی باورها و تصدیقات یقینیش دستگاه فلسفه خود را با معیار درک وضوح و متمایز و معقولاتی که صفات و وضوح و تمایز را داشته باشند ، شروع می کند و آنها را مفاهیم محض و فطری و خطا ناپذیر می داند.
مفاهیم فطری ومقولات و جواهر او عبارتند از : خدا و نفس و جهان زمانمند وممتد نفس انسانی مقوله وجوهری فطری و خطاناپذیر است چرا که انسان بدون هیچ واسطه ای به آن پی می برد ودرتصدیق هر مقوله ای که شک کند نمی تواند در وجود شک خود وبه دنبال آن ، خود شک کننده ، شک کند، اما این نفس انسانی چگونه به جهان خارج وبه جسم انسان پی می برد او جسم جهانی رامسلم و فطری می داند چرا که جسم انسانی است و واضح و متمایز درک می شود وهمین طور مقررات خارج از وجه انسان نیز واضح و متمایز درک می شوند ولی گوئی هر لحظه توسعه ای در معنا و مفهوم واضح و متمایز صورت می گیرد وبا این ملاک خیلی از نظریات و مقولاتی که در آن شک شده بود دوباره هجوم می اورد انسان با اراده ی نامحدود درباره شناختهای محدود وحکم جزمی می کند و چگونه آن مقولات و مفاهیم وتصدیقات جزمی و یقینی هستند؟
شاید شیطانی شریر چنین وانمود کرده است ، دکارت ابهام مقولات و مفاهیم را به شیطان نسبت می دهد واز خدا کمک می گیرد.
او با کمک خدایی مهربان با صفات قادر و عالم و نامتناهی چنین باورهایی را جزمی و یقینی دانست.
چگونه خدایی که خالق معرفت شناسی است اجازه باورهایی نادرست را می دهد ، ولی خدایی مهربان و کامل ترین موجود نیز خود وجود دارد چرا که کاملیت خدا وخدای کامل به طور واضح و متمایز درک می شود واگر چنین خدایی وجود خارجی نداشته باشد دیگر کامل وخدا نخواهد بود.
بنابراین گرچه روش دکارت در طرح دستگاههای فلسفی کمک شایانی کرد وسبد میوه معرفتی را ابتدا خالی نمود ولی نتوانست در آن سبد معرفتی مشکوک میوه ی معرفتی ویقینی بگذارد چرا که او مهمترین و اساسی ترین معقوله خدا را فرض می گیرد واز تصور مفهومی خدا به به جوهر بودن خدا ووجود خدا و کاملیت او و...
بدون هیچ دلیلی پل می زند.از مزیتهای دستگاه فلسفی دکارت بارز کردن دو مقوله جوهر و جسم انسانی و تفکیک وجدایی ایندوست.این دو جوهر چگونه با هم در ارتباطند و با یکدیگر چه نسبتی دارند.
دیگر دستگاههای فلسفی عقل گرایان نیز به این بحث پرداخته اند ولی خود دکارت با کوچک کردن اشکال و قائل شدن به غده ای کوچک در مغز رابطه ی بین جوهر ونفس انسانی و جوهر انسانی را حل شده می داند.
2-2-1 ) دستگاه فلسفه اسپینوزا : شاید دقیق ترین و منسجم ترین و هماهنگ ترین دستگاه فلسفه با تاکید بر وجود شناسی دستگاه فلسفه اسپینوزا (77-1632) باشد.(5) به طوری که هگل گفته است یا فلسفه نخوان یا اسپنوزایی باش ، ملاک ومعیار فلسفه اسپینوزا هماهنگی وسازگاری است و با این معیار به شناخت جهان وطرح فلسفه اش می پردازد.
او ابتدا از تعریف جوهر شروع می کند و می خواهد دیگر تصدیقات جهان شناختی را از درون تعریف بیرون کشد.او جوهر را طوری تعریف می کند که سلب ناپذیر است یعنی تمام مقولات و مفاهیم و تصدیقات را در دل خود دارد در این صورت او نه تنها یک جوهر بلکه تک وجودی است وبلکه برای همان وجود متعالی و خدای نامحدود اراده ی آزاد(freedon of the will) نمی گذارد.
یعنی تمام روابط و تصدیقات ضروری و ازلی و قدیم هستند.
وجود و جوهر او تمام مکان را پر کرده و جهان چنان به هم چسبیده و پر است که هیچ حرکتی و تصدیق اخباری نداریم.
وهیچ مقوله ومفهومی در کنار آن و جدای از آن تصور ناشدنی است.
مفهوم فرضی جوهر خدا وخدای اسپنوزا چنان بزرگ است ، که همه تصدیقات و گزاره ها را در دل خود جای می دهد وحتی خود نمی تواند تصدیقی را ایجاد واخبار کند و موجبیت وجبر مطلق (determinism) با وسپیع ترین معنای آن حاکم است.
او در توجیه اخلاق واراده ی آزاد انسانی می گوید که ما اخلاق موعظه ای نداریم و فقط می توانیم توصیفی از تصدیقات و روابط گزاره های اخلاقی که ضروری و تحلیلی هستند را بیان کنیم.
بنابراین گرچه دستگاه اسپنوزا انسجام و هماهنگی بسیاری دارد ولی اولین تعریف و فرض تک جوهر او چنان بزرگ است که به همان اندازه انسجام بخش دستگاه فلسفی او.
پس می توان انسجام و هماهنگی دستگاه فلسفه او را فقط مفروض و فرض بزرگ دانست و نامید.
3-2-1 ) فلسفه لایپ نیتس : دستگاه فلسفه لایپ نیتس (1716-1646) با