چهارده قرن از جریان غصب فدک واعتراض دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مىگذرد .شاید بعضى تصور کنند که داورى صحیح در باره این حادثه دشوار است، زیرا گذشت زمان مانع از آن است که قاضى بتواند بر محتویات پرونده به طور کامل دست یابد واوراق آن را به دقت بخواند ورأى عادلانه صادر کند؛ چه احیانا دست تحریف در آن راه یافته، محتویات آن را به هم زده است.
ولى آنچه مىتواند کار دادرسى را آسان کند این است که مىتوان با مراجعه به قرآن کریم واحادیث پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم واعترافات وادعاهاى طرفین نزاع، پرونده جدیدى تنظیم کرد وبر اساس آن، با ملاحظه بعضى از اصول قطعى وتغییر ناپذیر اسلام، به داورى پرداخت.
اینک توضیح مطلب: 
از اصول مسلم اسلام این است که هر سرزمینى که بدون جنگ وغلبه نظامى توسط مسلمانان فتح شود در اختیار حکومت اسلامى قرار مىگیرد واز اموال عمومى یا اصطلاحا خالصه شمرده مىشود ومربوط به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خواهد بود.
این نوع اراضى ملک شخصى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نیست بلکه مربوط به دولت اسلامى است که رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در رأس آن قرار دارد وپس از پیامبر اختیار وحق تصرف در این نوع اموال با کسى خواهد بود که به جاى پیامبر وهمچون او زمام امور مسلمانان را به دست مىگیرد.
قرآن مجید این اصل اسلامى را در سوره حشر، آیات ششم وهفتم چنین بیان مىفرماید: 
و ما أفاء الله على رسوله منهم فما أوجفتم علیه من خیل و لا رکاب و لکن الله یسلط رسله على من یشاء و الله على کل شیء قدیر* ما أفاء الله على رسوله من أهل القرى فلله و للرسول و لذی القربى و الیتامى و المساکین و ابن السبیل...
.
«آنچه را که خداوند از اموال سرزمینهاى فتح شده به پیامبر خود باز گردانده وعاید او کرده است شما براى تصرف آن(رنج ومشقتى متحمل نشدهاید و) اسب وشترى نراندهاید، ولى خداوند پیامبران خود را بر هرکس بخواهد مسلط مىکند وخدا بر همه چیز تواناست.
هرچه خداوند از اموال این سرزمینها عاید پیغمبر خود کرده است متعلق به خدا وپیغمبر وخویشاوندان او ویتیمان ومسکینان وبه راه ماندگان است...».
اموالى که در اختیار پیامبر گرامیصلى الله علیه و آله و سلم بود بر دو نوع بود: 
1 اموال خصوصى 
اموالى که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم شخصا مالک آنها بود در کتابهاى تاریخ وسیره به عنوان اموال خصوصى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به تفصیل فهرست شده ومنعکس است.
(1) تکلیف این نوع اموال در زمان حیات پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با خود او بوده است وپس از درگذشت وى، مطابق قانون ارث در اسلام، به وارث آن حضرت منتقل مىشود؛ مگر اینکه ثابت شود که وارث پیامبر از اموال شخصى او محروم بوده است که در این صورت اموال شخصى او باید به عنوان صدقه میان مستحقان تقسیم شده یا در راه مصالح اسلامى مصرف شود .
در بخشهاى آینده در باره این موضوع بحث گسترده اى انجام داده، ثابت خواهیم کرد که در قانون ارث، میان وارث پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ووارث دیگران تفاوتى نیست وروایتى که خلیفه اول به استناد آن وارث پیامبر را از ارث او محروم ساخت، بر فرض صحت، معنى دیگرى دارد که دستگاه خلافت از آن غفلت ورزیده است.
 2ـ اموال خالصه اموال واملاکى که متعلق به حکومت اسلامى بوده است وپیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم،به عنوان ولى ملسمانان در آنها تصرف مىکرد ودر راه مصالح اسلام ومسلمانان به مصرف مىرساند اصطلاحا خالصه نامیده مىشود.
در مباحث فقهى بابى است به نام «فیئ» که در کتاب «جهاد» واحیانا در باب «صدقات» از آن بحث مىکنند.
فیئ در لغت عرب به معنى بازگشت است ومقصود از آن سرزمینهایى است که بدون جنگ وخونریزى به تصرف حکومت اسلامى در آید وساکنان آنها تحت شرایطى تابع حکومت اسلامى شوند.
این نوع اراضى که بدون مشقت وهجوم ارتش اسلام در اختیار پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم قرار مىگرفت مربوط به حکومت اسلامى بود وسربازان مسلمان در آن حقى نداشتند.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در آمد آنها را در مصالح اسلامى به مصرف مىرساند وگاهى در میان افرادمستحق تقسیم مىکرد تا، با استفاده از آن وبه اتکاى کار وکوشش خود، هزینه زندگى خویش را تأمین کنند .
بخششهاى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم غالبا از محل در آمد این اراضى بود واحیانا از خمس غنایم.
خوب است در اینجا نمونه اى از روش پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را در خصوص این نوع اراضى متذکر شویم.
بنى النضیر متشکل از سه طایفه یهودى بودند که در نزدیکى مدینه خانه وباغ واراضى مزروعى داشتند.
هنگامى که پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم به مدینه مهاجرت کرد قبایل اوس وخزرج به وى ایمان آوردند، ولى سه طایفه مذکور بر دین خود باقى ماندند.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم با عقد پیمان خاصى در زمینه اتفاق واتحاد ساکنان مدینه وحومه آن سخت کوشید وسرانجام هر سه طایفه با پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم پیمان بستند که از هر نوع توطئه بر ضد مسلمانان اجتناب کنند وگامى بر خلاف مصالح آنان بر ندارند .
ولى هر سه، متناوباودر آشکار ونهان، پیمان شکنى کردند واز هر نوع خیانت وتوطئه براى سقوط دولت اسلامى وحتى قتل پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم خوددارى نکردند.
از جمله، هنگامى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم براى انجام کارى به محله بنى النضیر رفته بود، آنان قصد قتل پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را کردند ومىخواستند او را ترور کنند.
از این رو، پیامبر همه آنان را مجبور کرد که مدینه را ترک کنند وسپس خانهها ومزارع ایشان را در میان مهاجران وبرخى ازمستمندان انصار تقسیم کرد.
(2) در تاریخ اسلام نام برخى از کسانى که از این نوع اراضى استفاده کردند وصاحب خانه شدند برده شده است.
على ـعلیه السلام وابوبکر وعبد الرحمان بن عوف وبلال از مهاجران وابو دجانه وسهل بن حنیف وحارث بن صمه از انصار، از آن جمله بودند.
(3) سرزمین فدک از املاک خالصه بود محدثان وسیره نویسان اتفاق نظر دارند که فدک از جمله املاک خالصه بوده است.
زیرا فدک سرزمینى بود که هرگز به جنگ وغلبه فتح نشد، بلکه هنگامى که خبر شکست خیبریان به دهکده فدک رسید اهالى آن متفقا حاضر شدند که با پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از در صلح وارد شوند ونیمى از اراضى فدک را در اختیار آن حضرت بگذارند ودر برابر آن در انجام مراسم مذهبى خود کاملا آزاد باشند ومتقابلا حکومت اسلامى امنیت منطقه آنان را تأمین کند.
(4) هیچ کس از علماى اسلام در این مسئله اختلاف نظر ندارد واز مذاکرات دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با ابوبکر در باره فدک به خوبى استفاده مىشود که طرفین خالصه بودن فدک را پذیرفته بودند واختلاف آنان در جاى دیگر بود که بعدا تشریح مىشود.
فدک را پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم به فاطمه ـ علیهاالسلام ـ بخشیده بود علماى شیعه وگروهى از محدثان اهل تسنن اتفاق نظر دارند که وقتى آیه وآت ذا القربى حقه والمسکین و ابن السبیل نازل شد پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم فدک را به دختر خود فاطمه ـ علیها السلام ـ بخشید.
سند حدیث به صحابى بزرگ ابوسعید خدرى وابن عباس منتهى مىشود و از میان محدثان اهل تسنن افراد ذیل این حدیث رانقل کردهاند: 1ـ جلال الدین سیوطى، متوفاى سال909 هجرى، در تفسیر معروف خود مىنویسد: وقتى آیه یاد شده نازل گردید، پیامبر فاطمه را درخواست وفدک را به او داد.
او مى گوید:این حدیث را محدثانى مانند بزاز وابو یعلى وابن ابى حاتم وابن مردویه از صحابى معروف ابوسعید خدرى نقل کردهاند.
ونیز مىگوید: ابن مردویه از ابن عباس نقل کرده است که وقتى آیه یاد شده نازل گردید، پیامبر فدک را به فاطمه تملیک کرد.
(5) 2ـ علاء الدین على بن حسام معروف به متقى هندى، ساکن مکه ومتوفاى سال976 هجرى، نیزحدیث یاد شده را نقل کرده است.
(6) او مىگوید:محدثانى مانند ابن النجار وحاکم در تاریخ خود این حدیث را از ابوسعید نقل کردهاند.
3ـ ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم نشابورى معروف به ثعلبى، متوفاى سال427 یا437 هجرى،در تفسیر خود به نام «الکشف والبیان» جریان را نقل کرده است.
4ـ مورخ شهیر بلاذرى، متوفاى سال279 هجرى، متن نامه مأمون به والى مدینه را نقل کرده است.
در آن نامه چنین آمده است: «وقد کان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم أعطى فاطمه فدک و تصدق بها علیها و کان ذلک أمرا معروفا لااختلاف فیه بین آل رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم و لم تزل تدعى...».
(7) پیامبر خدا سرزمین فدک را به فاطمه بخشید واین امر چنان مسلم است که دودمان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم در آن هرگز اختلاف نداشتند واو ( فاطمه) تا پایان عمر مدعى مالکیت فدک بود.
5ـ احمد بن عبد العزیز جوهرى، مؤلف کتاب «السقیفه» مىنویسد: هنگامى که عمر بن عبد العزیز زمام امور را به دست گرفت نخستین مظلمه اى را که به صاحبانش رد کرد این بود که فدک را به حسن بن حسن بن على بازگردانید.
(8) از این جمله استفاده مىشود که فدک ملک مطلق دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بوده است.
6ـ ابن ابى الحدید، گذشته بر این، شأن نزول آیه را در باره فدک از ابوسعید خدرى نقل کرده است.هر چند در این نقل به سخن سید مرتضى در کتاب «شافى» استناد جسته است، ولى اگر گفتار سید مرتضى مورد اعتماد او نبود حتما از آن انتقاد مىکرد.
به علاوه، در فصلى که به تحقیق این موضوع در شرح خود برنهج البلاغه اختصاص داده است، ازمذاکره اى که با استاد مدرسه غربى بغداد داشته صریحا استفاده مىشود که وى معتقد بوده است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فدک را به دخت گرامى خود بخشیده بوده است.
(9) 7ـ حلبى، در سیره خود، ماجراى طرح ادعاى دخت پیامبر ونامهاى شهود او را آورده است ومىگوید : خلیفه وقت قباله فدک را به نام زهرا صادر نمود ولى عمر آن را گرفت وپاره کرد.
(10) 8ـ مسعودى در کتاب «مروج الذهب» مىنویسد: دخت پیامبر با ابوبکر در باره فدک مذاکره کرد واز او خواست که فدک را به او بازگرداند، وعلى وحسنین وام ایمن را به عنوان شاهدان خود آورد.
(11) 9ـ یاقوت حموى مىنویسد: فاطمه پیش ابوبکر رفت وگفت پیامبر فدک را به من بخشیده است.خلیفه شاهد خواست و...(سرانجام مىنویسد:) در دوران خلافت عمر[بن عبد العزیز] فدک به دودمان پیامبر باز گردانیده شد،زیرا وضع در آمد مسلمانان بسیار رضایت بخش بود.
(12) سمهودى در کتاب «وفاء الوفا» مذاکره فاطمه ـ علیها السلام ـ را با ابوبکر نقل مىکند وسپس مىگوید: على وام ایمن به نفع فاطمه گواهى دادند وهر دو گفتند که پیامبر فدک را در زمان حیات خود به فاطمه بخشیده است.
(13) ونیز مىگوید: فدک در دوران خلافت عمر بن عبد العزیز به خاندان زهرا بازگردانیده شد.
(14) مردى شامى با على بن الحسین ـ علیهما السلام ـ ملاقات کرد وگفت خود را معرفى کن، امام ـعلیه السلام فرمود:آیا در سوره بنى اسرائیل این آیه را خوانده اى: وآت ذا القربى حقه ؟
مرد شامى به عنوان تصدیق گفت:به سبب خویشاوندى بود که خدا به پیامبر خود دستور داد که حق آنان را بپردازد.
(15) از میان دانشمندان شیعه شخصیتهاى بزرگى مانند کلینى وعیاشى وصدوق، نزول آیه را در باره خویشاوندان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نقل کرده وافزودهاند که پس از نزول این آیه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فدک را به دختر خود فاطمه ـ علیها السلام ـ بخشید .
در این مورد متتبع عالیقدر شیعه، مرحوم سید هاشم بحرینى، یازده حدیث با اسناد قابل ملاحظه از پیشوایانى مانند امیر مؤمنان وحضرت سجاد وحضرت صادق وامام کاظم وامام رضا ـ علیهم السلام ـ نقل کرده است.
(16) بارى، در اینکه این آیه در حق خاندان رسالت نازل شده است تقریبا اتفاق نظر وجود دارد .
اما این مطلب را که پس از نزول آیه، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فدک را به دختر خود زهرا ـ علیها السلام ـ بخشید محدثان شیعه وگروهى از بزرگان اهل تسنن نقل کردهاند .
شناسایى طرفین نزاع وآگاهى از مقام وموقعیت آنان، همچنین آشنایى با شهود پرونده، اهمیت بسزایى در تشخیص حقیقت دارد.
در این پرونده شاکى ومدعى دخت گرامى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله