توسعه، فرایندی چند بعدی و به معنای فراهم شدن زمینههای لازم برای ظهور ظرفیتها و قابلیتها برای نیل به پیشرفت و افزایش تواناییهای کمیو کیفی جامعه تلقی میشود.
برای آن سه رکن اساسی متصور شده است ازاین رو اصولی چند را برای هدایت آن منظور کردهاند در فرایند توسعه نهادهای بسیاری دخیلند، یکی از نهادهای اساسی آموزش و پرورش است.این نهاد به طور مستقیم برفرایند توسعه اجتماعی انسانی تأثیر میگذارد.
 دراین مقاله ابتدا به معرفی موانع اساسی توسعهی پایدار، در قالب دو بخش موانع راهبردی و موانع کارکردی پرداخته شد.
در بخش موانع راهبردی به مواردی از قبیل : فقدان نظریه و دکترین مشخص و مناسب در حوزهی برنامهی درسی براساس مبانی علمیو تخصصی، متمرکز بودن و انعطافناپذیر بودن نظام برنامهی درسی، انطباق یافتن ناقص ساختار و فعالیتهای عمده در فراگرد آموزش یا فرایند پژوهش و عدم اولویتگذاری پژوهش در دل آموزش، صنعت محوری در آموزش به جای اطلاعات محوری، فشارهای ناشی از همراهی با فرایند جهانی شدن، مواجهه با نظریههای جدید مربوط به فلسفهی پست مدرنیزم نظیر نظریه سازندگی یادگیری، عدم جامعیت برنامهها در آموزش مهارتهای مورد نیاز، عدم تأکید بر روششناسی علمی، ضعف و ناتوانی وایجادنگرش منفی نسبت به علوم پایه، قشریگری، عدمایجاد تغییرات سازمانی، احساسی و هیجانی عمل کردن جامعه، صنعت و نارسائی آموزش زبانانگلیسی اشاره شده است.
در بخش موانع کارکردی به مواردی از قبیل: نظام برنامهی درسی موضوع مدار پاسخمحور، آموزش سنتی، محدودیت در استفاده از فنآوری اطلاعات، فقدان جامعیت یادگیری، تأکید افراطی بر امتحانات و ارزشیابیهای نتیجه مدار و تراکمی، ناکارآمدی واحدهای درسی، فقدان اهتمام لازم در رابطه با خواندن و مطالعه کردن، تأخر فرهنگی در برخی از کتابهای درسی، استبدادزدگی در ارتباط بین معلم و شاگرد پرداخته شد.
و بالاخره، در پایان به ارائه توصیههای راهبردی در چند محور اشاره شده است.
دو مفهوم از تربیت:
از لغت تربیت در معنای علمی آن دو مفهوم می توان استخراج کرد:
الف) آموزش: عبارت است از القاء مفاهیم و معانی به فردی دیگر از طریق بیان، تصویر، ایماء و اشاره، استدلال، مقایسه، استنتاج یا تلقین آن از طریق مطالعه، عبرت آموزی، تأمل، تعقل و تدبیر.
معمولاً آموزش ها از سوی معلمی فعال و گاهی هم منفعل صورت می گیرد.
انسان خود می تواند معلم خود باشد و پدیده ها و جریانات می توانند برای ما آموزنده و جهان با همه عظمت برای ما همانند مدرسه ای باشد؛ البته ما می دانیم که تعلیم معنی تربیت را نمی دهد؛ بلکه بخشی از تربیت است.
روش آن متکی به تجربه و تعقل است و در آن انتقال میراث فرهنگی، ارزیابی و نقد و پربار کردن و افزودن آن مطرح است.
ب) پرورش: هدایت و اداره جریان ارتقایی و تکاملی انسان در مراقبت فعال از حیات در حال رشد است و دامنه آن هم ابعاد وجودی انسان را شامل می شود.
این امر توسط مربی است که می تواند والدین و معلم و رهبران اجتماع را شامل گردد، یا فردی که در این زمینه خاص آگاهی و نظر دارد.
کار پرورش به صورت سازندگی یا بازسازی است:
1- انجام و ادامه یک امر براساس پی ریزی اندیشیدن و حساب شده است.
2- تجربه بنا بر روی ویرانه های قبل است.
تربیت چیست؟
با این حساب می خواهیم نتیجه بگیریم و دریابیم که تربیت چیست؟
تربیت از جهتی:
1.
علم است چون دارای هدف، روش، موضوع و محتوا است.
2.
فلسفه است از آن بابت که در آن بحث از اهداف و غایت ها است.
3.
فن است از آن بابت که رشد و نمو دادن قوای انسانی با بکاربردن فنونی تحت مراقبت در می آید.
 فن است از آن بابت که رشد و نمو دادن قوای انسانی با بکاربردن فنونی تحت مراقبت در می آید.
هنر است از آن بابت که در آن لطافت و ریزه کاری هایی مطرح است، در جنبه سازندگی و یا بازسازی انسان صدها نکته باریکتراز مو وجود دارد.
دانش توأم با هنر است و این نفوذ از طریق علمی و فنی امکان پذیر است.
صنعت است؛ زیرا سازمان تربیت همانند کارخانه ای است که مواد خام را تحویل می گیرد و پس از ساختن و به عمل آوردن آن با راندمانی معین تحویل می دهد.
خدمت است و بالاخره تربیت خدمت است به فرد، به اجتماع و به جامعه و کشور.
سبب رشد و ارتقاء است از طریق آن می توان فردی را آزاد ساخت یا برده، جامعه ای را به سقوط و یا به سعود کشاند.
منبع: زمینه تربیت (دکتر علی قائمی) تربیت در آیینه حکمت: « قدرت تربیت در ضعف آن است.
» پائولو فریره قوی ضعیف!
ضعیف قوی!: دو درویش خراسانی ملازم صحبت یکدیگر سیاحت کردندی یکی ضعیف بود که هر به دو شب به اندک طعام افطاری کردی و آن دیگر قوی که هر روز سه بار خوردی.
قضا را بر درِ شهر به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند و هر دو را به خانه ای کردند و در به گِل آوردند.
بعد از دو هفته که معلوم شد که بی گناهند.
در بازگشادند، قوی را دیدند مرده و ضعیف جان به سلامت برده، در این تعجب کردند.
حکیمی گفت: به خلاف این عجیب بودی، این یکی بسیار خوار بوده است و طاقت بی نوایی نیاورد و به سختی هلاک شد و آن دگر خویشتن دار بود، لاجرم برعادت خویش صبر کرد و به سلامت بماند.
یادآور این عبارت پائولو فریره است که گفته بود: « قدرت تربیت در ضعف آن است.
» براساس این حکمت متناقض نما و ناهمساز و ناساز باید گفت اگر می خواهیم فرزندانی کامیاب داشته باشیم باید به آنان یاد بدهیم که چگونه در برابر ناکامی ها صبوری کنند، اگر می خواهیم فرزندانی آسوده خاطر داشته باشیم باید به آنان بیاموزیم که چگونه در برابر دشواری ها آرامش خود را حفظ کنند.
اگر می خواهیم فرزندانی با اعتماد به نفس بالا داشته باشیم باید به آنان به آنها نشان دهیم که چگونه در برابر ناامنی ها و بی اعتمادی های بیرونی امنیت و اعتماد درونی خود را حفظ کنند و اگر می خواهیم نسلی تنومند و توانمند پرورش دهیم از هم اکنون باید به کودکان و نوجوانان بیاموزیم که چگونه قدرت را در صبوری، ثروت را در فقر، بی نیازی را در مناعت طبع، آرامش را در اضطراب و برتری را در فروتنی، امنیت را در ترس بیابند؛ زیرا فرزندان ما هنوز یاد نگرفته اند و آن گونه تربیت نشده اند تا به حوادث و رویدادهای زندگی به گونه ای بنگرند که تلخ ترین و دردناک ترین آنها را سازنده ترین و هوشیارکننده ترین نعمت بدانند.
آنها هنوز یادنگرفته اند که قدرت را از درون سرمایه ضعف، نعمت را از درون گنجینه بلا عسر را از درون گسترۀ شیر حیات را از زایش مرگ، نور را از درون ظلمت، بی نیازی را از توسعه قناعت، برخورداری را از معدن محرومیت، وصل را از بلندای هجر، تعیین را از هزار توی شک، رفعت را از عمق تواضع و بالاخره جهان بیرون را از جهان درون استخراج کنند این همان حکمتی است که از تربیت حکیمانه جا انداخته ایم و هم اکنون بیش از پیش به آن نیازمندیم.
منبع: حکمت های گمشده در تربیت ( مؤلف: دکتر عبدالعظیم کریمی) گستردگی ارتباط با دیگران است که به شناخت عمیق تر خویش می رسیم و با محبت ورزیدن به دیگران است که خود را درست می داریم.
هنگامی برای خود نافع و سودمند خواهیم بود که به دیگران منفعت برسانیم و آنگاه به تحقق خود معنی خواهیم بخشید که همدردی و همدلی با سلام را در خود پرورش دهیم، این است آئین فتوت و جوانمردی که تعلیم و تربیت ما سخت از آن دور افتاده است و هم اکنون بیش از هر زمان به آن نیازمند است؛ زیرا جهان کنونی به مرور روزی پیش از هوشمندی نیازمند است و مدارس امروز به تعاون و همکاری بیش از تک تازی محتاج است.
نظر انسانی و نظر رحمانی: پیرطریقت گفت: « نظر دو است.
نظر انسانی و نظر رحمانی، نظر انسانی آن است که تو به خود بنگری و نظر رحمانی آن است که حق به تو نگرد و تا نظر انسانی از نهاد تو رخت برندارد، نظر رحمانی به دولت نزول نکند.
راه رهایی از قالب های ذهنی و خود محوری های کودکانه و خودنگری های جاهلانه این است که به هرچیز که نظر می کنیم آن را همان گونه که هست ببینیم و نه آنگونه که می خواهیم.
همه خطاها، کج فهمی ها، تعریف ها و نارسایی های شناختی ما از پدیده ها ناشی از نظر انسانی است یعنی هرچیزی را در ابتدا به رنگ فهم خود در می آوریم و با همان رنگ آن را می نگریم، اما از نظر رحمانی رهایی از عینک محورنگر انسانی است.
رهایی از خود میان بینی است و رهایی از قید و بندهای ذهنی و عینی است، اینکه پیامبر اکرم (ص) می فرماید: « خدایا اشیاء را همانگونه که هستند به من بنما.
» اشاره به نظر رحمانی است برای اینکه نگاه او یک نگاه معنی دار، خالص، ناب و نامحدود باشد اگر ما بتوانیم ازدیدگاه رحمانی به خود و دیگران و نیز به طبیعت و اشیاء بنگریم.
بدون تردید جهان هستی را به گونه ای دیگر خواهیم دید، آنگاه جزئی ترین نگاه ما به جزئی ترین پدیده ها بزرگترین شگفتی ها را خلق می کند و آنگاه با ناچیزترین نگاه عمیق ترین معنی را از پدیده های هستی برخواهیم گرفت.
در نگاه رحمانی همه چیز جاودانه است، همه چیز در حال تسبیح است، همه چیز جان دار است، آب و خاک و باد و آتش همه عناصرهستی هست می شوند.
ویرانی آبادگر: هیچ چیزی تا نشکست درست نشد و هیچ چیزی تا خراب نشد آباد نگشت، پیراهن صبح را تا گریبان ندرند قوارۀ زرین ننماید و نی را تا نکوبند قند برون ندهد، هم نی را تا سر نبرند نقشبندی نکند.
آفتاب تا به وبال نرسید شرف نیافت، ماه تا هلا ل نگشت بدر نشد.
پس راستی آن کس می تواند پیروز شود که از شکست نهراسد و کسی می تواند به حیات ابدی دست یابد که حیات موقت را در گذرد و آنکسی خوشبختی را از درون حس می کند که شهامت شکیبایی جمیل در برابر بلاها و سختی ها را داشته باشد و آنکس دارای اعتماد به نفس و عزت نفس است که نگاه خویش را نسبت به شکست رنج خرابی و مرگ تغییر دهد و آنکس دارای امنیت روانی است که توانایی مقابله با ناامنی ها را به دست آورد و آنکس پیروز است که شکست ها را پله های نردبان پیروزی بداند.
آنکس دارای حیات واقعی است که مرگ های ارادی را پل های منتقل شدن به جهان برتر بداند.
گویا به همین سبب است که گفته اند پیروزی های بزرگ مدیون شکست های بزرگ است، همانگونه که تمدن های باشکوه مرهون شکست های اندوهبار بوده است.
از این رو ملاحظه می شود که برای موفقیت بیشتر باید شکست های بیشتری را تجربه کنیم و برای آسایش بیشتر باید رنج های بیشتری را تحمل کنیم و برای حیات عمیق تر و برتر باید از غالب ها و محدودیت های حیات دنیوی عبور کنیم.
کیست که نداند دست یافتن به مراحل بالاتر و پیروزی و سعادت والاتر مستلزم شکست سدهایی است که خود را در آن محدود و محصور کرده ایم، برای اینکه خود را آباد کنیم باید خود را ویران کنیم و این ویران سازی عین به سازی و بازسازی است و به قول عارف شیدا: « آدمی تا گم نشود پیدا نشود و تا ویران نشود آباد نشود.
» اندر ستایش جهل: قدرت جهل است که خود منبع انگیزش برای کشف دانش و تولید علم است تا زمانی که به عمق مجهولات خود آگاهی نیابیم، هیچ دانشی بر ما معلوم نمی شود، به همین دلیل در تعریف فکر گفته اند: « الفکر تربیت امور معلومه برای رسیدن به امور مجهول.
» هنر معلم در نظام تعلیم و تربیت فعال و خلاق فراهم کردن شرایطی است تا دانش آموز به دایره مجهولاتش افزوده شود و اگر این چنین شد سائق کنجکاوی و میل به دانستن و نیاز به یادگیری فزونی می یابد به تعبیر مولوی:« استاد علم آدمی و زیربنای دانش او جهل او است، جهل او هر علم ها را شد استاد، پس سرچشمه پاسخ ها در زایش سؤال هاست، پس اگر مخروط تعلیم و تربیت را جابه جا کنیم و روش های آموزش را وارونه کنیم در این جابجایی و وارونگی دانش آموز را به مجهول آموز و دانشجو را به مجهول جو و دانشمند را به مجهول مند تبدیل می کنیم تا از رهگذر این تحول بنیادی روش آموزی جایگزین دانش آموزی و چگونه آموزی جای خود را به چقدر آموزی بدهد، آنگاه خواهیم دید که فرآیند چنین آموزش و پرورش منجر به تربیت نسلی خلاق، مولد، سرزنده و هوشمند خواهد شد که