پیشینه ها، عوامل و شرایط انقلاب
انقلاب چیست ؟
ما از روند انقلابی چه معنایی را در نظر می گیریم ؟
در معناییی که این اصطلاح را به کار می بریم ، انقلاب عبارت از عصیان جمعی ناگهانی و شدیدی است که قصد آن واژگونی قدرت یا رژیمی و دگرگونی وضعیت معینی است .
به دین ترتیب ، انقلاب حقیقتاً لحظه ای تاریخی است که حالت انفجار اجتماعی و در عین حال حالت هیجان انفرادی مشخصه آن است .
بنابراین حادثه ای است که می توان زمان آن را مشخص نمود ، گو این که در عمل انجام دادن این کاربسیار مشگل است ، خصوصاً در لحظه وقوع .
حتی گاهی تاریخ نویسان بر سر تعیین تاریخ شروع و خاتمه انقلاب معینی به توافق نمی رسند .
انقلاب را لحظه ای پرهیجان و داغ و در تاریخ نام می برند که، لزوماً محدود است یعنی ابتدایی دارد و انتهایی.
علاوه بر تعریفی که در بالا ارائه گردید ، بعضی از پدیده ها را نیز به انقلاب منتسب می سازند ، مثل اصطلاح انقلاب صنعتی یا انقلاب تکنولوژیک .
در عنوان نمودن این اصطلاحات بیشتر تکیه بر تغییرات قابل ملاحظه و طولانی است که به دنبال بعضی از تحولات تکنیکی به وجود آمده است و روشن است که تعریف ما از آن چه که تحت عنوان (( روند انقلابی )) نام می بریم شامل این نوع انقلاب نمی گردد.
بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس
علاوه بر این روند انقلابی طرحی از دگرگونی رژیم را در بر دارد ، یعنی سعی در زیر و رو کردن رژیم به نفع قدرت جدید می کند و به همین انقلاب از نهضتی که ناشی از نارضایتی است و هدفش بر طرف کردن بعضی نارضاییها و نارساییها است ، متفاوت می باشد ، در حالی که روند انقلابی فرا تر از این می رود و هدف آن نفعی قدرت یک رژیم است .
البته گاهی هم اتفاق می افتدکه نهضت ناشی از نارضایی به روندانقلابی تبدیل شود ولی لزوماً چنین نیست .
بلاخره ما حالت ((انقلاب دایم )) یا (( جامعه انقلابی )) را نیز مشمول تعریف خود نمی کنیم .
ما تصور می کنیم که این اصطلاحات بیشتر از ایدئولوژی مایه می گیرند تا جامعه شناسی و چنین مفاهیمی مربوط به جامعه بعد از انقلاب می گردد ، به دین معنی که جامعه ای را عنوان (( جامعه انقلابی )) می دهند که در مقابل روند انقلاب جدیدی ، ( اعم از چپ یا راست )، سعی در حفظ و نگهداری دستاوردهای انقلاب دارد .(1)
تئوریهای تبین کننده انقلاب
مارکس و آندرت
- یکی از نقاطی که در نظریه افلاطون و جود داشت و برخی دیگر از دانشمندان نظیر ارسطو نیز به آن اشاره کرده اند ( م.ش.
ویل دورانت 1345 ص 87 ) فقر و تضاد طبقاتی بین فقرا و
فقر--- انقلاب
1- گی روشه که تغییرات اجتماعی دکتر منصور وثوق ص 224 سال 1368
بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس
- اغنیا ء است .
کارل مارکس (Marx ) هم به طوری که بیشتر خوانندگان با مطالعه ، می دانند ، در تئوری طبقاتی خود به بدتر شدن و بیچارگی ( V erlendunj ) طبقه گارگر در پی جریان صنعتی شدن به عنوان علت و انگیزه انقلاب می پردازد .
بدین معنی که با پیشرفت صنعتی ، سود سرمایه داران به مراتب بیشتر از بهبود وضعیت کارگران می باشد.
- فقر به عنوان علت انقلاب از جانب ها نا آندرت Hanna Arendt ,1963 ) هم تایید و
تاکید می شود .
اما در صورتی که بخواهیم تاد حدودی ترتیب زمانی را رعایت کنیم لازم
است ابتدا به چند نظریه نسبتاً قدیمی به طور کوتاه اشاره نمائیم .
است ابتدا به چند نظریه نسبتاً قدیمی به طور کوتاه اشاره نمائیم .
گوتشالک گوتشالک ( Gottschalk ) به عنوان یک تاریخ دان ، پیدایش انقلاب را به علل زیر می داند : 1- تقاضا و نیاز مردم برای یک تغییر ، که خود از دو علت دیگر سرچشمه می گیرد : الف : تحریک مردم ( provocat ion ) مثلاً از طریق فشار اقتصادی ب: هم عقیدگی فشرده و قوی بین مردم ( solidified public opinion ) درباره این که وضع باید تغییرکند.
امیدواری مردم به موفقیت ( hopfulness ) ، که خود در پی عوامل زیر به وجود می آید : ب: داشتن رهبری ( leadership ) بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس 3- ضعف نیروی حاکم و تردید آنها در حقوق خود .
( نقل از ( dahrendorf 1974 173 .
برینتون : برینتون ( brinton ) دانشمند تاریخ شناس دیگری است که کتاب قدیمیش به زبان فارسی نیز به چاپ رسیده است .
وی براساس یک بررسی استقرائی از چهار انقلاب : انگلستان ، فرانسه ، آمریکا و روسیه و استخراج وجوه اشتراک آنها ، علت انقلاب را در عوامل زیر می بیند: پیشرفت اقتصادی تضاد طبقاتی شدید از خود بیگانگی شدن روشن فکران ضعف و عدم کارائی دستگاه دولت انعطاف پذیری طبقه حاکم که از نظر روانی نیز نامطمئن و بی تعادل است و نمی تواند خود را با شرایط جدید تطبیق دهد .
هر چند که کاربرینتون برای زمان خودش باارزش و در شرایط بعد نیز تا حدودی قابل استفاده است ، اما به قول ذاهرندوف: همانطور که نام کتاب برینتون می گوید او در کارش به تشریح جریان چهار انقلاب پرداخته و ارتباط علی و سیتماتیک بین عوامل را کمتر در نظر گرفته است تا بتواند یک تئوری انقلاب دهد ) dahrendorf , 1974:173 وstone,1971:48 وبرینتون 1362).
بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس اکشتاین اکشتاین (harry Eckstein ) دانشمند علوم سیاسی نیز در قالب عوامل اقتصادی به گسترش فقر در سطح جامعه بعنوان علت انقلاب اشاره می کند و رشد سریع اقتصادی و عدم تعادل بین تولید و توزیع را از علل اقتصادی پیدایش انقلاب می داند .
بدین معنی که گرچه تولید اقتصادی رشد می کند ، اما همه مردم به یک اندازه از آن بهره مند نمی شوند .
اما اکشتاین عوامل دیگری را نیز در پیدایش انقلاب مؤثر می داند و آنها را به چند دسته تقسیم می کند .
او ابتدا از روشنفکران آغاز می کند و معتقد است که وقتی شرایط زیر بین روشنفکران وجود داشته باشد برظهور انقلاب تأثیر می گذارد : عدم جامعه پذیری و انطباق سیاسی مناسب روشنفکران تضاد ارزشهای اجتماعی ( یعنی دوگانگی نظام ارزشی سنتی و جدید ) فلسفه اجتماعی و ایدئولژی و زنگزده (corrosive) یعنی ایدئولژی که دیگر منطبق با شرایط نباشد و انسانها را از پیشرفت وادارد.
از خود بیگانگی قشر روشنفکر علاوه بر این اکشتاین به عوامل اجتماعی و سیاسی مؤثر زیر نیز اشاره می کند: نارضایتی مردم از دایره تنگ و محدود و غیر قابل ورود نخبگان و قشر بالا ( که ارتقأ اجتماعی را برای دیگران غیر ممکن می سازد ) ، بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس آشفتگی اجتماعی ( آنومی ) ، تضاد در پی پیدایش طبقات جدید اجتماعی - ضعف دولت و حکومت و دو گانگی در درون آن به طور کلی اکشتاین معتقد است که اگر تغیرات اجتماعی سریع در یک جامعه روی دهد و بین نظام اجتماعی و دولت ناهماهنگی و تضاد به وجود آید ، انقلاب پدید می آید ( نقل از stone, 1971:48 ).
دور کهایم و مرتون دورکهایم و مرتون در تئوری آنومی خود به عوامل اشاره می کنند که دانشمندان دیگری که بعداً به نظریات آنها خواهیم پرداخت ، کار خود را بر آن پایه بنا نموده اند .
لذا به جاست که به این تئوری ، به طور بسیار مختصر و تا آنجا که به پیدایش نا آرامی و نارضایتی مربوط می گردد، اشاره شود .
دور کهایم تشریح کرده است که در زمانهای رکود اقتصادی ناگهانی و یا رشد سریع اقتصادی ، آشفتگی اجتماعی روی دهد " .."در شرایط اجتماعی مستحکم و پایدار ، آرزوهای Aspirationen انسانها از طریق هنجارها تنظیم و محدود شده است .
با از هم پاشیدگی هنجارها (و لذا از بین رفتن کنترل آرزوها ) ، " آنومی " یا یک وضعیت " آرزوهای بی حد و حصر" به وجود می آید .
از آن جا که این آرزوهای بی حد طبعاً نمی بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس توانند ارضاء و اشباع شوند ،درنتیجه وضعیت نارضایتی اجتماعی دائمی پدید می آید ...
دور کهایم ثروتمندی ناگهانی در مقابل فقرا را یک عامل بحران زا ، و دلیل آن را ، در تغییرات شتابزده اجتماعی 0 اقتصادی ) می بیند که موجب از هم پاشیدگی هنجارهای سنتی ، یعنی وضعیت سریع آنومی می گردد.
آرزوی بی حد --- عدم توانائی ارضاء نیازهای بی حد--- نارضایتی اجتماعی مرتون نظریه دورکهایم را گسترش می دهد و آنرا به ابعاد مختلف تجزیه می نماید.
او به بهم خوردن رابطه بین اهداف از یک طرف و وسائل مشروع برای دستیابی به این اهداف توجه و معتقد است که در یک جامعه با ثبات ، بین اهداف و ارزشهای اجتماعی – فرهنگی و راه های پذیرفته شده است از سوی عامه مردم برای دستیابی به آنها ، یک تعادل وجود دارد .
وقتی این رابطه متعادل بهم بخورد ، نظم اجتماعی از بین میرود وآنومی به وجود می آید merton .1963.185:ff .
مثلاً اگر در یک جامعه ارزشهای مادی و نیازهای روزافزون به انواع کالاهاگسترش یابد ، اما در آمد افراد برای دستیابی به این کالاهای با ارزش شده کافی نباشد ، نارضایتی و رفتارهای آنومیک و مخالف انتظام موجود پدید خواهد آمد .
بدین ترتیب بر اساس نظریه های دورکهایم و مرتون تا موقعیکه اهداف جدید و بلند پروازانه ای وارد جامعه نشده است و مردم با آن مقدار که دارند به اهداف و ارزشهای سنتی خود می رسند ، جامعه در حال تعادل خواهد بود .
اما: بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس وقتی ارزشها و نیازهای جدید وارد جامعه شود و مردم آن ارزشها و نیازها را بپذیرند و مایل به دست یابی به آنها باشند ، اما ابزار دست یابی به آن را نداشته باشند و راه رسیدن به آن اهداف عملاً برای ایشان مسدود باشد، احساس نارضایتی می کنند و به هر اقدام مغایر با سیستم موجود دست خواهند زد .
اهداف ، ارزشها و نیازها ا مکانات اجتماعی نارضایتی و مخالفت اولسون و لوئیز اولسون (mancur oison) نیز مانند اکشتاین به " تفاوت درآمد " به عنوان علت انقلاب اشاره می کند و به دلیل این جریان را رشد سریع اقتصادی می داند .
او می نویسد که سیاست آمریکا در مقابل خطر کمونیسم شوروی این بوده است که به منظور جلوگیری از یک انقلاب کمونیستی ، باید عامل انقلاب ، یعنی فقر را از بین برد.
بدین معنی که فرض براین بوده است که با پیشرفت اقتصادی می توان ثبات سیاسی به وجود آورد و از این طریق از اشاعه کمونیسم و خطر انقلاب جلوگیری نماید .
به این علت آیزن ها وور کمک های اقتصادی را کشورهای جهان سوم که در معرض خطر کمونیسم بودند ( مانند ایران )و در عین حال در مرحله آغاز پیشرفت اقتصادی بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس (take off) قرار داشتند و سود مناسبی هم به سرمایه داران آمریکائی نوید می دادند ، آغاز نمود (oison, 1963:529) .
اما رشد و پیشرفت سریع اقتصادی تغییراتی را در نظام اجتماعی این کشورها بوجود می آورد ( مثلاً تغییرات اساسی در شیوه تولید و در نتیجه در شیوه کارکردن و نحوه زندگی ).
از آنجا شیوه تولید صنعتی جدید عموماً از جانب افراد جدید در پیش گرفته می شود ، لذا افرادی که قبلاً دارای پرستیژ و اهمیت اقتصادی اجتماعی بودند ( اگر در جریان رشد تولید جدید شرکت نکنند که عموماض نمی کنند )، موقعیت اجتماعی – اقتصادی خود را از دست خواهند داد و یعنی یک تزلزل طبقه (declassation) خواهند یافت .
در نتیجه این تغییر در توزیع درآمد و ثروت ، دو گروه برنده و یازنده بوجود می آید : کسانیکه با تحرک جدید همراهی میکنند (= برنده ) و آنهائی که در این جریان شرکت نمی کنند (= بازنده ).
لازمه این تحرک، تحرک شغلی و مکانی (dislocation) ( یعنی مهاجرت ) نیز می باشد .
در پی این تحرک و تغییر مکانی ( مثلاً مهاجرت از روستا به شهر )، گروه اجتماعی انسانها و قواعد ، هنجارها و ارزشهائی را که قبلاً به آن عادت داشته و به آنها پایبند بوده اند ( و از آن طریق نظم اجتماعی در نظام اجتماعی قبلیشان حاکم بوده است 9 تغییر می کند .
انسانها وارد یک گروه جدید با انواع قواعد جدید می شوند .
بدین علت یک روستائی مهاجرت کرده ، آن وابستگی ها و پایبندهائی (commitments) را قبلاً به خانواده و بالاخص به گروه و قواعد ،هنجارها و ارزشهای