دانلود تحقیق تفسیر سورۀ الرحمن

Word 80 KB 32268 15
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • سوره مبارکه رحمن تنها سوره‏اى است که خود سوره با یکى‏از اسماء الله آغاز مى‏شود،با اسم مبارک‏«رحمن‏».ما در «بسم الله الرحمن الرحیم‏» بعد از «الله‏» با اسم‏«رحمن‏»روبرو مى‏شویم.

    «رحمن‏»از نظر لغوى مبالغه در رحمت است،در عنایت وجود وبخشندگى،و این اسم به غیر خداوند اطلاق نمى‏شود،بر خلاف بعضى‏از اسمهاى دیگر مثل‏«رحیم‏»[که]به غیر خدا هم‏«رحیم‏»مى‏شود گفت.

    در واقع‏«رحیم‏»امرى است که فى حد ذاته مى‏تواند مراتب و درجات‏داشته باشد که شامل به اصطلاح رحمت امکانى هم بشود،یعنى‏رحمت از آن جهت که منسوب به یک ممکن الوجود است،و لهذا درقرآن به پیغمبر اکرم‏«رحیم‏»اطلاق شده است: «لقد جاءکم رسول من‏انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم‏» .کلمه‏هاى‏«رؤوف‏»و«رحیم‏»هم از اسماء الله است ولى از اسمائى است که‏اختصاص به خداوند ندارد،یعنى در عین اینکه شانى از شؤون الهى رابیان مى‏کند به غیر خدا هم اطلاق مى‏شود،یعنى رحمت به آن معنى که‏در«رحیم‏»هست و رافت به آن معنى که در«رؤوف‏»هست به اصطلاح‏درجه امکانی هم دارد که مى‏شود آن را به یک ممکن نسبت داد.ولى‏«رحمن‏»به آن معناى‏«مبالغه‏اى‏»که دارد،یعنى آن نهایت درجه رحمت‏و رحمت‏شامله‏اى که تمام هستى را در بر گرفته است،مثلا خود پیغمبرهم به تمام وجود خودش مشمول رحمن است، و هر موجود و مخلوق ‏دیگرى.

    این [اسم] به غیر خدا اطلاق نشده است.

    اکثریت قریب به اتفاق آیات این سوره مبارکه تذکر و یاد آورى‏نعمتها و آلاء پروردگار است،و لهذا از یک طرف با لفظ «الرحمن‏» شروع‏مى‏شود[که]رحمت است و از طرف دیگر مکرر مانند یک ترجیع بند31 بار این آیه تکرار شده است: «فباى الاء ربکما تکذبان‏» .مخاطب،جن وانس هستند:پس به کدامیک از نعمتهاى الهى تکذیب مى‏آورید،یعنى‏کدامیک از نعمتهاى الهى را مى‏توانید انکار کنید؟پس اصلا روح و سیاق‏این سوره تذکر و یاد آورى نعمتهاست براى اینکه انسان متنبه و متوجه‏باشد که نعمتهاى الهى را چه ذهنا و فکرا و چه عملا مورد انکار قرارندهد و همیشه به آن نعمتها توجه داشته باشد.توجه به نعمت،روح‏شکر و سپاسگزارى را در انسان به وجود مى‏آورد و انسان را بیشتر متذکرخدا مى‏کند و بیشتر در صراط عبودیت قرار مى‏دهد و از مخالفت وعصیان باز مى‏دارد.

    حال مى‏خواهیم ببینیم که این نعمتها را که خدا در قرآن مى‏خواهدبشمارد چگونه شمارش مى‏کند؟در این شمارش کردن‏ها مسلما حسابى‏در کار است،[چون]خلقت است،خصوصا که بعد هم همواره صحبت‏از حسبان و میزان و نظام موجود در کار عالم است و قهرا نمى‏تواند خودقرآن که جزئى از کار پروردگار است از حسبان و نظام خارج باشد،این‏هم خودش حسابى و نظامى دارد.ببینیم خداى رحمن که با اسم‏«الرحمن‏»خودش با ما مواجه است از چه نعمتى شروع کرده،نعمت‏اول،نعمت دوم،نعمت‏سوم،و چه را بیان مى‏کند.بلا فاصله مى‏فرماید: «الرحمن علم القران‏» خداى رحمن قرآن را آموخت.ضمیر مفعول یا اسم‏مفعولش هم بیان نشده[که آیا]قرآن را به پیغمبر آموخت؟قرآن را به‏وسیله پیغمبر به مردم آموخت؟یا قرآن را به پیغمبر و مردم همه‏آموخت،به پیغمبر از طریق وحى و به مردم از طریق پیغمبر؟

    معلوم‏است که وقتى متعلق ذکر نمى‏شود براى این است که نمى‏خواهداختصاص بدهد و الا مى‏توانست بفرماید: «الرحمن علمک القران‏» رحمن،تو را اى پیغمبر قرآن آموخت،چنانکه بعضى جاها داریم: «و علمک ما لم تکن تعلم‏» و اگر مقصود فقط مردم مى‏بودند،مثلا مى‏فرمود:«علمکم‏القران‏»یا«علم الانسان القرآن‏»که بعد مى‏گفتیم از پیغمبر انصراف دارد.

    وقتى که[متعلق]ذکر نمى‏شود معلوم است که نظر به متعلق خاص‏نیست.همین‏طور که بعضى از مفسرین هم گفته‏اند،در اینجا نمى‏فرمایدقرآن را نازل فرمود،[مى‏فرماید]قرآن را تعلیم داد،یعنى اول قرآن را به‏صورت یک حقیقت موجود فرض مى‏کند،که آن حقیقتى که قبلا وجودداشته تنزیلش همان تعلیمش است و تعلیمش مساوى با تنزیلش است.

    قبلا گفته‏ایم که از خود قرآن فهمیده مى‏شود که قرآن حقیقتى داردما فوق کلمات و الفاظ و در آن تفصیل و مانند آن وجود ندارد و پیغمبراکرم یک بار قرآن را به آن صورت به اصطلاح جملى خودش تلقى کرده‏است و بعد به صورتهاى تفصیلى.آنجا که از نزول اجمالى قرآن تعبیرمى‏شود با کلمه‏«انزال‏»بیان مى‏شود: «انا انزلناه فى لیله القدر» تمام قرآن به‏آن صورت در شب قدر نازل شد،و آنجا که به تفصیل،آیه آیه و به‏صورت الفاظ[فرود]مى‏آید با کلمه‏«تنزیل‏»بیان مى‏شود.این نشان‏مى‏دهد که قرآن به عنوان یک حقیقت غیبى-که این الفاظ،مظاهر وتنزل یافته‏هاى آن حقیقت غیبى هستند-قبل از پیغمبر وجود داشته وبعد پیغمبر به آن مى‏رسد و بلکه قبل از خلقت عالم و قبل از خلقت‏انسان وجود داشته است چون یک حقیقت مجرد است.

    قرآن از اینجا شروع مى‏کند:رحمن(خداى رحمن)قرآن را تعلیم‏داد که همان تعلیمش عین تنزیلش است(قرآن را به بشر فرود آورد).

    بعد از این است که مى‏فرماید: «خلق الانسان‏» .نفرمود:«الرحمن خلق الانسان علم القرآن‏»با اینکه انسان این طور فکر مى‏کند که طبق قاعده بایدبگوید که خداى رحمن انسان را آفرید و قرآن را تعلیم داد.از نظر انسان‏اگر حساب کنیم اول انسان آفریده مى‏شود بعد انسان قرآن و هر چیزدیگر را مى‏آموزد.خلقت انسان بر آموختن انسان قرآن را،تقدم دارد،وبلکه به حسابى(اگر کسى بگوید که قرآن جز همین الفاظ نیست)برخلقت قرآن هم تقدم دارد چون قرآن بعد از اینکه پیغمبر خلق شده وسال چهلم تولد او فرا رسید است در طول 23 سال خلق شده است.

    ولى در اینجا تعلیم قرآن بر خلقت انسان مقدم شده است.یک وجه آن‏که همه مفسرین قبول دارند-این است که مى‏خواهد به این بیان اهمیت‏فوق العاده این نعمت را ذکر کند که این نعمت هدایت به وسیله قرآن،آنقدر اهمیت دارد که باید قبل از نعمت‏خلقت ذکر شود.و اما یک وجه‏دیگر-همین‏طور که عرض کردم و بعضى از مفسرین گفته‏اند-این است‏که در اینجا عنایت دیگرى است به تقدم وجودى قرآن بر انسان به آن‏نوع وجودى که غیر از وجود الفاظش است.

    پس باز اول قرآن خلق‏شده است و بعد انسان.ولى به هر حال نکته‏اى که براى ما عملا آموزنده‏است توجه به اهمیت این نعمت بزرگ یعنى نعمت قرآن است و اهمیت‏نعمت علم و تعلیم به طور کلى.گو اینکه اینجا تعلیم قرآن[ذکر شده]است ولى بالاخره تعلیم است و باب، باب علم است.

    در سوره‏«اقرا»نیز این طور مى‏خوانیم: «اقرا باسم ربک الذى خلق‏خلق الانسان من علق اقرا و ربک الاکرم الذى علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم‏».

    آنجا هم سخن از خلقت و تعلیم است ولى در آنجا چون سخن از تعلیم‏قرآن بالخصوص نیست( «علم الانسان ما لم یعلم‏» ، «علم بالقلم‏» قلم را به‏انسان آموخت،نوشتن را به انسان آموخت،انسان را چیزى که‏نمى‏دانست آموخت،قهرا خلقت مقدم است بر تعلیم و تعلم، اول‏خلقت انسان یاد شده،بعد تعلیم و تعلم.اما اینجا که سخن از تعلیم قرآن‏است،تشریف و احترام و اهمیت و عظمت قرآن اقتضاء کرده است که‏ترتیب در جهت عکس قرار بگیرد،اول سخن از تعلیم بیاید بعد سخن ازخلقت.

    «علمه البیان‏» بعد از خلقت انسان نعمت بیان را براى انسان[ذکر]مى‏کند.«بیان‏»یعنى ظاهر کردن،که در اینجا مقصود همان سخن گفتن‏است.با زبان،انسان مکنونات ضمیر خودش را، امور پنهانى که درضمیرش هست،براى دیگران آشکار مى‏کند و آن دیگران براى او آشکارمى‏کنند.در این سوره‏«اقرا»هم سخن از خلقت و تعلیم بود (علم الانسان مالم یعلم) با این تفاوت که اینجا سخن از تعلیم قرآن است و آنجا خصوص‏قرآن یاد نشده است.در آنجا یک تعلیم بالخصوص ذکر شده بود،تعلیم‏نوشتن (علم بالقلم) ،در اینجا هم بعد از تعلیم قرآن یک تعلیم بالخصوص‏یاد آورى شده است،تعلیم سخن گفتن.

    شاید ما تا کنون به این نکته توجه نکرده‏ایم که اینکه انسان با حیوانهامتفاوت است و این همه فاصله دارد به موجب همان استعدادى است‏که در انسان براى گفتن و نوشتن هست،یعنى اگر همین یک استعداد را ازانسان بگیریم انسان با همه حیوانات فرق نمى‏کند.

    فلاسفه از قدیم تعبیر خیلى خوبى انتخاب کرده‏اند گو اینکه بعضى‏شاید نکته‏اش را درست در نمى‏یابند.وقتى مى‏خواهند انسان را تعریف‏کنند،به‏«حیوان ناطق‏»تعریف مى‏کنند،حیوان سخنگو،با اینکه به قول‏خودشان مى‏خواهند جنس و فصل را بیان کرده باشند.بعد این سؤال‏براى افراد مطرح مى‏شود که‏«سخنگویى‏»مگر چه اهمیتى براى انسان دارد که ما آن را به جاى فصل انسان بگیریم یعنى به جاى‏«جزء ذات‏»و«ذاتى‏»انسان بشماریم؟سخن گفتن براى انسان یک عمل است،مثل‏خندیدن.همین‏طور که خندیدن از مختصات انسان است‏سخن گفتن‏هم از مختصات انسان است و بر عکس.شاید مثلا پهن ناخن بودن هم ازمختصات انسان باشد.پس این چیست که در باب انسان گفته‏اند؟

    بعضى گفتند-و حرفشان درست هم هست-که معنى نطق در اینجاسخن گفتن نیست،ادراک کلیات است،یعنى حیوان احساس مى‏کند،درک مى‏کند ولى جزئیها یعنى فرد را درک مى‏کند.در ذهن حیوان فقطفرد وجود دارد،مثلا صاحب خودش را مى‏شناسد،آن انسان دیگر رامى‏شناسد، آن خانه را مى‏شناسد، آن خانه دیگر را مى‏شناسد،صد خانه‏را ممکن است بشناسد ولى از همه اینها نمى‏تواند یک معنى کلى بسازدو با آن کلیات در ذهن خودش قانون تشکیل بدهد.انسان ادراک معانى ومفاهیم کلى مى‏کند.این درست،ولى چرا ادراک کلیات را با لفظ‏«ادراک‏کلیات‏»نگفته‏اند،با لفظ‏«سخنگو»گفته‏اند؟به خاطر ارتباط قطعى‏اى که‏میان ایندو هست،یعنى انسان اگر مدرک‏«کلى‏»نمى‏بود سخنگو هم‏نمى‏بود.سخن گفتن فقط این[حالت ظاهرى]نیست،طوطى هم ممکن‏است چهار کلمه‏اى حرف بزند.یک معنى را که انسان احساس مى‏کند،[اگر فقط بتواند لفظ آن معنى را بگوید]،فرض کنید که انسان پدر خودش‏را مى‏بیند،بعد فقط بتواند لفظ‏«پدر»را بگوید،این سخن گفتن نیست.

    سخن گفتن،با ارتباط دادن و نسبت بر قرار کردن میان معانى و مفاهیم ودیده‏هاست، مى‏گوییم این ایستاده است،آن نشسته است.است ونیست وقتى که آمد هست و نیست اگر آمد،هست و نیست‏«جزئى‏» ندارد، همیشه در ذهن انسان‏«کلى‏» است،یعنى اگر انسان استعداد ادراک کلیات را نمى‏داشت نمى‏توانست‏حرف بزند.انسان که حرف مى‏زند نه از باب این است که جهازات جسمانى انسان با حیوان فرق‏مى‏کند،یعنى زبان انسان را بر خلاف حیوان طورى ساخته‏اند که بتواندحرف بزند.به زبان مربوط نیست،به جسم مربوط نیست،به روح‏مربوط است.این زبان و دهان و مخارجى که انسان دارد حیوان هم عینااینها را دارد ولى حیوان که نمى‏تواند حرف بزند به دلیل این است که‏ادراکش براى سخن گفتن کافى نیست.پس منشا و ریشه سخن گفتن آن‏استعداد فطرى انسان در ادراک کلیات است.

    حال این که در قرآن مى‏فرماید: «علمه البیان‏» خدا به انسان بیان را،ظاهر کردن مکنونات ما فى الضمیر خود را آموخت،بعضى مفسرین‏گفته‏اند مقصود این است که لغات را خدا وضع کرده است‏یعنى مشکل‏انسان فقط این بوده که مى‏بایست لغت برایش وضع مى‏شد،خدا قبلاآمده به وسیله انبیاء لغات را وضع کرده است.مثلا لغت عربى،لغت‏عبرى،لغت فارسى،لغت ترکى را به وسیله پیغمبران وضع کرده و دراختیار انسانها قرار داده است،این معنى «علمه البیان‏» است،یعنى خداواضع لغات است.(بعد نظریه‏اى هم در علم لغت‏شناسى در قدیم پیداشده بود که اصلا واضع لغت‏خداست به دلیل «علمه البیان‏».

    )البته این‏نظر را بعضى گفته‏اند ولى نه بعضى که قابل اعتنا باشند.

    دیگران گفته‏اند اولا معنى «علمه البیان‏» «علمه اللغه‏»نیست.صحبت‏در لغت نیست.اگر سخن از لغت مى‏بود باز یک حرفى بود.صحبت ازسخن گفتن و بیان کردن و استعداد بیان کردن مکنونات خود است.این‏همان استعدادى است که انسان در ادراک کلیات دارد.پس‏«خدا به‏انسان بیان را تعلیم کرده‏»یعنى در فطرت انسان آن استعداد را نهاده‏است که بعد منشا مى‏شود براى بیان کردن.این مطلب را دانستیم.

    این دو نعمت در این دو سوره ذکر شده است‏یعنى نعمت بیان که در سوره رحمن آمده و نعمت قلم که در سوره قلم آمده و دیدیم این هردو سوره خیلى به یکدیگر نزدیکند.در مجموع[در این دو سوره]باتفاوتهایى در پس و پیش بودن و برخى نکات دیگر،سخن از خلقت‏انسان و از تعلیم انسان به طور عموم است و سخن از تعلیم بیان است درسوره رحمن و از تعلیم قلم است در سوره قلم.در سوره قلم اهمیت‏مطلب از این جهت است که اولین سوره‏اى است که بر پیغمبر نازل شده‏یعنى دیباچه قرآن است که ببینیم قرآن در اولین آیاتى که بر قلب پیغمبرنازل مى‏کند چه مطالبى را طرح مى‏کند.خلقت را طرح کرده،تعلیم راطرح کرده،قلم را طرح کرده.در سوره ترحمن[اهمیت مطلب]از جهت‏دیگر[است و آن این] که تمام سوره در مقام ذکر نعمتهاست،[ببینیم]ازچه نعمتى شروع کرده است.باز اینجا مى‏بینیم صحبت تعلیم و خلقت وبیان است.

    این‏«بیان‏»و«قلم‏»دو چیزى است که اگر انسان در اینها دقت نکندشاید مثلا بگوید خدا به انسان فرش داده،خدا به انسان نعمت بیان هم‏داده است،خدا به انسان نعمت‏خندیدن داده، نعمت بیان کردن هم‏داده است.از زمین تا آسمان متفاوت است.اگر بیان و قلم نبود انسان تادامنه قیامت همان وحشى اولیه بود،محال بود-به اصطلاح امروزفرهنگ و تمدن به وجود بیاید،چون فرهنگ و تمدن محصول تجارب‏بشر است.با بیان،انسان آنچه را که تجربه مى‏کند و مى‏آموزد،به‏همزمانهاى خودش منتقل مى‏کند،که قلم هم این خاصیت را دارد.با قلم‏آنچه که یک نسل آموخته و نسلهاى گذشته آموخته‏اند و به این نسل‏منتقل شده ثبت مى‏شود و براى نسلهاى دیگر باقى مى‏ماند که نسلهاى‏دیگر از آنجا که نسل گذشته به آنجا رسانده است این بار را به دوش‏مى‏گیرد و حرکت مى‏کند و الا اگر بنا بود که هر نسلى[از نقطه اول شروع کند انسان به جایى نمى‏رسید].

    یک صنعت‏ساده مثل صنعت بنایى را در نظر مى‏گیریم.اگر اولین‏کسى که شروع مى‏کند به کار بنایى و چهل سال هم بنایى مى‏کندتجاربش را با خودش به گور ببرد،بعد یک نفر دیگر از نو بخواهد شروع‏کند،این[صنعت]تا قیامت به جایى نمى‏رسد.همین‏طور است علوم.

    آنهایى که اولین بار مثلا علم حساب را کشف کردند ابتدا مثلا چهار عمل‏اصلى را به دست آورده‏اند.اگر بشرهاى بعد هم مى‏آمدند از همان جاشروع مى‏کردند باز به همان نقطه آنها رسیده بودند.ولى در اثر بیان وقلم،هم علم انسان،آموخته‏هاى انسان،تجربیات انسان به همزمانهاى‏خودش توسعه پیدا مى‏کند و هم براى نسلهاى دیگر باقى مى‏ماند.پس «علمه البیان‏»

  • فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.


تحقیق دانش آموزی در مورد دانلود تحقیق تفسیر سورۀ الرحمن, مقاله دانشجویی با موضوع دانلود تحقیق تفسیر سورۀ الرحمن, پروژه دانشجویی درباره دانلود تحقیق تفسیر سورۀ الرحمن

تفسیر سوره تحریم (1) بسم الله الرحمن الرحیم یا ایها النبى لم تحرم ما احل الله لک تبتغى مرضات ازواجک و الله غفور رحیم.قد فرض الله لکم تحله ایمانکم و الله مولیکم و هو العلیم الحکیم.و اذ اسر النبى الى بعض ازواجه حدیثا فلما نبات به و اظهره الله علیه عرف بعضه و اعرض عن بعض فلما نباها به قالت من انباک هذا قال نبانى العلیم الخبیر.ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبکما (1) . سوره تحریم هم ...

مقدمه تفسیر چیست؟ تفسیر در لغت به معنای برگرفتن نقاب از چهره است. مگو تو آن که نور و کلام مبین است نقابی بر چهره دارد که از آن برگیریم؟ نه، نقابی قرآن ندارد این ما هستیم که باید نقاب از چهره جان برگیریم و پرده از دیده عقل و هوش خود کنار زنیم تا مفاهیم قرآن را دریابیم و روح آن را دریابیم. از سوی دیگر قرآن تنها یک چهره ندارد، یک چهره عمومی دارد که برای همه گشاده است، و نور مبین ...

تمامى آیات این سوره جز چهار آیه آخر در مکه نازل شده و227 آیه است . محتواى سوره :. مى دانیم در سوره هاى مکى که در آغاز دعوت اسلام نازل گردید بیشتر روى اصول اعتقادى , توحید,,معاد و عودت پیامبران خدا و اهمیت قرآن تکیه مى شد, وتقریبا تمام بحثهاى سوره شعرا پیرامون همین مسائل دور مى زند.در حقیقت مى توان محتواى این سوره را در چند بخش خلاصه کرد:.بخش اول طلیعه سوره است که از حروف مقطعه , ...

وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّک ذُو الجَْلَلِ وَ الاکْرَامِ(27) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ(28) یَسئَلُهُ مَن فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ کلَّ یَوْمٍ هُوَ فى شأْنٍ(29) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ(30) ترجمه : 26 - تمام کسانى که روى آن (زمین ) هستند فانى مى شوند. 27 - و تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند. 28 - پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى ...

تفسیر آیه الکرسی بسم الله الرحمن الرحیم وصل الله علی محمد وال الطاهرین وعجل فرج ال محمد اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَه ٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ ب ِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا ...

آیات : * افرایت الذی کفر بایاتنا و قال لاوتین مالا و ولدا * اطلع الغیب ام اتخذ عند الرحمن عهدا * کلا سنکتب ما یقول و نمد له من العذاب مدا * و نرثه ما یقول و یاتینا فردا * و اتخذوا من دون الله الهه لیکونوا لهم عزا * کلا سیکفرون بعبادتهم و یکونون علیهم ضدا ترجمه * آیا دیدی کسی را که به آیات ما کافر شد، و گفت:« اموال و فرزندان فراوانی به من داده خواهد شد»؟! * آیا او از ...

نمونه آیه : أ ولئک یجزون الغرفه بما صبروا و یلقون فیها تحیه و سلاما (75) خلدین فیها حسنت مستقرا و مقاما (76) ترجمه : 75 - آنها هستند که درجات عالى بهشت در برابر شکیبائیشان به آنان پاداش داده مى شود. و در آن با تحیت و سلام روبرو مى شوند. 76 - جاودانه در آن خواهند ماند، چه قرارگاه خوب و چه محل اقامت جالبى! پاداش عباد الرحمان (بندگان ویژه خدا) از این آیات به بعد بحث جامع و جالبى ...

(این سوره در مکه نازل شده و دارای 30 آیه می باشد) بسم الله الرحمن الرحیم والفجر1 و لیال عشر2 والشفع والوتر3 واللیل إذا یسر4 هل فی ذلک قسم لذی حجر5 ألم ترکیف فعل ربک بعاد6 إرم ذات العماد7 التی لم یخلق مثلها فی البلاد8 و ثمودالذین جابوا الصخر بالواد9 و فرعون ذی الاوتاد10 الذین طغوا فی البلاد11 فأکثروا فیها الفساد12 فصب علیهم ربک سوط عذاب13 إن ربک لباالمرصاد14 فأما الإنسان اذا ما ...

بسم الله الرحمن الرحیم قل اعوذ برب الفلق (1) من شر ما خلق (2) و من شر غاسق اذا وقب (3) و من شر النفاثات فی العقد (4) و من شر حاسد اذا حسد (5) به نام خداوند بخشایشگر مهربان بگو پناه میبرم به پروردگار صحبدم (1) از شر هر چه که او خلق کرده و دارای شر است (2) و از شر شب وقتی که با ظلمتش فرا میرسد (3) و از شر زنان جادوگر که به گره ها می دمند و افسون میکنند (4) و از شر حسودیکه بخواهد ...

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یآ أَیُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذى خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْس واحِدَه وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثیراً وَ نِسآءً وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذى تَسآءَلُونَ بِه وَ الْاَرْحامَ اِنَّ اللّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقیباً (*) به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر. اى مردم از پروردگارتان پروا کنید آنکه شما را از یک جان آفرید و همسر ...

ثبت سفارش