از آموزش و پرورش تعاریف زیادی به عمل آمده است.
عده ای آن را عمل بار آوردن کودک یا جوان میدانند که وسیله قرار میگیرد تا جمیع استعدادهای روانی و جسمانی تحت تعلیم گسترش یابد.
گروهی معتقدند آموزش و پرورش عملی است که به وسیله بزرگسالان روی خردسالان انجام میشود و به عبارت دیگر عملی است که نسل متقدم بر روی نسل متأخر انجام میدهد.
دستهای آموزش و پرورش را کنشهای تأثیراتی میدانند که در متعلم اعمال میشوند تا بدان وسیله در او شناختها، عادات، ارزشها، روش زندگی و … بوجود آمده و به او اجازه می دهد که از خود فعالیتهای نهادی را که شخصاً قادر به تحقق آنها نبوده است، بروز دهد.
بنابر تعاریف فوق میتوان گفت که آموزش و پرورش عملی است به منظور تربیت و تکامل روان و جسم، احساسات و عواطف یک فرد، که یک جامعه یا یک گروه اجتماعی سعی دارد بوسیله آن قدرتی را که از طریق یادگیریهایش بدست آورد، جهت ادامه حیات فردی و جمعی به اعضای جوان انتقال دهد.
این چنین تربیتی لازم است تا موجب شود که فرد با استفاده بهتر از منابع موجود در یک جامعه و تفهیم ارزشهای واقعی آن به سوی زندگی بهتر در آن جامعه جهت خود و دیگر افراد جامعه سوق داده شود.
از این روست که هدف تعلیمات رسمی در یک اجتماع باید ضمن شناخت و شکوفایی استعدادها به حقیقت آنچه که میتواند ایدهآل باشد و آنچه که باید مورد استفاده قرار گیرد، بپردازد.
کوششهای تربیتی باید دارای هدفی چون فراهم نمودن تسهیلات ادامه حیات فرد در ارتباط با جمع، متناسب با مکان و زمان، تفهیم مفاهیم ارزشها، پیشرفتهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی باشد.
مفهوم تعلیم و تربیت در هر جامعهای با نظام اجتماعی آن ارتباط داشته و هدف تربیت در هر جامعهای اختصاص به آن دارد.
از این روست که در جوامع مختلف میتواند در مفهوم انتقال دانستنیها، انتقال و تحلیل یادگیریها، یک نیاز انسانی، وسیله حکومت حکام، وسیله منازعه برای تولید و بالاخره وسیله منازعه طبقات اجتماعی محسوب گردد.
نهاد آموزش و پرورش، در هر معنا و مفهومی که بکار رود، میتواند وسیله لازمی باشد جهت پیشرفت هر تحول دریک جامعه و بخصوص تحولی که در شئون مختلف اجتماعی بکار رفته و سیاست زندگی جمعی را استحکام میبخشد.
از این روست که تعلیم و تربیت میتواند در قالب مفهوم یک نیاز و لازمهی بقای هر جامعهای قلمداد شود.
عدهای از مربیان وظیفه تعلیم و تربیت را انتقال سرمایه تمدنی ذکر کردهاند که در اینجا باید این نکته مدنظر مربیان باشد که تنها انتقال این میراث موجب ترقی و توسعه آن نمیشود زیرا بسیاری از افکار نظریات، آداب و رسوم و عقایدی که سالها در میان مردم یک جامعه نفوذ داشته و بوسیله نسلها انتقال یافتهاند و این افکار و نظریات به همان وضع سابق باقی مانده، بر اعمال مردم حکومت دارند.
بنابراین وظیفه تعلیم و تربیت در مقابل میراث فرهنگی یا سرمایه تمدنی نه تنها انتقال آنها از نسلی به نسل دیگر است بلکه کار مهم تعلیم و تربیت یا مربی کمک به افراد در ارزش سنجی این میراث و توسعه آنهاست و شاید یکی از عوامل عقب ماندگی کشورهایی که در گذشته فرهنگهای غنی داشتهاند همین امر بوده است که آنها فقط به انتقال میراث فرهنگی خود پرداختهاند و اقدامی برای ارزش سنجی و توسعه و پیشرفت آن میراث نکردهاند.
مدرسه مؤسسهای از نهاد اجتماعی تعلیم و تربیت است که تربیت اعضای آینده اجتماع را به عهده میگیرد.
لازمه تحقیق امر آموزش و پرورش این است که عمدتاً ارتباطی بین انسانها بوجود آورد و اجتماع که خود معجونی از ارتباطات است، دراین راه اقدام میکند.
روابط انسانی موجود در درون مدرسه، جانبخش ارتباط اجتماعی است.
چون مدرسه در قالب ارتباطات عمدی که بوجود میآورد از طرق مختلف به فردی که در آینده قسمتی از مسئولیتهای اجتماعی را به عهده خواهد گرفت، فهمیدن و تجزیه و تحلیل کردن را در کنار آموختههای خودکفایی جهت امرار معاش میآموزد.
از این روست که مدرسه خود سیمایی است از اجتماع، در قالب اجتماعی کوچک برای کودکان و نوجوانان که کاملاً مشخص از سایر جوامع بشری است.
بعلاوه برآورد آرمانهای عالی آموزش و پرورش در رفع نیازهای اجتماعی را برنامه هایی منظم و قبلاً تدراک شدهای لازم است.
نظامهای تربیتی با اقدام براین عمل تحقق آن را در محلی به نام مدرسه یا آموزشگاه عملی میسازند.
مدرسه جهت سازندگی اجتماعی کوشش میکند در برنامهریزیهای خود، خواستههای اجتماعی را در مورد توجه قرار دهد.
دراین مسیر با تصمیم یگانگی و یکسانی هدف بین دانش آموزان وحدت جامعه را تضمین میکند.
جوامع متمدت امروزی با یادگیریهای غیرمستقیم نمیتوانند نیازهایشان را برآورده سازند، لذا وجود مدرسه الزامی شده و آن را رکنی از استمرار انسانهای اجتماعی قلمداد میکند.
این اجتماع کوچک دانش آموختن را با ایجاد قدرت عمل اشاعه داده، حس اطاعت از قانون و مناطق را در فرد تقویت مینماید.
می توان اذعان نمود که اجتماعی بدون تعلیم و تربیت نمیتواند موجود باشد، چه آموزش و پرورش عامل اصلی و اساسی اجتماعی شدن هر فرد میباشد.
کودک به محض ورود به مدرسه با دنیایی جدید روبرو میشود، او با یک رشته از مقررات لازمالاجرا مواجه شده و در مقابل فردی به نام معلم که مستقیماً به هدایتش پرداخته و به کمک سایر وسایل انتقال دانستنیها و ایجاد انگیزش به آموختن در اجتماعی شدن کودک ایفای نقش میکند.
این واقعیت در مدارس ابندایی بیشتر به چشم خورده و اجازه این اظهار نظر را میدهد که انگیزه اجباری و رایگان کردن این دوره از تعلیمات پایهای عمدی و قرارگرفتن آن از سرلوحه برنامههای اجتماعی، همین امر است.
امروزه نقش مدرسه با هدفهای گذشته آن که صرفاً جنبه تعلیمات به ویژه در مسیر خواندن و نوشتن داشت، بکلی عوض شده است.
بدین طریق که آموزشگاه امروزی وظیفه دارد، ضمن انتقال دانستنیهای مربوط به خواندن و نوشتن در تربیت انسانی سازنده همت گماشته و به جمعیت تحت تعلیم خود بیاموزد که ضمن کشف وجود خود، با شناخت از زندگی جمعی در شناخت وجودی دیگران نیز موفق شود.
بدین طریق درست استدلال کرده و قضاوت نماید، راه ارتباط با دیگران را بیاموزد، روشن ببیند و نیک بیندیشد و به طور کلی هدف نهایی خود را با انسانی ساختن محتوای تعلیمات در راه تربیت انسان دنبال کند.
چون او اشاعه گر ایدئولوژی نهادی است که باید ضمن تبعیضات درک الویتها و تفهیم دموکراسی با پرورش اذهان باز در تحکیم انسانیت در جوامع بشری اهتمام ورزد.
اجتماع از مدرسه به عنوان یک مؤسسه تربیتی متوقع است که ضمن ایجاد تربیت اجتماعی در دانش آموزان بتواند در پرورش افراد سازنده جهت رفع نیازهای اجتماعی نیز اهتمام ورزد.
ولی باتوجه به برنامهها و کیفیت محصول آن ضعف کفایت در ایفای نقش آن کاملاً مشهود میگردد و بدین طریق مدرسه پاسخگوی خواستههای اجتماعی با درصدی بالا نشده و غیرمستقیم با تربیت مستقیم اجتماعی شدن بهتر دانش آموزان را عاید نمیکند.
در بعضی از جوامع بخصوص در جوامع سرمایه داری بعلت وجود فواصل محدود، در میان طبقات اجتماعی مدرسه برای فرزندان متعلق به طبقات غیرمرفه که دارای کمبودهای زبان تفهیمی و فرهنگی که ناشی از نارساییهای اقتصادی است، نمیتواند به صورت یکسان اجراء شود.
بدین جهت است که برنامههای تربیتی با برخورد با نارساییها، عده کثیری از توده اجتماعی را پس از سالها سرگرمی بدون اندوخته لازم وارد اجتماع میسازد.
به این ترتیب ضمن تضعیف سازندگی آنان جهت جامعه، مدرسه که باید گسترش دهنده دموکراسی باشد، پرپرکننده گل آن میشود چون اگر مدرسه کودک را در جوامع سرمایه داری، اندک توشهای هم بدهد مستقیماً به خدمت سرمایهداران گسیل میدارد.
محکوم کردن مدرسه به طور اعم بدور از انصاف است چون اگر آموزش و پرورش یک نهاد اجتماعی است و نظام هر اجتماعی در هدفهای ایدئولوژی آن دخالت دارد، بدین نحو آموزشگاه مؤسسهای است که ایدئولوژی دولت را اشاعه می دهد.
پس مدرسه موقعی برای اجتماع است که از طریق نظام هر اجتماعی نارساییهای اقتصادی و نابرابریهای موقعیتها تضعیف شده و مدرسه دستگاه ایجاد هدفهای گروه خاصی نباشد.
در آن صورت مدرسه از موازین دموکراسی اجتماعی برخوردار خواهد شد.
نیروی انسانی آموزش و پرورش : یکی از عناصر عمده آموزش و پرورش نیروی انسانی لازم است.
آموزش و پرورش رسمی که زیرنظر سازمان مستقلی اشاعه مییابد از انسانهایی به نام معلم در برآوردن این هدف کمک میگیرد.
هرچند تدریس حرفهای بیش نیست ولی میتوانیم بدون توجه به مفهوم صرف تدریس در قالب انتقال دانستنیها آن را یک هنر تلقی کنیم.
دارا بودن دانشی وسیع نمیتواند ملاک اصلی برای اشغال مقام معلمی باشد.
بلکه شرط عمده احراز مقام معلمی علاوه بر آمادگی فرد برای پذیرش دانستنیها این است که از شرایطی خاص برخوردار باشد.
برخورداری او از شرایطی خاص جهت ایجاد دگرگونیهای لازم در رفتار شاگرد و تکمیل استناجات او از مفاهیم است.
جهت برآوردن این هدف تربیتی لازم است در آمادگی این نیروی انسانی دقت نمود.
محتوی برنامهی تربیت معلم با برخورداری از کیفیتی خاص میتواند معلم را در رسالتش یاری دهد.
از آن جمله میتوان گفت برنامهی تربیت معلم باید : ـ معلم را به تشریح و تفهیم مسائل مختلف قادر سازد.
ـ حس ایجاد گفت و شنود را در او تقویت کند.
ـ نحوه گوش دادن به شاگردان و حس دفاع از حقایق را با شناخت مسائل اجتماعی در او بیدار سازد.
ـ در امر آموزش و یادگیری و شناختهای لازم برای شاگرد به او مهارت بخشد.
ـ از اطلاعات کافی در مورد موادی که مسئول تدریس آن است او را بهرهور سازد.
ـ جهت شناخت قانون زندگی جمعی به او کمک نموده و در تبدیل محیط کلاس درس به جامعه کوچک او را آماده سازد.
ـ در ایجاد احساس مسئولیت به او کمک نموده و او را در مقابل شاگردان مسئول سازد.
ـ نحوه تکامل و گسترش کیفیتهای روانی را برای او روشن سازد.
ـ برای توسعهی شناختهای فردی هماهنگ با نیروی فرهنگی و اخلاقی او را قادر سازد.
ـ بطور کلی از مجموع برنامههای تربیت معلم آزاد منشی و قضاوت صحیح ایجاد شود.
براساس نکات فوق برنامهی تربیت معلم با نقشی که باتوجه به محتوای برنامه و کیفیت تعلیمانی که به آن واگذار میشود، ارتباط دارد.
ولی تنظیم و ترتیب برنامههای کامل برای تربیت معلم، نمیتواند امیدوار سازد که مربیان بهتری تربیت خواهند شد.
زیرا قبل از تنظیم برنامههای تربیت معلم لازم است خواستهها و استعدادهای داوطلبان که همه در ایجاد علاقه شغلی آنها مؤثر است، مورد توجه قرار گیرد.
بدین معنی که در گرایشهای شغلی داوطلبان حرفه معلمی، اشکالات روانی و اجتماعی آنها سنجیده میشود.
امروزه، حرفهای که نتواند گذران زندگی را بهتر تأمین کند، از مقام اجتماعی پستتری برخوردار است و در ضمن ناراحتیهای روانی برای فرد بوجود خواهد آورد.
پس قبل از اینکه داوطلبان شغل معلمی برای تربیت انتخاب شوند، نخست راهنمایی شغلی برای حرفه معلمی میبایست بوجود آید.
و سپس علاقه و انگیزشهای شغلی داوطلبان از نظر عشق به تربیت و یاددادن سنجیده شود.
درحال حاضر معلم به علت دریافتهای خود به عنوان حقوق در مقام مقایسه با سایر مشاغل نمیتواند هزینههای زندگی خود را کاملاً تأمین کند، از این رو اکثراً داوطلبان با کیفیت به خصوص پس از تحصیلات متوسطه به مسیرهای تحصیلی پر درآمد روی آوردهاند.
معلم و آموزش و پرورش : معلم و دانش آموز دورکن مهم و اساسی آموزش و پرورش هستند.
معلم برای موفقیت در کار خود نه تنها باید تلاش کند تا دانش آموزان خود را بهتر بشناسد و به نیازهای آنان پی ببرد، بلکه باید خود را نیز بشناسد و از نیازها و آرزوهای خود آگاه باشد و ضمن پیدا کردن نقاط ضعف خود در صدد رفع و بهبود آنها برآید.
گاهی دیده میشود، که پس از دریافت مدرک تحصیلی و پایان دوره کارآموزی معلمان رابطهی خود را با کتاب و مطالعه قطع میکنند و همان معلومات قبلی خویش را به دانش آموزان انتقال میدهند، با این تصور که به هدف خود رسیدهاند.
غافل از اینکه آغاز به تدریس برای آنها باید آغاز یادگیری باشد و پیوسته خود را به فراگیری مطالب تازه ملزم سازند.
معلم باید همیشه از خود و کاری که میکند ارزشیابی به عمل آورد.
بدین منظور رابطهاش باید با سایر معلمان، دانش آموزان و اولیای آنها و اجتماع برقرار باشد تا به نیازهای آنها پی ببرد، هدفهای آموزشی را با در نظر گرفتن این نیازها دنبال کند و در صورت عدم رضایت از نتایج کارخود درصدد تغییر و اصلاح نواقص برآید.
معلم باید همیشه این پرسش برایش مطرح باشد که چه میکند؟
چرا چنین میکند؟
چگونه میتواند بهتر به هدف برسد و آیا در کارش موفق است یا خیر؟
نقش معلم در آموزش و پرورش : نقش معلم در آموزش و پرورش با نقش او در گذشته متفاوت است و این تفاوت به خاطر آن است که هدفهای آموزشی امروز با گذشته تفاوت دارد.
در حال حاضر هدف آموزش تنها از برکردن مطالب و بازگو کردن آنها نیست، بلکه تمام جنبه های شخصیت دانش آموز مورد نظر است.
به عنوان مثال وقتی صحبت از رشد دانش آموز میشود