دانلود تحقیق رایگان خلاصه لیلی و مجنون

Word 35 KB 33482 5
مشخص نشده مشخص نشده ادبیات - زبان فارسی
قیمت: ۰ تومان
کلمات کلیدی: قیس - لیلی - لیلی و مجنون - نظامی
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • این کتاب را نظامی در مدتی کمتر از چهارماه گفته و در سال 584 نام ابوالمظفر شروانشاه اخستان بن منوچهر بپایان رسانده . تعداد ابیات آن در حدود چهار هزار بیت و خلاصه داستان این است :

    یکی از بزرگان عرب از نعمت های دنیا بجز فرزند همه چیز داشت و غافل بود که صلاحش در این بوده است که فرزندی نداشته باشد .

    آنقدر نذر و نیاز کرد تا خداوند پسری باو داد و او نامش را «قیس» گذاشت و چون بهفت سال رسید او را به مکتب سپرد . در آن مکتب دختری بنام «لیلی» بود که قیس از همان نظر اول باو عاشق شد - کم کم عشق پسریش این دو کودک زبانزد خاص و عام گشت و آواز آن بگوش پدر و مادر آنها رسید . پدر لیلی دیگر دختر خود را بآن مکتب نفرستاد . قیس هر روز به در خانه لیلی می رفت ، آندر را می بوسید و باز می گشت . این جدائی بجای آکه درد این دو را تسکین و تخفیف دهد باعث غلیان و شدت آن شد و کار قیس بآنجا رسید که مردم او را «مجنون» لقب دادند . پدر مجنون ناچار برای نجات پسر خود بخواستگاری لیلی فرستاد . پدر لیلی نپذیرفت و بهانه اش این بود که پسر تو دیوانه است و موجب بدنامی قبیله من خواهد شد . به شنیدن این خبر عشق مجنون هر روز شدیدتر شد و جانفرساتر گشت . پدر او برای تخفیف این درد بیعلاج منتظر موسم حج نشست و به هنگام حج او را با خود به مکه برد و در مقابل خانه کعبه نگاهداشت و گفت ای پسر ! اینجا خانه خداست ، شفابخش دردهاست ، دست در این حلقه کن و بگوی ای خدا ، ترا بخداوندیت قسم می‌دهم ، ترا به عظمت و بزرگیت قسم می دهم که مرا توفیق ده و رستگار کن و در پناه خود گیر و ازین شیفتگی رهایی بخش . مجنون دست در حلقه کعبه کرد و گفت ایخدا ! ترا بخداوندیت قسم می دهم ، ترا به عظمت و بزرگیت قسم می دهم که عشق لیلی را از من مگیر و از اینکه هستم عاشق ترم کن و آنچه از عمر من مانده است بگیر و بمعشوق من ده . پدر این حرفها را با بهت و حسرت گوش داد و با درد و نومیدی بازگشت . اما دعای مجنون مستجاب شد و چون از خانه خدا مراجعت کرد دیگر در خانه خود نماند و سر به بیابان گذاشت و با وحش و طیر انس گرفت و جز نام لیلی بر زبان نراند . همه مردم را در بر او می سوخت و کسی چاره ای نمی دانست . شخصی از روسای قبائل عرب بنام «نوفل» از او حمایت کرد و با قبیله لیلی بنای جنگ گذاشت و مردم آن قبیله را شکست داد و لیلی را طلبید . پدر لیلی رسولان پیش او فرستاد و پیغام داد که شکست خورده ام و جز تسلیم چاره ای ندارم ولی حاضرم دختر خود را به پست ترین غلام تو بدهم و به مجنون ندهم ، زیرا نام قبیله من بر باد می رود و اگر بیش از این مورد تعقیب باشم دختر را می کشم و خود را نجات می دهم و نوفل ناچار دست از جنگ کشید .

    پس از این شخصی به نام «بن سلام» لیلی را به عقد درآورد ، اما ایندختر که جز قیس کسی را نمی خواست تا آخر عمر به شوهر تسلیم نشد .

    مجنون نیز همه عمر را در صحرا و بیابان می گذراند و در عشق لیلی می‌سوخت و غزل می خواند . تنها لذت او این بود که گاه گاه از سوار و پیاده ره گذری از حال لیلی می پرسید و پیغام می داد . یا کاغذی را که او پنهانی فرستاده بود می گرفت و بر چشم و روی می کشید و با شادی و نشاط مستانه ا جواب می نوشت .

    عمر مجنون در صحرا ها و بیابانها گذشت و همه عمر بجای چشمهای لیلی در چشم آهوان و گوزنان نگریست . از برگ درختان می پوشید و از میوه و دانه آنها سیری می گرفت . گاه گاه پدرش با زحمت و عصازنان او را پیدا می کرد و بخانه می برد و باز می گریخت و سر به صحرا می گذاشت .

    روزی سواری بر او گذشت و او را از مرگ پدر آگاه کرد . بسر قبر پدر دوید و پس از گریستن ها باز سر به صحرا گذاشت .

    روزی دیگر رهگذری او را از مرگ مادر خبر داد . بر مزار او آمد اشک ها ریخت و باز رو به بیابان نمود .

    ابن سلام و لیلی هیچوقت از هم نصیبی نیافتند . این عروس و داماد که حمق و تعصب قبایل عرب آنها را بظاهر پیوسته بود و لحظه ای جز در اندوه و غم نزیستند و مثل این بود که در انتظار مرگ روز و شبها را می شمارند . چون اینت شماره ها به حد مقرر رسید چهره ابن سلام زردی گرفت و رنجوری او مانند عشق مجنون هر لحظه رو به تزاید گذاشت تا منجر به مرگ شد و لیلی بر مزار او بیاد عاشق خود اشک ها ریخت .

    طولی نکشید که بهار عمر لیلی نیز رو به خزان گذاشت و شبی با درد و داغ عشق ، مادر را وداع گفت . بر چهره او بوسه زد و مجنون را باو سپرد و وصیت کرد که چون او نیاید عزیزش دارد و باو بگوید که لیلی در آخرین نفس بیاد تو بوده است و با یاد تو رفته است و در آنجا منتظر توست . پس دیده بربست و مادر را در عزای خود نشاند .

    چون مجنون از مرگ لیلی آگاه شد با درد و اندوه خود را به قبر او رساند ، قبر او را بوسیدو در بر گرفت و «ایدوست» گفت و جان سپرد .

    نظامی می گوید شنیده ام یک ماه و بروایتی یکسال همچنان بر مزار لیلی افتاده بود و درندگان - که بندگان وی بودند - دورش حلقه زده بودند و پاسبانی میکردند و کسی نمی توانست خود را باو رساند و بخاکش سپارد .

    و چون این مدت بسر رسید جانوران ناچار متفرق شدند ، آنوقت مردم قبیله وی آمدند ، قبر لیلی را شکافتند و استخوانی را که از مجنون مانده بود در همان قبر و درپهلوی جسد لیلی بخاک سپردند و مقبره آنها زیارتگاه عشاق و حاجتمندان شد .

     

    تینا اسماعیلی - رویا علیفرد

  • فهرست:

    ندارد
     

    منبع:

    ندارد

خلاصه لیلی و مجنون این کتاب را نظامی در مدتی کمتر از چهارماه گفته و در سال 584 نام ابوالمظفر شروانشاه اخستان بن منوچهر بپایان رسانده . تعداد ابیات آن در حدود چهار هزار بیت و خلاصه داستان این است : یکی از بزرگان عرب از نعمت های دنیا بجز فرزند همه چیز داشت و غافل بود که صلاحش در این بوده است که فرزندی نداشته باشد . آنقدر نذر و نیاز کرد تا خداوند پسری باو داد و او نامش را ...

خلاصه لیلی و مجنون این کتاب را نظامی در مدتی کمتر از چهارماه گفته و در سال 584 نام ابوالمظفر شروانشاه اخستان بن منوچهر بپایان رسانده . تعداد ابیات آن در حدود چهار هزار بیت و خلاصه داستان این است : یکی از بزرگان عرب از نعمت های دنیا بجز فرزند همه چیز داشت و غافل بود که صلاحش در این بوده است که فرزندی نداشته باشد . آنقدر نذر و نیاز کرد تا خداوند پسری باو داد و او نامش را ...

مرجع اصلی داستان لیلی و مجنون، در درجه ی اول کتابهای تاریخ ادبیات است. که از آن میان باید از کتاب «الشعر و الشعراء» از ابن قنیبه و کتاب الاغانی از ابولفرج اصفهانی نام برد. مجموعه ی دیگر از منابع عربی که در کنار الاغانی برای ما اهمیت نسبی دارد مجموعه ای است از آثار کاملاً متمایز و خاصی که به شرح احوال دلباختگان و تاریخ عشاق افسانه ای اختصاص داده شده اند. در میان این آثار می توان ...

((لیلی و مجنون )) در روزگارانی دور در قبیله ای از دیار عرب به نام قبیله عامریان رییس قبیله که مردی کریم و بخشنده و بزرگوار بود و به دستگیری بینوایان و مستمندان مشهور، به همراه همسر زیبا و مهربانش زندگی شاد و آرام و راحتی داشتند. اما چیزی مثل یک تندباد حادثه آرامش زندگی آنها را تهدید می کرد. چیزی که سبب طعنه حسودان و ریشخند نامردمان شده بود. رییس قبیله فرزندی نداشت. و برای عرب ...

در روزگارانی دور در قبیله ای از دیار عرب به نام قبیله عامریان رییس قبیله که مردی کریم و بخشنده و بزرگوار بود و به دستگیری بینوایان و مستمندان مشهور، به همراه همسر زیبا و مهربانش زندگی شاد و آرام و راحتی داشتند. اما چیزی مثل یک تندباد حادثه آرامش زندگی آنها را تهدید می کرد. چیزی که سبب طعنه حسودان و ریشخند نامردمان شده بود. رییس قبیله فرزندی نداشت. و برای عرب نداشتن فرزند پسر، ...

مختصری در احوال وآثار نظامی داستان سرای بزرگ زبان فارسی ، نظامی گنجه ای در قرن ششم و در شهر گنجه پای به عرصه وجود گذاشت. نام او الیاس، کنیه او ابومحمد و لقب او به گفته برخی نظام الدین و یا جمال الدین ذکر شده است. عوفی در لباب الالاب او را ‹‹ الحکیم الکامل نظامی الگنجه ›› نوشته است. او خود را آیینه غیب می نامد و دارای دم و ذکر مسیح می داند. در سحر سخن چنان تمامم کایینه غیب گشت ...

نظامی نام این مثنوی را « مثنوی نامه خسروی» و درجای دیگر « شرف نامه ی خسروان» نامیده و در میان مردم به اسکندر نامه و شرفنامه یافته است شاعر در سرودی آن از عشق و علاقه که بدین کار داشته پیروی کرده و به خاطر زر وثروت نسروده است. شرف نامه چهارمین اثر نظامی است و آن را نیمه بنا معرفی کرده و نیمه دوم را به بعد موکول کرده و مقصود او از نیمه دیگر « اقبال ...

حکیم فرزانه نظامی گنجوی هنر آموز کز هنرمندی در گشایی کنی نه در بندی هر که ز آموختن ندارد ننگ در برآرد ز آب و لعل از سنگ و آنکه دانش نباشدش روزی ننگ دارد ز دانش آموزی ای بسا تیغ طبع کاهل کوش که شد از کاهلی سفال فروش وی بسا کوردل که از تعلیم گشت قاضی القضاه هر اقلیم جمال الدین ابو محمد الیاس نظامی گنجه ای از اساتید بزرگ در داستان سرایی و از پایه گذران شعر و ادب پارسی ایران زمین ...

جمال الدین ابومحمد الیاس   ابومحمد الیاس بن یوسف نظامی گنجه یی ، استاد بزرگ در داستان سرایی و یکی از نتون های استوار شعر پارسی است . زندگی او بیشتر و نزدیک بتمام در زادگاهش گنجه گذشت و از میان سلاطین با اتابکان آذربایجان و پادشاهان محلی ارزنگان و شروان و مراغه و اتابکان موصل رابطه داشت و منظوم های خود را به نام آنان ساخت .در باره و فاتش تاریخ قطعی درست نیست و آنرا تذکره ای ...

داستان لیلی و مجنون عشق لیلی و مجنون از علاقه‌ی معصومانه‌ی دو کودک مکتبی سرچشمه می‌گیرد، تعلق خاطری دور از تمنّیات جنسی که هر دو در یک مکتبخانه‌اند و ظاهراً در مراحل خردسالی. اما کار همدرسی به همدلی می‌کشد و نخستین لبخند محبت لیلی و مجنونِ اندک‌سال در فضای محدود مکتبخانه، نه از چشم تیزبین ملای ترکه به دست پوشیده می‌ماند و نه از نظر کنجکاو بچه‌های همدرس و هم‌مکتبی. وضع آشنایی ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول