دانلود مقاله نیما یوشیج

Word 420 KB 15903 73
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۳۰,۰۰۰ تومان
قیمت: ۲۴,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • نیما یوشیچ
    آغاز زندگی
    علی نوری متلخص به نیما یوشیچ از پدری خان زاده به نام« ابراهیم» معروف به اعظام السلطنه و مادری از خاندان علم و هنر به نام« طوبی مفتاح» فرزند حکیم موزی شاعر و فیلسوف در 21 آبان ماه 1276 هجری شمسی برابر با 15 جمادی الثانی 1315 قمری و در زمان پادشاهی مظفرالدین شاه قاجار در دهکده یوش در یکی از دهات شهرستان نور استان مازندران بدنیا آمد.

    پدرش، علی نوری با گله داری روزگار می گذراند و خود نیما از همان دوران کودکی تا سن دوازه سالگی با چراگاه ها و کوهستان ها و خلاصه با طبیعت زنده و سرسبز آشنایی نزدیک داشت و در میان چادرنشینان و قبایل کوهستانی به سر می برد.

    چنانکه خودش می گوید:
    « زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخی بانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور، ییلاق- قشلاق می کنند و شب بالای کوهها ساعات طولانی با هم به دور آتش جمع می شوند.

    از تمام دوره بچگی من به جز زد و خورد های وحشیانه و چیزهای مربوط به زندگی کوچ نشینی و تفریحات ساده ی آنها در آرامش یکنواخت و کور و بی خبری از همه جا چیزی بخاطر ندارم.....»
    آخوند یوش به نیما خواندن و نوشتن آموخت؛ نیما خودش در یکی از سخنرانی هایش به نحوه ی تحصیل دوره ی ابتدایی خودف نزد آخوند یوش اشاره یی می کند و می گوید:
    «در همان دهکده که من متولد شدم خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده یاد گرفتم او ما را در کوچه باغها دنبال می کرد و به باد شکنجه و کتک می گرفت.

    پاهای نازک مرا به درختهای گزنه دار می بست و با کتک زدن مرا مجبور می کرد به از برکردن نامه هایی که معمولاً اهل خانواده ی دهاتی به هم می نویسند و خودش آنها را به هم چسبانده و برای من طومار درست کرده بود.

    »
    همچنین در یادداشتی در سن 23 سالگی در سال 1299 درباره ی سرگذشت خود و حسرت گذشت روزگاران خوش بچگی خود با عنوان« روزگاران بچگی چه روز های خوشی است!» می نویسد:« هرگز فراموش نمی کنم روزهای بچگی راکه به سرعت می گذشت.

    خیالات گوناگون از هرطرف مرا احاطه داشت و بر تندی برق در من می گذشتند.

    هر خیالی مرا به وکار مخصوصی مایل می ساخت، اما چه نوع خیال و راجع به چه چیزی بود؟

    آیا برای نزداعی با رفقای کوچکم بود؟

    برای بردن حق دیگری؟

    برای ردست آوردن محتمل؟

    و آیا برای قبول قیدی بود؟


    هرگزا ز این خیالات متراکم و بیهوده اعصار که شما اهل عالم را دچار خطاکاری و شقاوت ساخته است هیچ یک از این نوع نبود.

    خیالات بچگان، خیالات مقدسی است.

    شقاوت و خطاکاری در باطن آنها راه ندارد.


    هرگزا ز این خیالات متراکم و بیهوده اعصار که شما اهل عالم را دچار خطاکاری و شقاوت ساخته است هیچ یک از این نوع نبود.

    آیا خیالات من راجع به امور زندگی بود؟نه آن هم بخوبی می گذشت و آسایش مرا فراهم می آوردند.

    انسان وقتی که تمام این خوشی ها از قبیل امنیت و سلامتی نصیب او گشت، فقر، گرسنگی و پریشانی از او دور می گردد.

    و خیالات پاکی که مخصوص انسان است و بر آن ممتاز می شود، او را احاطه خواهد داشت.

    تمام خیالات من راجع به چیزهایی خوبی بود، می خواستم فقط با آن شناسایی بر همسران خود تفوق یابم.

    این حس تفوق هیچوقت مرا تنها نمی گذاشت.

    این نوع خیال همیش مرا تعقیب می نمود.

    در 15 سالگی گاهی میرفتم که مورخ شوم، گاهی نقاش می شدم، گکاهی مساح، و گاهی طبیعی دان.

    ...

    در من یک روح اخلاقی رو به تعالی بود.

    با یک علت پاک.

    یک روح بی آلایش زندگی می کردم.

    هر هنری که از فکر من تراوش می کرد، نمی دانید چقدر با آن اخلاق زینت می گرفت.

    بزرگتران من همگگی زیادی هوش مرا تصدیق می کردند.

    هیچ حس حق ناشناسی در آنها وجود نداشت.

    مرا در هر هنری می شناختند زیرا که یک رابطه ی همسری، هم چشمی و هم در سی میان من و آنها نبود.

    همیشه وجود این نوع روابط و مناسبات است که حسد را در اشخاص تولید می نماید.

    آنها مرا بخوبی قبول داشتند.

    آن روز ها گذشت.

    در اواخر ایام بچگی یاد دارم کم کم همسران من، به من حسد می بردند بد می گفتند.کم کم زندگانی تازه برای من احداث شدکه دنباله ی آن تا امروز امتداد دارد طور دیگری مرا ملاقات می کنند.

    اما من دیگر همسر کسی نیستم.

    شخص دیگری شده ام.

    حالا زندگی من مالامال از شداید است.

    دنیا مرا آسوده نمی گذارد.

    این است مختصری از سرگذشت من و اوقات بچگی.

    از بچه های خود شکایت نکنید!

    دل های کوچک همگی آنها پاک است!

    تمام خوبند!نگذارید در میحط های فاسد زندگی کنند.

    برای رفع همه ی بدبختی ها باید محیط اصلاح شود.» نیما در تهران نیما یوشیچ در سال 1288 در سن دوازه سالگی به همراه خانواده اش به تهران عزیمت کرد؛ و در این شهر ابتدا به دبستان« حیات جاوید» و سپس به مدرسه ی متوسطه کاتولیک« سن لویی» رفت در همین مدرسه بود که نیما ادبیات، زبان فرانسه و نقاشی آموخت.

    معلم ادبیات او نظام وفا بود که بعدها« افسانه» را تقدیم استادش می کند.

    در بیست سالگی در 1269 وی موفق به دریافت تصدیق نامه از مدرسه ی سن لویی می شود و این پایان تحصیلات رسمی این شاعر است.نام نیما در تصدیق نامه ی این مدرسه به چشم می خورد.

    البته ناگفته ماند نیما بعدها مدتی در مدرسه ی« خان مروی» نزد مرحوم« آقاشیخ هادی یوشی» زبان عربی آموخت و در سال 1307 نیز در بارفروش(= بابل) نزد« علامه حائری» فلسفه،منطق و فقه را فرا گرفت.

    نیما یوشیج در سال 1298 در وزارت مالیه( دارایی) شروع به کار کرد.

    ظاهراً استخدام در وزارت مالیهننخستین کار اداری این شاعر بشمار می آید.

    او که حدود هشت سال در این کار اشتغال داشته است، درباره شغلش می نویسد:« کار مالیه هم خسته کننده بود.

    بستگان پدرم، پدرم را همینطور مثل من با امید های بی خودی گول زده بودند که مرا در آن اتاقهای عفنی که هوا در آن حبس می کنند، به کار وادارند.

    در صورتی که من به هیچوجه رام و موافق میل آ نها نمی شدم.

    در مالیه از زیر دامن کارد بسته، عبا به دوش انداخته، چکمه می پوشیدم با کلاه پوستی....

    چیز ی که مرا رام می کرد و از خیلی کارها که آدم را بخطر می اندازد بازمیداشت، این بود که طبیعت من کاملا ً شاعرانه شده بود و خوشی من این بود که شکیبا باشم تا اینکه تابستان شود و من باز به یوش و جنگل های ییلاقی کلارزمی و الیو بروم.

    هردم یک آب از چشمه در کنار کوه و در زیر یک درخت تنها روییده بنوشم.

    در حالی که گوسفندان را که برای دوشیده شدن به گوسفندبند می برند، در دامنه ی کوههای سرد و سبز تماشا کنم.» آغاز دوران شاعری نیما نیما یوشیچ در اسفندماه 1299 نخستین شعر بلند خود، مثنوی« قصه رنگ پریده خون سرد» را می سراید و آنرا با هزینه شخصی به زیور چاپ آراسته می کند.

    این کتاب که در چاپخانه« سعادت» به چاپ رسیده، 32 صفحه داشته و با قیمت یک قران!

    روی جلد این کتاب فقط نام شاعر، نیما با حروف فارسی و لاتین درج شده است و در پایان شعر نوشته شده است: نیما نوری« یوشی».

    همچنین نیما یوشیچ در دیماه سال 1301 منظومه ی بلندو مشهور« افسانه» را که یکی از ماندگارترین شعرهای این شاعر می باشد، سرود و این اثر گرانسنگی را به استاد ادبیات خود « نظام وفا» تقدیم کرد.نظام وفا یکی از شاعران کهنه گرایی بود که نیما را به خط شعر و شاعری انداخته و در حاشیه ی یکی از شعرهای نیما نوشته است:« .....

    روح ادبی شما قابل تعالی و تکامل است و من مدرسه را به داشتن چون شما فرزندانی تبریک می گویم.» البته ذکر این نکته ضروری است که اولین قسمت منظومه افسانه در اسفندماه سال 1301 در هفته نامه مشهور« قرن بیستم» میرزاده عشقی چاپ شد و چاپ قسمت های دیگر در دو شماره بعدی این هفته نامه ادامه یافت.

    در آن روزگاران که نیمای نام آور و این« خاطر پردرد کوهستان بیش تر در حجره جای فروشی« حیدرعلی کمالی شاعر» به سخنان شاعران بلند آوازه ای هم چون:« ملک الشعرای بهار»و « علی اصغر حکمت» گوش فرا می داد و از تجربه ها و اندوخته های ارزشمند آنان استفاده می کرد؛ بنابراین شعرش بیشتر به سبک شاعران سنت گرا و بویژه به سبک خراسانی مانند بود.

    خود نیما درباره ی این سالها می گوید: « این تاریخ مقارن بود با سالهایی که جنگ بین المللی اول ادامه داشت: من در آن وقت شعرهایم به سبک خراسانی بود که همه چیز در آن، یک جور و بطورکلی دور از طبیعت واقع و کمتر مربوط به خصایص شخص گوینده وصف می شود.

    آشنای با زبان خارجی راه تازه ای را در پیش چشم من گذاشت.

    ثمره ی کاوش من د ر این راه، بعد از جدایی از مدرسه و گذرانیدن دوران دلدادگی به آنجا میانجامد که ممکن است در منظومه ی من دیده شود.....» البته در همین روزگار بود که بخاطر ملامت ها و ناسزا گفتن های اطرافیان، نیما از سرایش شعر خسته شده و فکر گرویدن به نیروهای« میرزاکوچک خان»در سرش اتفاد چنانکه خودش در این باره می گوید: « چه می کنی؟!

    کمی صبر کن و کار دیگری را اقدام کن که اگر در گشایش آن هم زنده نماندی به مقصود اولیه ات رسیده ای؛ اگر پیشرفت کردی، باز هم به مقصود خود رسیده ای.

    اگر غیر از دو شکل شد، صاحب یک زندگی تازه خواهی بود.غیر از این زندگانی ناگواری که حالا در آن هستی.

    بالاخره رأی من برابر شد که با خیال جدید خودم اقدام کنم.از جان گذشته به مقصود می رسد.....

    بعد ا زاین، نظریه ای که یافتم یکی از زندگی تازه را میخواهم برای خود بسازم: به زندگانی در جنگل و جنگ ها.....» ولی کم کم این اندیشه نیز از سرش بیرون رفت و آن هم به خاطر مرگ میرزا کوچک خان درسال 1300 بود که وی از این پس دوباره به هنر سرایش شعر روی آورد و آثاری جاودان و ارزشمند از خود برجای گذاشت.

    درباره ی سالهای 1299 و 1300 که سالهای فراق و جدایی نیما ی شاعر از هنر سرودن شعر بود، خودش می نویسد:« انقلاب حوالی سالهای 299و 300 در حدود شمال ایران مرا از هنر خود.....

    دور کرده بود ولی من دوباره به طرف هنر خود آمدم....» نیما یوشیج پس از چاپ منظومه های«قصه رنگ پریده» و« افسانه» در پائیز ال 1301 شعر « ای شی» را در مجله ی«نوبهار» به چاپ رساند، و سرانجام برخی از سروده های این شاعر« در کتاب( منتخبات آثار نویسندگان و شاعران معاصر) ه با سع و تلاش محمد ضیاء هشترودی گردآوری شده بود جامعه ی ادبی آن روز گار را با نام و شعر او آشنا ساخت....» اما سالهای آغازیت شاعری نیما همراه بود با تنگدستی و سختی؛ او روزها سرگرم کارهای خسته کننده ی اداری بود، در حالیکه این شغل اداری که همان کارکردن در اداره ی مالیه بود با روحیه ی شاعری نیما و با ذوق و قریحه ی سرشار ایشان کاملاً مغایر بود اما علیرغم این مشکلات، او با تمام توان و ایمان برای ایران و ایرانیان می نوشت و می سرود.

    این شاعر شوریده دره های یوش در بهمن ماه سال 1301 هنگامی که از کار اداری اش فراوان خسته شده بود، در نامه ای به برادرش« لادین» می نویسد: « سه ماه است که بدون مزد به اداره می روم.

    آن هم این قدر غیرمرتب و این قدر با حواس پریشان و فراموشی کار می کنم که رئیس من از من رضایت ندارد.

    هرچه فکر میکنم ابداً به درد این کار نمی خورم و بازهم برای رضایت مادر و خواهر و پدر می خواهم خود را عادت بدهم.

    شاید اگر به من می گفتند کوه لبرز را از جا بکنم آسانتراز این بود.

    بعضی از این که خیال می کنند، اداری شده ام تعجب می کنند و من هم حقیقت حال خود را از آنها مخفی کرده ام، برای این که انسان دردش را باید به کسی بگوید که او بتواند شخص را معالجه کند یا تسلی بدهد.

    همین که از این زندان بزرگ که در آنجا کار می کنم بیرون می آیم، به طرف خانه حرکت میکنم، یا اگر برای گردش باشد که مغز خسته ام را راحت کنم به طرف خیابانهای شمالی این شهر که بالنسبه خلوت هست، می روم.

    اما گردش در همچو جاها هم ابداً مرا خوشحال نمی کند و حظی نمی برم.

    وقتی که پرنده ها را می بینیم از روی شاخه ها می پرند هوا وقتی که می بارد و قله ی البرز از برف

کلمات کلیدی: نیما یوشیج

تحقیق دانش آموزی در مورد دانلود مقاله نیما یوشیج, مقاله دانشجویی با موضوع دانلود مقاله نیما یوشیج, پروژه دانشجویی درباره دانلود مقاله نیما یوشیج

نیما یوشیج علی اسفندیاری یا علی نوری مشهور به نیما یوشیج (زاده ۲۱ آبان ۱۲۷۴ خورشیدی در دهکده یوش استان مازندران - درگذشت ۱۳ دی ۱۳۳۸ خورشیدی در شمیران شهر تهران ) شاعر معاصر ایرانی است. وی بنیانگذار شعر نو فارسی است. نیما پوشیج با مجموعه تاثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیاد ها و ساختارهای شعر کهن فارسی را ...

زندگینامه ی نیما یوشیج یوش؛ روستای کوچکی در دامنه‌های سرسبز البرز. سال 1276 است و قاجارها دو دستی سلطنت را چسبیده‌اند. اگر چه تکانه‌های شدیدی در جریان است و عنقریب است که از دور خارج شوند. انقلاب مشروطیت در راه است. پاییز، آن قدر رنگ در طبیعت ریخته است که نخستین نگاه‌های «نوزاد» به جای گریه با حیرت همراه است. اسمش را علی می‌گذارند؛ اولین پسر مردی شجاع و عصبانی و زنی ...

نیما یوشیج (1315ق دهکده یوش در استان مازندران - 16 دی 1338خ. شمیران) نیما یوشیج نام هنری یا تخلص علی اسفندیاری پدر شعر نواست. به خاطر سرودن شعر در وزن‌های شکسته (غیر عروضی) از پیشگامان شعر نو فارسی به شمار می‌رود. زندگینامه نیما در سال 1276 هجری شمسی در دهکده‌ای به نام یوش، واقع در مازنداران چشم به جهان گشود.. خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از آخوند ده ...

علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج در 15 جمادی الاول سال 1315 هجری قمری برابربا 11 نوامبر سال 1897 میلادی در دهکده یوش به دنیا آمده است این تاریخ برابر است با 21 آبان ماه سال 1276 شمسی . یوش زادگاه نیما دهکده ای است ییلاقی از دهستان اوز رود بخش نور شهرستان آمل . در حال حاضر با ماشین از دوراه می شود به آنجا رفت: از راه چالوس ، ازجاده منشعب از پل زنگوله ، بالاتر از تونل کندوان ، که ...

مقدمه گویند ققنوس هزارسال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و خود با هیزم بسوزد و از خاکسترش بیضه ای پدید آید و او را جفت نمی باشد و موسیقی را از آواز او دریافته اند. (برهان) آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یکنفر در آب دارد می سپارد ...

زندگی نامه نیما یوشیج که نام اصلی اش علی اسفندیاری بود در سال 1276 شمسی در روستای یوش مازندران چشم به جهان گشود .پدرش ابراهیم خان نوری از راه کشاورزی وگله داری روزگار می گذرانید .ایام کودکی اش را در روستای خود به تحصیل پرداخت و از آنجا به تهران آمد تا در دبیرستان سن لویی که یک موسسه متعلق به هیات کاتولیک رمی بود به تحصیل ادامه دهد. دراین مدرسه یکی از معلمین وی نظام وفا بود که در ...

شاعری که از خودش آغاز می شود نیما یوشیج از تولد علی اسفندیاری نیما یوشیج روز 21 آبان 1274 شمسی در دهکده دور افتاده (( یوش)) مازندران به دنیا آمد . که در خردسالی علی نوری خوانده می شد ، فرزند ابراهیم نوری . نیما نسبت خود را چنین بیان کرده : (( علی بن ابراهیم بن علی بن محمد رضا بن محمد هاشم بن محمد رضا )) . نسبت این خاندان به سلسله بادوسپانیان می رسد و نیما نام خود را از نیماور ، ...

نیما یوشیج علی اسفندیاری (نیما یوشیج) در سال 1276هجری شمسی برابر با 15 جمادی‌الثانی 1315 قمری و 11 نوامبر 1897 میلادی در یوش مازندران به دنیا آمد – در طبیعت زیبایی که همواره اثری از آن در اشعارش به چشم می‌خورد – نیما تا سن دوازده سالگی در آغوش همین طبیعت زیبا بود. تحصیلات اولیه‌اش تحت همان شیوه قدیمی و در مکتب خانه بود. خواندن و نوشتن را نزد آخونده ده یاد گرفت و به گفته خودش ...

علی اسفندیاری، مردی که بعدها به «نیما یوشیج» معروف شد، در بیست‌ویکم آبان‌ماه سال 1276 مصادف با 11 نوامبر 1897 در یکی از مناطق کوه البرز در منطقه‌ای به‌نام یوش، از توابع نور مازندران، دیده به جهان گشود. او 62 سال زندگی کرد و اگرچه سراسر عمرش در سایه‌ی مرگ مدام و سختی سپری شد؛ اما توانست معیارهای هزارساله‌ی شعر فارسی را که تغییرناپذیر و مقدس و ابدی می‌نمود، با شعرها و ...

بیوگرافی نیما یوشیج زاده در سال1315ق در دهکده یوش در استان مازندران به دنیا آمدو در 16 دی 1338 خورشیدی در شمیران) شهر تهران درگذشت . او از شاعران معاصر ایرانی است. او را پدر شعر نو ایران می‌خوانند . نیما در سال 1276 هجری خورشیدی به دنیا آمد. خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از آخوند ده نداشت چون او را شکنجه می داد و در کوچه باغها دنبال نیما می کرد . پس ...

وصیتنامه نیما یوشیج امشب فکر می کردم با این گذران کثیف که من داشته ام—بزرگی که فقیر و ذلیل می شود، حقیقتا جای تحسر است. فکر می کردم، برای دکتر حسین مفتاح چیزی بنویسم که وصیت نامه ی من باشد. باین نحو که بعد از من هیچکس حق دست زدن به آثار مرا ندارد بجز دکتر محمد معین اگرچه او مخالف ذوق من باشد. دکتر محمد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند—ضمنا دکتر ابوالقاسم جنتی عطائی و آل احمد ...

ثبت سفارش